دیان بی. تجربه نزدیک به مرگ
خانه NDERF متداول NDE NDE خود را با ما در میان بگذارید




شرح تجربه:

من ۳-۲ ماهه بودم. یادم می‌آید که خودم را بالا در برابر سقف یافتم و به پایین به یک نوزاد نگاه می کردم. بچه روی شکم خوابیده و حالش خیلی بد بود. همان طور که به کودک نگاه می کردم (ناخودآگاه) گفتم: "آن بچه ی بیچاره خیلی بیمار است". من احساس پشیمانی و اندوه زیادی کردم، زیرا کودک احساس وحشتناکی داشت، از تب کباب می شد و نمی توانست نفس بکشد. نگاهی به اتاق انداختم و دیدم که یک بخار ساز شیشه ای بخار منتشر می کند. دریافتم که بچه ذات الریه داشت. سپس یک دید پانورامایی از اتاق داشتم. کودک در مهد کودک نبود، اما یک اتاق غذاخوری با میز و صندلی هایی در سراسر اتاق به صورت فشرده گذاشته شده بود تا گهواره جا شود. اتاق دارای کاغذ دیواری با کشتی هایی روی آن و پرده های تمام قد زیتونی یکنواخت بود. اتاق رو به جلوی خانه با دو پنجره ی بزرگ و بوته هایی روبروی آنها بود. تاریک بود و خانه ساکت بود.

(سالها بعد) فهمیدم که بچه من بودم و وقتی حدود چهار ساله بودم وارد آشپزخانه ی خانه "جدید"مان شدم و این داستان پشیمانی را برای مادرم بازگو کردم. هرچه به او گفته بودم درست بود. من در سه ماهگی یا بیشتر ذات الریه داشتم. آنها تخت مرا به طبقه ی پایین منتقل کرده بودند زیرا اتاق خواب اصلی طبقه ی پایین بود و آنها می دانستند که من به شدت بیمار بودم.اتاق را به شکل یک تی(سه راهی) توصیف کردم که دربردارنده ی بخارسازی بود که هنوز هم می توانم آن را وصف کنم.دور آن یک الگوی رک رک مانند پیراهن چارلی براون بود. مادرم چندین بار از من پرسید: "کی این را به تو گفت؟" چون زمانی که من هنوز خیلی جوان بودم از آن خانه نقل مکان کرده بودیم. آن را هم اکنون درست مانند آن هنگام به یاد دارم. ۵۶ سال بعد درست زنده است. چیزی که بیشتر به یاد دارم همدلی ای بود که داشتم. خیلی ناراحت بودم و تقریباً احساس گناه می کردم که بچه آن قدر مریض بود. همان طور که بزرگ می شدم، تشنج های ناشی از تب برای من "یک روش زندگی" بود. من گاهی در یک نیم ساعت تب و تشنج می کنم. هر بار که مریض می شدم (و خیلی هم مریض بودم) همان احساس گناه در سرم پخش می شد. خیلی شگفت انگیز است‌.

اطلاعات پس زمینه:

جنسیت: مونث

تاریخ وقوع NDE: اکتبر/ نوامبر ۱۹۶۶

عناصر NDE:

در زمان تجربه ی شما، آیا یک رویداد تهدید کننده ی زندگی مرتبطی وجود داشت؟ بله بیماری رویداد تهدید کننده ی زندگی، اما نه مرگ بالینی.

محتوای تجربه ی خود را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ هم دلپذیر و هم ناراحت کننده

آیا احساس کردید از بدن خود جدا شده اید؟ بله داستان من را در بالا ببینید. من به وضوح بدنم را ترک کردم و خارج از آن وجود داشتم.

بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری شما در طول تجربه چگونه با خودآگاهی و هوشیاری عادی روزمره شما مقایسه شد؟ خودآگاهی و هوشیاری بیشتر از حد معمول. من همه چیز را با جزئیات دقیق در طول این رویداد به یاد می آورم. تصاویر روی دیوارها، الگوی کاغذ دیواری، بخار از بخارساز. همه چیز در حافظه ی من ذخیره شد و هیچ چیز مخلوط نشده است.

در چه زمانی در طول تجربه در بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری خود قرار داشتید؟ در هنگام شناور بودن بالای خودم. اتاق تاریک بود اما می توانستم همه چیز را به طور کامل ببینم.

