تجربة كارول بي سي للتحول الروحي (STE) |
شرح تجربه:
من پرش عضله(فیبریلاسیون)ی دهلیزی ثانویه ی ناشی از یک عفونت کووید پیشین داشتم. ترجیح دادم ابلیشن کاتتر (catheter ablation) انجام دهم. لوله ها(catheters) وارد سیستم وریدی در کشاله ی ران شما می شوند. آنها به دهلیز راست سفر می کنند. آنها باید دیواره (septum) را سوراخ کنند تا عمل قطع عضو(ablation) را در دهلیز چپ انجام دهند. روز پیش از عمل جراحیم، به هر کسی که با او رابطه داشتم پیامک فرستاده و به آنها گفتم که چقدر آنها را دوست داشته و چقدر برایم اهمیت داشتند. به یکی از دوستانم هم گفتم که قرار بود در آن اتاق (آزمایشگاه EP) اتفاقی بیفتد و این که آن افراد تا آخر عمرشان مرا به یاد خواهند داشت.
صبح که متخصص بیهوشی به دیدن من آمد، به او گفتم که اگر در آن اتاق اتفاق فاجعهباری بیفتد، باید به من قول دهد که اگر نتواند مرا به حالت قبل برگرداند، باید قول رها کردن من برای رفتن را می داد.
در طول عمل، آنها متوجه شدند که دیواره ی من نرم و سست (floppy) است. وقتی سوزن دیواره ی مرا سوراخ کرد، خم شد و سوزن را از میان دیواره ی قلبم کشید. این باعث خونریزی در فضای غشای خارجی قلب(pericardial) شد. این کار قلبم را فشرده و خروجی قلب مرا کاهش داد. فشار خونم به میزان قابل توجهی کاهش یافت. با وجود مایعات و فشرده کننده ها، من بهبود نیافتم. یک سوزن در سینه ام فرو گردید و خون از آن خارج شد. بهبود یافتم.
من تا حدی در آزمایشگاه EP از خواب بیدار شده و می خواستم چشمانم را بپوشانم زیرا به طرز دردناکی بسیار روشن بود. در واقع اتاق تاریک بود. فقط به من گفته شد که ابلیشن(ablation)من انجام نشده و باید یک تخلیه در سینه ام بگذارند. دکترم کمی بعد آمد و به من گفت که ابلیشن من انجام نشده بود و چرا. او در مورد این که چه مشکلی پیش آمده بود به من چیزی نگفت، (چیزهایی) مانند سوراخ شدن قلب یا پایین آمدن فشار خونم. نمی دانستم چه اتفاقی برایم افتاده بود.
همانطور که به بیدار شدن ادامه می دادم، تصویر یک درب بسیار درخشان را دیدم. مانند پشت(صحنه ی) یک سالن سینما بود، با چهار درب دوتایی. آخرین درب تکی در دوردست سمت چپ باز بود. روبروی در یک دوست بسیار صمیمی که دو سال پیش درگذشت ایستاده بود. او درمانگر دیرینه ی من بود که برای من همچون یک مادر بود که در سال ۲۰۱۱ درگذشته بود. همچنین سگ کوچکم را دیدم که سگ هم روح من بود که در سال ۲۰۱۹ از دنیا رفت. کلمه ای که شنیدم "نگهبان" بود. آنها کاملا مرا نادیده گرفتند. مستقیم به جلو نگاه می کردند و به هیچ روی مرا تحویل نمی گرفتند. من از دیدن آنها بسیار خوشحال و هیجان زده بودم. در آغاز خیلی ناراحت بودم که با من تعامل نمی کردند. من به وضوح احساس می کردم که آنها از در نگهبانی می کردند، اگرچه اگر می خواستم می توانستم آنها را دور بزنم تا به درب برسم. می دانستم که این انتخاب من بود که با آنها بروم یا به بدنم برگردم. من همچنین می دانستم که اگر آنها با من دوستانه برخورد می کردند ، من با آنها می رفتم.
من از اینجا متنفرم و بارها خواسته ام بمیرم، حتی اگر هرگز خودم را نکشته ام. من همیشه می گویم که من هر زمانی می توانم بروم. درمانگرم به من گفت که او هرگز کسی که هیچ لذتی را در زندگی خود نداشته باشد ندیده است، اما آن من بودم.
در کمال تعجب، ترجیح دادم برگردم. احساس عشق بی قید و شرط بر من غلبه کرد. این بسیار متفاوت با تجربه ی انسانی از عشق می باشد که آلوده به نفس است. این یک حس وصف ناپذیر و باشکوه بود. من همچنین احساس فراگیری از شادی، تعلق داشتن و آرامش را تجربه کردم.
