کاترین اف. تجربه تحول معنوی (STE) |
شرح تجربه:
داستان زیر در رویایی به ذهنم خطور کرد که امروز مانند حدود ۴۷ سال پیش برایم زنده و واضح است.
خواب عمیقی داشتم اما ناگهان یک هوشیاری عمیق درونی در من بیدار و متوجه حضور/نیروی قدرتمندی شدم که از بالا به پایین می آمد. ذهن متفکر "هوشیار" من نیز در سطحی آگاه بود و به طرز ماهرانه ای با این آگاهی عمیق تر پیوند خورد. هر دو سطح آگاهی مشاهده کردند که این نیروی بیرونی در ذهن من جریان پیدا کرد. من از لحاظ فیزیکی احساس کردم وارد شد. نه آگاهی «بیرونی» و نه «درونی» من ترسی نداشت.
و سپس این چشم انداز آشکار شد:
من با چند نفر دیگر سر یک خط عابر پیاده ایستاده بودم، منتظر بودیم که چراغ ما در چهار لاین ترافیک شلوغ سبز شود. پیش از این که سیگنال بتواند تغییر کند، یک مرد پا به جاده گذاشت و بی درنگ با یک ماشین دارای سرعت برخورد کرد. من وحشت زده، به سمت بقیه ی مردم فریاد زدم که به من کمک کنند او را به یک بیمارستان برسانم. همه ساکت و بی حرکت ایستاده بودند. دیوانه وار به دنبال کمک دیگری گشتم و باجه ی تلفنی را در یک خیابان فرعی دیدم. به سمت باجه دویدم و ۹۱۱ را گرفتم. هیچ کس پاسخ نداد.
من در آستانه ی وحشت کامل بودم که یک ماشین از راه رسید، یکی از آن ماشین های بزرگ و گرد که از ویژگیهای فیلم های گانگستری دهه ی ۱۹۴۰ است. پریدم توی خیابان و برای متوقف کردن ماشین دست تکان دادم. من از دو مردی که در صندلی جلو نشسته بودند خواهش کردم که برای کمک مرا به یک بیمارستان یا ایستگاه پلیس برسانند. آنها بدون حرفی به نشانه ی توافق سر تکان داده و به من اشاره کردند که عقب سوار شوم.
ناگهان صحنه ی خیابان ناپدید شد و ماشین اکنون در یک ساحل متروک و در آستانه ی رانندگی به درون اقیانوس بود. آسمان خاکستری تیره و تهدیدآمیز و دریا سیاه جوهری بود که با امواج سهمگین در هم می پیچید. یک جابجایی ناگهانی دیگر صحنه و حالا ماشین یک مایل دورتر در دریا شناور و در امواج پرتاب شده بود. میتوانستم زمین را در دوردستها ببینم، صخرههای عمودی بلندی که امواج سیاه به آنها برخورد میکردند. به مردان صندلی جلو نگاه کردم. آنها هنوز بدون هیچ حرفی ساکت نشسته بودند و من یکباره احساس کردم که در حضور شیطان خالص هستم. این شر شروع به پیچیدن خود به دور من کرد. من به طور غریزی می دانستم که اگر چند لحظه بیشتر در این ماشین بمانم، گم می شوم. این "گم شدگی" به چه معنا بود نمی دانستم.
تغییر صحنه ی دیگر و ماشین اکنون در نزدیکی صخره ها شناور بود. من یک طاقچه ی کوچک را دیدم که از پایین صخره بیرون زده بود، چیزی که دسترسی به آن برایم ممکن بود. می دانستم که اگر اکنون نمی پریدم، این آخرین فرصت برای نجات خودم بود. در ماشین را باز کرده و خودم را به دریا انداختم. ماشین فورا ناپدید شد و این فقط من بودم که در آب سیاه متلاطم پرتاب شدم. به سمت طاقچه شنا کرده و چنگ زدم. بالای تاقچه فقط پنج یا شش فوت بالاتر از آب بود، اما شیب آن با جلبک دریایی لزج و لیز پوشیده شده بود. گرفتن ، نگهداشتن و بالا رفتن تقریبا غیرممکن بود. برای چیزی که یک ابدیت به نظر می رسید با آن جلبک دریایی مبارزه کردم. من به وضوح میتوانستم در بدن فیزیکی واقعیام فشار دردناک آن تلاش را احساس کنم. فکر نمیکردم موفق شوم، اما به نوعی شدم. در حالی که به سختی می توانستم حرکت کنم بر روی توده یا کپه ای در بالا فروافتادم.