آیا افکار شما تسریع شده بودند؟ نه

آیا به نظر می رسید زمان سرعت می گیرد یا کند می شود؟ به نظر می رسید همه چیز به یکباره اتفاق می افتد. یا زمان متوقف شد یا تمام معنی خود را از دست داد اصلاً هیچ حسی از زمان وجود نداشت. من می توانستم ده ثانیه ...یا یک ساعت شناور بوده باشم. نمی دانم.

آیا حواس شما زنده تر از حد معمول بود؟ به طرزی باورنکردنی زنده تر

لطفاً بینایی خود را در طول تجربه با دید روزمره تان که بلافاصله پیش از تجربه داشتید مقایسه کنید. بالا را ببینید.

لطفاً شنوایی خود را در طول تجربه با شنوایی روزمره تان که بلافاصله ویش از تجربه داشتید مقایسه کنید. زیاد چیزی نشنیدم. یک صدای زمزمه ی بخارساز ، اما همین است.

آیا به نظر می رسید از چیزهایی که در جاهای دیگر می گذرد آگاه بودید؟ بله، و حقایق بررسی شده است

آیا به درون یا از میان یک تونل گذشتید؟ نه

آیا در تجربه ی خود موجوداتی دیدید؟ نه

آیا با هیچ موجود مرده(یا زنده)ای برخورد کردید یا از آن آگاه شدید؟ نه

آیا نور درخشانی را دیدید یا احساس کردید که توسط آن احاطه شده اید؟ نه

آیا یک نور غیرزمینی دیدید؟ نه

آیا به نظر می رسید وارد دنیای غیرزمینی دیگری شده اید؟ نه

چه هیجاناتی را در طول تجربه احساس کردید؟ همدلی، غم و گناه عمیق واقعی.

آیا احساس آرامش یا لذت داشتید؟ نه

آیا احساس خوشی داشتید؟ نه

آیا حس هماهنگی یا اتحاد با کیهان داشتید؟ نه

آیا ناگهان به نظر می رسید همه چیز را فهمیده اید؟ همه چیز در مورد خودم یا دیگران. فقط این که من فهمیدم بچه خودم بودم و خیلی مریض بودم.

آیا صحنه هایی از گذشته تان به شما بازگشت؟ نه

آیا صحنه هایی از آینده به سمت شما آمد ؟ نه

آیا به مرز یا نقطه ای بی بازگشت رسیدید؟ نه

خدا، معنویت و دین:

پیش از تجربه تان چه دینی داشتید؟ غیروابسته - آگنوستیک هیچ

آیا اعمال مذهبی شما از زمان تجربه تان تغییر کرده است؟ خیر

هم اکنون دین شما چیست؟ مسیحی- پروتستان غیر لوتری

آیا تجربه ی شما دارای ویژگی های سازگار با باورهای زمینی شما بود؟ محتوایی که هم سازگار بود و هم با باورهایی که در زمان تجربه تان داشتید سازگار نبود.من تنها ۳-۲ ماهه بودم، از این رو به اندازه ی کافی طولانی زندگی نکرده بودم تا هیچ باوری پیدا کنم.

آیا به دلیل تجربه‌تان تغییری در ارزش‌ها و باورهایتان داشتید؟ نا معلوم

آیا به نظر می رسید با وجود یا حضور عرفانی مواجه شدید یا صدایی غیرقابل شناسایی شنیدید؟ نه

آیا ارواح متوفی یا مذهبی را دیدید؟ نه

آیا با موجوداتی مواجه شدید که قبلاً روی زمین زندگی می کرده اند و در ادیان با نام آنها برده شده است (مثلاً: عیسی، محمد، بودا و غیره)؟ نه

در طول تجربه ی خود، آیا اطلاعاتی در مورد وجود پیش از میرایی به دست آوردید؟ نه

آیا در طول تجربه ی خود، اطلاعاتی در مورد ارتباط جهانی یا یگانگی به دست آوردید؟ نه

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد وجود خدا کسب کردید؟ نه

در مورد زندگی زمینی ما غیر از دین:

آیا در طول تجربه ی خود، دانش یا اطلاعات ویژه‌ای در مورد هدف خود کسب کردید؟ نه

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد معنای زندگی به دست آوردید؟ نه

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد زندگی پس از مرگ به دست آوردید؟ بله فقط این که من بالای خودم شناور بودم و دیگر مریض نبودم.