آموختم که هیچ ترس و اضطرابی وجود ندارد. کیهان به طور مداوم برای یک خیر بزرگتر کار می کند و هیچ تصادفی در کار نیست. من چیزهای بیشتری در مورد آن تجربه دریافته ام که بیان آنها دشوار است. من همیشه آگاه بوده ام که چقدر خانواده و دوستانم را دوست دارم. من آمده ام که واقعاً عشق آنها را نسبت به خودم احساس کنم و برگردم. من برگشتم.
من عمیقاً متفاوت هستم و عمیقاً با آن تجربه متحول شده ام. من خیلی ممنونم که اینجا هستم. هر روز یک هدیه است و من با شادی زندگی می کنم. من متفاوت به نظر می رسم. من متفاوتم. همه ی اطرافیان من افراد متفاوتی هستند و به من شیوه ی متفاوتی نگاه می کنند. این یک معجزه ی مطلق و بزرگترین برکت زندگی من بوده است. به من هم گفته شد که تنها دلیل این که ما اینجا هستیم عشق است. ما عشق هستیم و همه یکی هستیم؛ همه به خدا متصل هستند. ما الهی هستیم. به من گفته شده است که "عشق باش". من کاملا می دانم که این به چه معناست و کاملا می دانم که چه احساسی دارد. من هر لحظه آن را زندگی می کنم. در حالی که هر روز یک شادی نیست، هر روز یک هدیه است. من واقعا برگشتم تا در سی می با همان دکتر و همان متخصص بیهوشی ابلیشن دیگری را انجام دهم و عمل به خوبی انجام شد.
اطلاعات پیش زمینه:
جنسیت: مونث
تاریخ تجربه ی نزدیک به مرگ: 2024/3/18
عناصر NDE:
در زمان تجربه ی شما، آیا یک رویداد تهدید کننده ی زندگی مرتبطی وجود داشت؟
نه. رویداد تهدید کننده ی زندگی مربوط به جراحی، اما نه مرگ بالینی
محتوای تجربه ی خود را چگونه ارزیابی میکنید؟
کاملا دلپذیر
آیا احساس کردید از بدن خود جدا شده اید؟
نه
بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری شما در طول تجربه چگونه با خودآگاهی و هوشیاری عادی روزمره ی شما مقایسه شد؟
خودآگاهی و هوشیاری بیشتر از حد معمول. توضیح دادنش سخت است. من یک شناخت داشتم.
در چه زمانی در طول تجربه در بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری خود قرار داشتید؟
من این طور فکر می کنم
آیا افکار شما تسریع شده بودند؟
نه
آیا به نظر می رسید زمان سرعت می گیرد یا کند می شود؟
به نظر می رسید همه چیز یکباره اتفاق می افتد. یا زمان متوقف شد یا تمام معنای خود را از دست داد.
آیا حواس شما زنده تر از حد معمول بودند؟
نه
لطفاً بینایی خود را در طول تجربه با دید روزمره تان که بلافاصله پیش از تجربه داشتید مقایسه کنید.
یکسان
لطفاً شنوایی خود را در طول تجربه با شنوایی روزمره تان که بلافاصله پیش از زمان تجربه داشتید مقایسه کنید.
بدون هیچ کلمه ای، فقط یک فهمیدن
آیا به نظر می رسید از چیزهایی که در جاهای دیگر می گذرد آگاه بودید؟
نه
آیا به درون یا از میان یک تونل گذشتید؟
نه
آیا در تجربه ی خود موجوداتی را دیدید؟
نه
آیا با هیچ موجود مرده(یا زنده)ای برخورد کردید یا از آن آگاه شدید؟
بله جان که عزیزترین دوست من بود. کتی که درمانگر دیرینه ی من و همچون یک مادر بود. سگ رفیق هم روح من. همه درگذشته.
آیا نور درخشانی را دیدید یا احساس کردید که توسط آن احاطه شده اید؟
نه
آیا نوری غیرزمینی دیدی؟
بله درب راه بسیار درخشان و طلایی زرد.