در حالی که نفس نفس می زدم و خسته بودم، دو فواره ی آب دیدم که دورتر در خط افق اقیانوس می چرخیدند. من آنها را با چشمان فیزیکی خود نمی دیدم، بلکه با چشم درونی ام دیدم. با نزدیک شدن آنها به یقین می دانستم که این فواره ها موجودات باهوشی بودند که تنها افکار و نیاتشان منحصراً متوجه من بود.
من پر از وحشت بودم؛ تصور می کردم که آنها داشتند می آمدند تا مرا نابود کنند. چشم درونی من آنها را تماشا کرد که طاقچه را به سمت بالا میچرخانند و در کنار بدنم شناور میشوند. آنها برای چند لحظه در آنجا برق زدند و سپس فواره ها در یک چالاب حل شدند. از چالاب، شکل هایی که دو انسان به نظر می رسید بالا آمد، مذکر و مونث. بدن آنها شفاف/نیمه شفاف بود. من به طور شهودی دریافتم که آنها یک مرد و یک زن به معنای فیزیکی/جنسی زمینی ما نیستند. آنها موجوداتی روحانی بودند که از هوش عمیق و همچنین عشق و خیرخواهی بی قید و شرط سرچشمه می گرفتند. آرامش از آنها و به درون من جاری شد. آنها از من خواستند که با آنها به خانه شان بروم. اما نه در کلام - این اراده ی درونی آنها در هماهنگی با اراده ی درونی من بود. ما به راحتی از مسیری که در صخره های عمودی نزدیک حک شده بود بالا رفتیم، و من نگاهی اجمالی به "خانه" ی آنها در آن بالا انداختم. شکلی بود که نمی توانم توصیفش کنم، اما خود خانه از کریستال خالص ساخته شده بود که زیر نور خورشید می درخشید.
در چشم انداز صحنه ی بعدی، زن، در سمت چپ من، در یکی از اتاق های کریستالی ایستاده بود(هیچ جا مبلمانی وجود نداشت). ما آرام کنار هم ایستاده بودیم و به اقیانوس نگاه می کردیم. تمام تاریکی های دریا و آسمان از بین رفته بود. دریا اکنون مانند شیشه صاف بود و به صورتی بی نقص خورشید درخشان و آسمان آبی عمیق را منعکس می کرد. هیچ نوع ارتباطی بین من و این روح وجود نداشت. فقط حس عمیق آرامش، سکون و تعلق. ناگهان، به سمت راست، یک توفان عظیم متشکل از تریلیون ها تریلیون ذرات نور درخشان از افق اقیانوس چرخید و به سرعت در جهت ما شروع به چرخش کرد. توفان نزدیکتر و نزدیکتر میشد و میخواست تمام آسمان را پر کند. درست در آن هنگام من شناخت عمیقی داشتم، مانند شناختی که از فوران آب داشتم...این توفان موجودی هوشمند بود و تمام وجود و تمرکز آن به سمت من بود. دوباره پر از وحشت شدم زیرا می ترسیدم این تندباد نور مرا نابود می کرد. طاقت نگاه کردن به این نور را نداشتم و بنابراین چشمانم را بستم، سرم را پایین انداخته و برای راحتی به سمت زن سمت چپم چرخیدم.
آنگاه برای نخستین بار، کلمات واقعی را تله پاتی کرد. کلمات واضح و فوری بودند: "شما باید به بالا نگاه کنید!" این یک فرمان بود. من احساس کردم کاملاً ناتوان از نافرمانی هستم و به بالا نگاه کردم. چیزی که چشمانم با آن روبرو شد پهنه ی بی نهایتی از ذرات نور درخشان بود که در بدنم جاری می گردید.