آیا اطلاعاتی در مورد چگونه گذراندن زندگی هایمان به دست آوردید؟ نه

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد دشواری ها، چالش ها و سختی های زندگی کسب کردید؟ نه

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد عشق کسب کردید؟ نه

پس از تجربه ی شما چه تغییراتی در زندگی شما رخ داد؟ تنها چیزی که می‌توانم گزارش کنم، سطح همدلیم در دوران رشد است و به عنوان یک بزرگسال هیچ شباهتی به آن چیزی که آن زمان داشتم ندارد. من خودم را تا حد زیادی در مقیاس همدلی صاف(بدون کم و زیاد و رشد) می نامم. من نگرانم و احساس گناه می کنم، اما سخت در تلاشم تا احساس دیگران را احساس و کوشش آگاهانه ای برای همدل بودن کنم. به طور طبیعی به دست نمی آید. من در تمام عمرم بدون هیچ دلیل واقعی با احساس گناه شدید زندگی کرده ام. در کودکی وقتی مریض می شدم به مادرم نمی گفتم. احساس گناه مریض بودن(دوباره) مرا وامی دارد که بیماری را از او پنهان کنم. گناه واقعی است. این یک راه وحشتناک برای بزرگ شدن است. من این را می نویسم و ​​احساس گناه می کنم!

آیا روابط شما به طور خاص به دلیل تجربه تان تغییر کرده است؟ نه

پس از NDE:

آیا بیان این تجربه با کلمات دشوار بود؟ نه

چقدر این تجربه را در مقایسه با سایر رویدادهای زندگی که در پیرامون این تجربه رخ داده اند، دقیق به خاطر می آورید؟ من این تجربه را با دقت بیشتری نسبت به سایر رویدادهای زندگی که در پیرامون این تجربه رخ داده اند به خاطر می آورم. این بسیار زنده تر بود. این خاطره هنوز زنده است و احساسات عمیق گناه و همدلی امروز درست مانند آن زمان تازه هستند.

آیا بعد از تجربه ی خود، موهبت روانی، غیر معمول یا ویژه ی دیگری دارید که پیش از تجربه نداشته اید؟ بله من یک نوزاد بودم که این اتفاق افتاد اما روزی که مادرم فوت کرد احساس کردم او در اتاق انتظار بیمارستان بالای سرمان شناور است. می دانستم که او در حین عمل جراحی مرده بود، اما آن را با برادرانم که با من بودند در میان نگذاشتم. او مرده بود و یک پرستار پایین آمد و به ما گفت که او نیروی تازه ای گرفته و در حال نقاهت است. من احساساتم را در مورد شناور بودن مادرم به عنوان یک احساس عجیب به کناری گذاشتم. حدود 10 دقیقه بعد آنها برگشتند و به ما گفتند که بیماران با هم قاطی شده و مادرم نیم ساعت پیش درگذشته است. انرژی او را احساس کردم و می دانستم که او با ماست. رویداد دیگر سال ها قبل بود - من با شوهر اولم ازدواج کرده بودم که به ویژه نسبت به من ظالم بود. سال ها بود که کتک های عاطفی می زد و یک شب او بیش از حد معمول ظلم کرد و چیزی گفت که روحم را له کرد. من از اتاق بیرون رفتم چون نمی خواستم ببیند که به من صدمه زده است. از پله ها پایین رفته و خود را جمع و جور کردم. وقتی به طبقه ی بالا آمدم، می‌توانستم بالای کابینت آشپزخانه، یک شیء بخارمانند مواج خاکستری و شناور ببینم. تا حدودی می توانستم آن را ببینم. من به طور غریزی می دانستم که این فرشته ی نگهبان من بود. آنجا بود چون من در یک چاه عاطفی چنان ژرفی بودم که گمان نمی‌کردم (بتوانم) بار دیگر خود را بازیابم. این باعث شد بی درنگ احساس کنم "کمتر شکسته شده" و بسیار سپاسگزار بودم.

آیا تا به حال این تجربه را با دیگران به اشتراک گذاشته اید؟ بله مادرم در مورد اولین موقعیت. دیگری با فرشته ی نگهبان - هیچ کس از این خبر ندارد.

آیا پیش از تجربه ی خود از تجربه ی نزدیک به مرگ (NDE) آگاهی داشتید؟ نه

در مورد واقعیت تجربه ی خود در مدت کوتاهی (روزها تا هفته ها) پس از وقوع آن چه اعتقادی داشتید؟ تجربه قطعا واقعی بود.

اکنون در مورد واقعیت تجربه ی خود چه اعتقادی دارید؟ تجربه قطعا واقعی بود.

در هیچ زمانی از زندگی شما، آیا هیچ چیزی هیچ بخشی از تجربه را بازتولید کرده است؟ نه