آیا به نظر می رسید وارد دنیای غیرزمینی دیگری شده اید؟
نه
چه عواطفی را در طول تجربه احساس کردید؟
عشقی فراگیر، غافلگیرشدن. در ابتدا کمی غم. آرامش. خوشی
آیا یک احساس آرامش یا لذت داشتید؟
آرامش یا لذت باورنکردنی
آیا یک احساس خوشی داشتید؟
خوشی باور نکردنی
آیا یک حس هماهنگی یا اتحاد با کیهان داشتید؟
احساس می کردم با دنیا متحد شده ام یا با آن یکی هستم
آیا به نظر می رسید ناگهان همه چیز را فهمیده اید؟
همه چیز در مورد کیهان. من شناخت عمیقی در مورد عشق داشتم و این که همه ی ما به هم مرتبط هستیم. من می دانم که مردم اینجا روی زمین برای من چه کسانی هستند. من می دانم که همه ی ما "از خدا" هستیم. به من گفته شد که عشق باشم. مرگ وجود ندارد. من بسیار زیاد می دانم. بیان آن در قالب کلمات سخت است.
آیا صحنه هایی از گذشته تان به سراغتان آمد؟
نه
آیا صحنه هایی از آینده برای شما پیش آمد؟
نه
آیا به مرز یا نقطه ی بی بازگشت رسیدید؟
من به یک تصمیم آگاهانه ی قطعی برای بازگشت به زندگی رسیدم. نمی دانم با توجه به این که از اینجا متنفرم چرا تصمیم به بازگشت گرفتم. از اینجا متنفر بودم. من فقط می دانستم. تقریباً انگار کاری را که برای انجامش آمده بودم انجام داده بودم و حالا پاداشی گرفتم که از آن لذت ببرم و در عوض باید عشق باشم. هیچ تردیدی وجود نداشت. من بازگشت را انتخاب کردم. شاید برای کمک به دیگرانی که از آن متنفرند. برای کمک به آنها که عشق را احساس کنند. من هنوز خیلی مستغرق هستم. من همیشه گریه می کنم؛ نه از غم و اندوه بلکه از قدردانی و عشق بی حد و حصر.
خدا، معنویت و دین:
پیش از تجربه تان چه دینی داشتید؟
مسیحی - کاتولیک
آیا اعمال مذهبی شما از زمان تجربه تان تغییر کرده است؟
بله من مطمئنم که ادامه می دهیم. بیشتر مدیتیشن می کنم.
هم اکنون دین شما چیست؟
بودایی
آیا تجربه ی شما دارای ویژگی های سازگار با باورهای زمینی شما بود؟
محتوایی که هم سازگار بود و هم با باورهایی که در زمان تجربه ی خود داشتید سازگاری نداشت.
آیا به دلیل تجربهتان تغییری در ارزشها و باورهایتان داشتید؟
بله نترسیدن از مرگ. دانش این که که ما به نوعی حتما ادامه می دهیم.
آیا به نظر می رسید با وجود یا حضوری عرفانی مواجه شدید یا صدایی غیرقابل شناسایی شنیدید؟
نه
آیا ارواح متوفی یا مذهبی را دیدید؟
نه
آیا با موجوداتی روبرو شدید که پیشتر روی زمین زندگی می کردند و در ادیان با ذکر نام توصیف شده اند (مثلاً: عیسی، محمد، بودا و غیره)؟
نه
در طول تجربه ی خود، آیا اطلاعاتی در مورد وجود پیش از مرگ به دست آوردید؟
بله مرگ وجود ندارد. هیچ ترس و اضطرابی وجود ندارد. کیهان پیوسته برای خیر بزرگتر ما کار می کند. هیچ تصادفی در کار نیست. من هم می دانستم قرار است اتفاقی برایم بیفتد و به هر حال روی آن میز نشستم. این برای من روشن است. دوستانم پس از این که در آن متن ها انگار خداحافظی می کردم به من گفتند. هر روز یک هدیه است. ما اینجا هستیم تا این و یکدیگر را دوست داشته باشیم.
آیا در طول تجربه ی خود، اطلاعاتی در مورد ارتباط جهانی یا یگانگی به دست آوردید؟
نامطمئن به بالا مراجعه کنید.
آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد وجود خدا کسب کردید؟
بله من یک حس الهی داشتم. شناختی بدون واقعا روبرو شدن با کسی
در مورد زندگی زمینی ما غیر از دین:
آیا در طول تجربه ی خود، دانش یا اطلاعات خاصی در مورد هدف خود کسب کردید؟
بله عشق باش
آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد معنای زندگی به دست آوردید؟
بله بالا را ببینید
آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد زندگی پس از مرگ به دست آوردید؟
بله مرگ وجود ندارد. ما همه از خدا هستیم.
آیا اطلاعاتی در مورد چگونه گذراندن زندگی هایمان به دست آوردید؟
نه
آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد دشواری ها، چالش ها و سختی های زندگی کسب کردید؟
نه
آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد عشق کسب کردید؟
بله ما عشق هستیم. عشق باش. نوشته های پیشین را ببینید.