دقیقاً در آن هنگام بر اثر نور درون-در جریان از خواب بیدار شدم، سرشار از آن احساساتی که فقط می توان در ضعیف ترین حالت آنها را خوشی، آرامش و درک نامید. من نمی توانم این تجربه ی متعالی را بیش از سایر افرادی که تلاش کرده اند در قالب کلمات بیان کنم.
این احساسات شادی، آرامش و تفاهم برای چندین روز ادامه یافت و به تدریج ضعیف تر می شد تا این که کاملاً ناپدید گردید.
اطلاعات پیش زمینه:
جنسیت: مونث
تاریخ وقوع تجربه ی دگرگون کنندهی معنوی: ۱۹۲۷
عناصر NDE:
در زمان تجربه ی شما، آیا یک رویداد تهدید کننده ی زندگی مرتبطی وجود داشت؟
نه. خواب دیگر، بسیار سالم، در مدرسه ی هنر
محتوای تجربه ی خود را چگونه ارزیابی میکنید؟
هم دلپذیر و هم ناراحت کننده
آیا احساس کردید از بدن خود جدا شده اید؟
نه نه
بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری شما در طول تجربه چگونه با خودآگاهی و هوشیاری عادی روزمره یرشما مقایسه شد؟
خودآگاهی و هوشیاری بیشتر از حد معمول. هر لحظه از این تجربه سرشار از واقعیت عمیق اخلاقی و متافیزیکی بود. من این تجربه را تا به امروز با جزئیات کامل به یاد دارم. من نمی توانم این را در مورد هیچ خاطره ی دیگری در تمام زندگی ام بگویم.
در چه زمانی در طول تجربه در بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری خود بودید؟
در طول کل تجربه
آیا افکار شما تسریع شده بودند؟
نه
آیا به نظر می رسید زمان سرعتش بالا می رود یا کند می شود؟
نه
آیا حواس شما زنده تر از حد معمول بودند؟
به طرزی باورنکردنی زنده تر
لطفاً بینایی خود را در طول تجربه با دید روزمره تان که بلافاصله پیش از تجربه داشتید مقایسه کنید.
من در آن زمان هنر می خواندم و هنر راهی برای ایجاد حالت های تغییر یافته ی بینایی و آگاهی دارد. اما نه به اندازه ی این تجربه. من آن را به یک مثل کتاب مقدس تشبیه می کنم. احساس کردم این سفری بود در میان برخی از بی تفاوتی ها و حتی شرارت هایی که در این دنیا وجود دارد، و تلاش های ما برای بالا رفتن. مطمئنم از طریق حضور زنده ی راهنمایان معنوی نیز به ما کمک می شود. این تجربه همه ی زندگی ما را منعکس میکند: هر روز با تصمیمهایی مواجه میشویم که باید بین رشد و خوبی یکی را انتخاب کنیم، یا نوعی عقبگرد که با بیتفاوتی و عدم وضوح و نیت اتفاق میافتد.
لطفاً شنوایی خود را در طول تجربه با شنوایی روزمره تان که بلافاصله پیش از زمان تجربه داشتید مقایسه کنید.
بدون تفاوت
آیا به نظر می رسید از چیزهایی که در جاهای دیگر می گذرد آگاه بودید؟
نه
آیا به درون یا از میان یک تونل گذشتید ؟
نه
آیا در تجربه ی خود موجوداتی را دیدید؟
من در واقع آنها را دیدم
آیا با هیچ موجود مرده(یا زنده)ای برخورد کردید یا از آن آگاه شدید؟
نه
آیا نور درخشانی را دیدید یا احساس کردید که توسط آن احاطه شده اید؟
نوری آشکارا با منشأ عرفانی یا دیگر جهانی
آیا نوری غیرزمینی دیدی؟
بله نوری که در پایان آمد، تریلیون ها نقطه ی انرژی در توفان عظیمی که آسمان را پر می کرد، می چرخید.
آیا به نظر می رسید وارد دنیای غیرزمینی دیگری شده اید؟یک مکان ناآشنا و عجیب. من قطعا روی زمین بودم، اما آن را یک زمین "استعاری" می نامم؛ تصویری اغراق آمیز از زمین. سیاه ترین آب سیاه، صخره های ترسناک بسیار اثیری، خانه ی کریستالی بالای صخره ها. افرادی که نماینده ی شر محض نیز بودند. من هرگز چنین افرادی را در زندگی واقعی تجربه نکرده ام.
در طول تجربه چه عواطفی را احساس کردید؟
اضطراب، وحشت با عشق و ارتباط عمیق متعادل می شود.
آیا یک احساس آرامش یا لذت داشتید؟
آرامش یا لذت باورنکردنی
آیا یک احساس خوشی داشتید؟
خوشی باور نکردنی
آیا یک حس هماهنگی یا اتحاد با کیهان را داشتید؟
احساس می کردم با دنیا متحد شده ام یا با آن یکی هستم
آیا ناگهان به نظر می رسید همه چیز را فهمیده اید؟
نه
آیا صحنه هایی از گذشته تان به سراغتان آمد؟
نه
آیا صحنه هایی از آینده برای شما پیش آمد؟
نه
آیا به مرز یا نقطه ای بی بازگشت رسیدید؟
نه
خدا، معنویت و دین:
پیش از تجربه تان چه دینی داشتید؟
غیر وابسته- ندانم گرا
آیا اعمال مذهبی شما از زمان تجربه تان تغییر کرده است؟بله، احساس میکنم چیزی به من نشان داده شد، منظرهای از پشت حجاب، که غیرقابل انکار است و برای من مهم است که آن هدیه را تا حد امکان در قلبم نگه دارم.
هم اکنون دین شما چیست؟
مسیحی- پروتستان. من در حال حاضر غیروابسته هستم اما به وجود قلمرو دیگری بالاتر از این ایمان دارم. من حتی سعی نمی کنم کلماتی را به این واقعیت وارد کنم زیرا کلمات نمی توانند آن را در بر گیرند.
آیا تجربه ی شما دارای ویژگی های سازگار با باورهای زمینی شما بود؟
محتوایی که با باورهایی که در زمان تجربهتان داشتید هم سازگار بود و هم نبود. در آن دوران از زندگیام، من در مدرسه بودم و خیلی به مسائل معنوی یا عرفانی علاقهمند نبودم، اگرچه کتاب «Seth Materials :Jane Roberts » را به عنوان تجربه در همین حدود خواندم. من احتمالاً مانند بسیاری از افراد جوان، خود را ندانم گرا میدانستم، اگرچه فکر نمیکنم هرگز خود را بیخدا خطاب کرده باشم. یکی از جملات مورد علاقه ی من از شکسپیر است: "چیزهای بیشتری در آسمان و زمین وجود دارد که در فلسفه های ما رویای آنها دیده می شود." من آن را دوست دارم. یک یادآوری خوب برای این که هرگز در دیدگاه ها، به ویژه متافیزیکی، زیاد گیر نکنید.
آیا به دلیل تجربهتان تغییری در ارزشها و باورهایتان داشتید؟
بله، اما نه بلافاصله. آن تجربه الان خیلی بیشتر از زمانی که اتفاق افتاد روی من تأثیر می گذارد. دوست دارم بگویم که چهره ی کاملی داشتم زیرا در آن زمان از زندگی احساس می کردم تا حدودی گم شده و بسیار ناامن هستم. من فقط باید با سرعت زمینی تمام اینها را پشت سر می گذاشتم و سال ها طول کشید تا این که احساس کردم به قدر کافی با شیاطینم کشتی گرفته ام تا قدرتم را آشکار کنم. باید بگویم کاملاً مطمئن هستم که فرشتگان نگهبان من نقش تعیین کننده ای در این تغییر داشتند. در واقع به من چشم اندازی از آنچه قرار است شغلم باشد داده شد، یک چشم انداز فیزیکی واقعی و بلافاصله پس از آن چشم انداز این درک بود که من باید این کار را انجام دهم، زیرا به همه ی ما چند انتخاب حیاتی در زندگی داده شده و دور شدن در این مقاطع حیاتی واقعاً خود نوعی مرگ است. روز بعد پس از آن چشم انداز، من سر کار رفته و نخستین شغل جدی خود را اغاز کردم. من چندین شغل دیگر نیز داشته ام و آنها نیز قطعاً توسط ارواحی که برای بهبود من کار می کنند هدایت شده اند.