پس از تجربه تان چه تغییراتی در زندگی شما رخ داد؟تغییرات بزرگ در زندگیم. من کاملا متفاوت هستم. خیلی خودم را نمی شناسم. در یک راه خوب. من آرامترم. شاد. سرخوش. سرگرم کننده. دوست داشتنی صلح آمیز. من آن چیزها را برای هرکس دیگری هم می خواهم. این اصلی ترین چیز است. من آنها را برای همه می خواهم. من می خواهم همه چیزهایی را که من احساس می کنم بدانند و احساس کنند. جای نگرانی نیست. ما اینجا هستیم تا از این هدیه ی شگفت انگیز زندگی لذت ببریم. برای دوست داشتن آن و یکدیگر.
آیا روابط شما به طور خاص به دلیل تجربه تان تغییر کرده است؟
دوست داشتنی تر. سرگرم کننده تر. شادتر. بله
پس از NDE:
آیا بیان این تجربه با کلمات دشوار بود؟
نه
چقدر این تجربه را در مقایسه با سایر رویدادهای زندگی که در پیرامون این تجربه رخ داده اند دقیق به خاطر می آورید؟من این تجربه را نسبت به سایر رویدادهای زندگی که در پیرامون این تجربه رخ داده اند با دقت بیشتری به خاطر می آورم. این واقعی ترین چیزی بود که تا به حال برای من اتفاق افتاده بود. من می توانم همه چیز را در مورد آن توصیف کنم. حتی لباسی که پوشیده بودند.
آیا پس از تجربه ی خود، موهبت روانی، غیر معمول یا ویژه ی دیگری دارید که پیش از تجربه نداشته اید؟
نامطمئن، من چیزهایی را احساس می کنم. می توانم به کسی فکر کنم و آنها ظاهر شوند. می خواهم کسی را ببینم و آنها آنجا هستند. چیزهایی از این قبیل.
آیا یک یا چند بخش از تجربه ی شما وجود دارند که به خصوص برای شما معنادار یا قابل توجهند؟
این که من توسط این افرادی که دوستشان داشتم و دوستم داشتند نادیده گرفته شدم. من هنوز در شگفتم که انتخاب کردم برگردم. حیرت زده. من همچنین مستغرق در این هستم که می دانستم سویا(soy) قرار است برای من اتفاق بیفتد(!). من همچنین مطمئن نبودم که زنده می مانم.
آیا تا به حال این تجربه را با دیگران به اشتراک گذاشته اید؟بله یک هفته یا بیشتر. خیلی ها با من گریه می کنند. نحوه ی ارتباط ما با یکدیگر تغییر کرده است. عشق بیشتری در بین ما. بسیاری گفته اند که زندگی آنها را تغییر داده است. چند نفر هیچ واکنشی نداشتند. یک نفر به من گفت که آنها آن را باور نکردند. اکثراً همه شیفته اند و به من می گویند که خیلی خوشحالند که انتخاب کردم برگردم.
آیا پیش از تجربه ی خود از تجربه ی نزدیک به مرگ (NDE) آگاهی داشتید؟
بله، من یک پزشک هستم و در دهه ی ۹۰ با بروس گریسون MD رزیدنت(resident) بودم. من با کار او آشنا هستم.
در مورد واقعیت تجربه ی خود در مدت کوتاهی (روزها تا هفته ها) پس از وقوع آن چه باوری داشتید؟
تجربه قطعا واقعی بود. من خوش شانس بودم که با مردی آشنا شدم که تجربه ی نزدیک به مرگ داشته بود و او به من کمک می کرد تا به این موضوع سروسامان دهم. مال او متفاوت اما پیام ها یکسان بودند. من فقط احساس می کردم کاملاً تحت تأثیر همه چیز قرار گرفته ام. خیلی عاطفی. پر از احساس عشق و قدردانی. من نیز پس از آن تجربه با آماس برون شامه ی قلب(pericarditis) و فیب(fib) زیاد کاملا بیمار بودم، بنابراین این بخشی از آن بود. گمان می کنم من در شوک بودم.
اکنون در مورد واقعیت تجربه ی خود چه باوری دارید؟
تجربه قطعا واقعی بود. این واقعی ترین چیز در مورد زندگی من بود. این تنها راه انجام آن است.
در هیچ زمانی از زندگی شما، آیا هیچ چیزی هیچ بخشی از تجربه را بازتولید کرده است؟
نه