آیا به نظر می رسید با وجود یا حضوری عرفانی مواجه شدید یا صدایی غیرقابل شناسایی شنیدید؟
من با یک موجود مشخص یا صدایی که به وضوح منشأ عرفانی یا غیرزمینی داشت مواجه شدم، من با دو راهنمای روحیم و همچنین با توفان نور مواجه شدم که احساس می کنم جلوه ای از خداوند بود.
آیا ارواح متوفی یا مذهبی را دیدید؟
من در واقع آنها را دیدم
آیا با موجوداتی روبرو شدید که پیشتر روی زمین زندگی می کرده اند و در ادیان با ذکر نام توصیف شده اند (مثلاً: عیسی، محمد، بودا و غیره)؟
نه
در طول تجربه ی خود، آیا اطلاعاتی در مورد وجود پیش از مرگ به دست آوردید؟
نه
آیا در طول تجربه ی خود، اطلاعاتی در مورد ارتباط جهانی یا یگانگی به دست آوردید؟
نامطمئن. به طور عرفانی احساس وابستگی به راهنمایان روحی ام می کردم، و کاملاً در آرامش و تفاهمی که در نتیجه ی رویارویی با خدا به وجود آمد، غرق شدم، اما این به معنی حس عرفانی بالاتری از یگانگی با کیهان نبود.
آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد وجود خدا کسب کردید؟
بله، توفان ده ها هزار نقطه ی نورانی به طرزی باورنکردنی درخشان از نور... این چیزی است که من فهمیدم خدا بود. احتمالاً تعداد بی نهایتی راه برای تجربه ی خدا وجود دارد، اما این برای من مطمئناً خدا بود.
در مورد زندگی زمینی ما غیر از دین:
آیا در طول تجربه ی خود، دانش یا اطلاعات خاصی در مورد هدف خود کسب کردید؟
نه
آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد معنای زندگی به دست آوردید؟
بله. همانطور که قبلاً اشاره کردم، با نگاه کردن به این تجربه چندین بار در طول سالها، نمیتوانم احساس کنم که تجربیات ما در اینجا روی زمین را در بر میگیرد. انتخاب هایی که ما روزانه بین بیدار بودن، هوشیار بودن و دلسوز بودن یا نبودن انجام می دهیم. ما اینجا هستیم تا سعی کنیم روحمان را پاک کنیم، که خیلی چیزها واضح است و زندگی با مهربانی، گذشت و مرام چیزی است که من روزانه برای آن تلاش می کنم.
در طول تجربه ی خود، آیا اطلاعاتی در مورد زندگی پس از مرگ به دست آوردید؟
نه
آیا اطلاعاتی در مورد چگونه گذراندن زندگی هایمان به دست آوردید؟
نه
آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد دشواری ها، چالش ها و سختی های زندگی به دست آوردید؟
بله، باز هم چالش، زندگی کردن با مهربانی و شفقت است، همچنین دوری از آنچه بد است. من نمی دانم که آیا یک نیروی واقعی شیطانی وجود دارد یا نه، اما در این چشم انداز به نظر من می رسید که شر با بی تفاوتی و عدم مراقبت مرتبط است.
آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد عشق کسب کردید؟
بله قطعاً عشق از راهنماهای روح من جاری شد، و چه این دو موجود هنوز در زندگی من حضور داشته باشند یا با دیگران جایگزین شده باشند، نمی توانم چیزی جز این احساس کنم که همه ی ما این ارواح را داریم که ما را زیر نظر دارند. چندین بار در زندگی ام در معرض خطر قرار گرفته و به طور معجزه آسایی توسط چه کسی یا چه چیزی نمی دانم احساس کردم محافظت شده ام.
بعد از تجربه تان چه تغییراتی در زندگی شما رخ داد؟
در زمان تجربه، زندگی و دیدگاه من به جز بهت از داشتن این تجربه، تغییر زیادی نکرد. با گذشت زمان همراه با تأمل این تجربه به آرامی پخته و رسیده شده و دیدگاه من را تغییر داده است.
آیا روابط شما به طور خاص به دلیل تجربه تان تغییر کرده است؟
مهربانی و شفقت قطعا چیزهایی هستند که من سعی می کنم وارد زندگیم کنم، اما این که آیا این ناشی از بلوغ است یا در نتیجه ی تجربه، نمی دانم. نامطمئن
پس از NDE:
آیا بیان این تجربه با کلمات دشوار بود؟
نامطمئن، منظورم از نامطمئن این است که میتوانم تمام اعمالم را با وضوح توصیف کنم، اما احساسات در پایان تجربه غیرقابل توصیفند.
چقدر این تجربه را در مقایسه با سایر رویدادهای زندگی که در پیرامون این تجربه رخ داده اند، دقیق به خاطر می آورید؟من این تجربه را دقیق تر از سایر رویدادهای زندگی که در پیرامون این تجربه رخ داده اند به خاطر می آورم.
آیا بعد از تجربه ی خود، موهبت روانی، غیر معمول یا ویژه ی دیگری دارید که پیش از تجربه نداشته اید؟
بله، من تا حدودی در مورد زمان بندی مبهم هستم، اما قطعاً پس از این تجربه اتفاقات روحی زیادی داشتم. رویاهایی که دقیقاً چیزی را در آینده پیش بینی می کردند. احساس وقوع پیش از مرگ؛ مخصوصا پدرم و پدر یکی از دوستانم. شناسایی پیشاپیش افراد خاص و نقش مهمی که قرار بوده در زندگی من ایفا کنند.
آیا یک یا چند بخش از تجربه ی شما وجود دارد که به ویژه برای شما معنادار یا قابل توجه است؟
تجربه ی چشم انداز سطوح بالاتر وجود معنوی. و آنها سطوحی هستند که موجودات از سطح به سطح در آنها حرکت می کنند. تجربه ی شر در سطوحی که با آن ملاقات کردم بسیار ناراحت کننده بود و صرف نظر از این که آیا شر به عنوان یک نیرو وجود دارد یا فقط در نتیجه ی جهل ماست. من به این طرف و آن طرف می روم.
آیا تا به حال این تجربه را با دیگران به اشتراک گذاشته اید؟بله، من آن را با افراد خیلی زیادی به اشتراک نگذاشته ام، زیرا متوجه می شوم که باعث ناراحتی و حتی طرد و تحقیر برخی افراد می شود. و همچنین انتقال واقعی عواطف و افکار به کسی که آن تجربه را نداشته، دشوار است.
آیا پیش از تجربه ی خود از تجربه نزدیک به مرگ (NDE) آگاهی داشتید؟
نه
در مورد واقعیت تجربه ی خود در مدت کوتاهی (روزها تا هفته ها) پس از وقوع آن چه باوری داشتید؟
تجربه قطعا واقعی بود و واقعیتی بیش از بیداری خود زندگی زمینی داشت.
اکنون در مورد واقعیت تجربه ی خود چه باوری دارید؟
تجربه قطعا واقعی بود زیرا آنقدر واقعی است که برای من مانند نوعی نقشه ی راه احساس می شود.
در هیچ زمانی از زندگی شما، آیا هیچ چیزی هیچ بخشی از تجربه را بازتولید کرده است؟
نه
آیا پرسشهای دیگری وجود دارند که بتوانیم برای کمک به شما در انتقال تجربه ی خود بپرسیم؟
نه