ادوارد اس. تجربه نزدیک به مرگ |
شرح تجربه:
می دانستم که در دردسر بزرگی بودم و این که باید کاری انجام شود. من در صندلی عقب یک ماشین گیر افتاده بودم و بهترین دوستم در صندلی جلو بود. من در خون و تکههای استخوان شنا میکردم، با این حال توانستم از یک دست خوبم برای بیرون آوردن یک پایم استفاده کنم و سپس سعی کردم خودم و دوستم را بیرون بیاورم. نتوانستم انجامش دهم. خیلی خسته بودم و فکر کردم باید استراحت کنم.
در آن لحظه احساس کردم خدا در حال نگاه کردن به من بود. برای سالها، من یک آتئیست اهل عمل بودم. به خدا نگاه کردم و گفتم که فکر نمی کنم او ترسوها را میخواست و من فقط به خاطر ناامید بودنم تغییر نمیکردم. احمق، می دانم، اما احساس کردم کمک خواستن از خدا هنگامی که به خدا ایمان نداشتم بزدلانه می بود. در حالی که این گفتمان را داشتم، صدای آژیر را شنیدم و فهمیدم آمبولانسی در حال آمدن بود.
پس از مدت کوتاهی، صدای صحبت شنیدم و احساس کردم کسی بازویم را بلند کرد، مچ دستم را برای یک دقیقه نگه داشت و سپس گفت: "این را هم در کیسه کن ، او مرده است." گفتم: نه، نیستم! و آنها برای بیرون آوردن من به دنده ی بالا رفتند. پس از این که آنها مرا بیرون آورده و وارد آمبولانس کردند، چیزها عجیب شد. انگار بالای آمبولانس بوده در حال تماشای آن که به بیمارستان می رفت. سپس، وقتی به آنجا رسیدم، از بالا تماشا کردم که مرا با چرخ به اتاق اورژانس می بردند. واقعا عجیب بود. بعداً پرستارها به من گفتند که من مدام به آنها می گفتم آرام باشند، که همه چیز درست می شود. آنها هرگز کسی را به شکل من ندیده بودند که هنوز اگاه باشد و صحبت کند. من هرگز خارج از آن(آگاهی) نبودم. تنها کاری که آنها در این مکان می توانستند انجام دهند تثبیت من بود، و پس از آن به یک مرکز بزرگ مصدومان(تروما) منتقل شدم. اول، به من گفته شد مردهام، بعد این که من قطع عضو سه گانه خواهم داشت، دیگر هرگز راه نخواهم رفت و غیره. من در عرض شش ماه در حال راه رفتن بودم.
اطلاعات پس زمینه:
جنسیت مذکر
تاریخ وقوع تجربه ی نزدیک به مرگ: 1979/07/05
عناصر NDE:
در زمان تجربه ی شما، آیا رویداد تهدید کننده ی زندگی مرتبطی وجود داشت؟
بله تصادف، دیگر ، خرابی ماشین. EMT مچ دستم را گرفت و گفت من مرده ام. من به او گفتم که نیستم. مچاله شدن خیلی بد ماشبن یک ساعت و چهل و پنج دقیقه در ماشین گیر کردم. هر دو پا، کفل، لگن، شانه ی راست، بازوی راست و پنج دنده و شقیقهام ترک خورده بودند. من خونریزی زیادی داشتم به حدی که پزشکان گفتند "به هیچ توجیهی برای زنده بودن او نیست". من تک تک لحظات آخر را به یاد می آورم و از چند زاویه ی مختلف.
محتوای تجربه ی خود را چگونه ارزیابی می کنید؟
مختلط
آیا احساس جدایی از بدن خود کردید؟
بله، آگاهی نسبت به بدنم را از دست دادم
بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری شما در طول تجربه چگونه با خودآگاهی و هوشیاری عادی روزمره شما مقایسه شد؟
خودآگاهی و هوشیاری عادی
در چه زمانی در طول تجربه در بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری خود قرار داشتید؟
خیلی ثابت بود.
آیا افکار شما تسریع شده بود؟
به طرزی باورنکردنی سریع
ایا به نظر می رسید زمان سرعت می گیرد یا کند می شود؟ به نظر می رسید همه چیز به یکباره اتفاق می افتد. یا زمان متوقف شد یا همه ی معنای خود را از دست داد. من احساس میکردم زمان بسیار روانتر بود، به نحوی که نمیتوانم توضیح دهم. خیلی متفاوت بود. انگار به پهلو حرکت می کرد. احمقانه به نظر می رسد، اما آنجا چنین است.
آیا حواس شما زنده تر از حد معمول بودند؟
به طرزی باورنکردنی زنده تر.
آیا به نظر می رسید از چیزهایی که در جاهای دیگر می گذرد آگاه بودید؟
بله، و حقایق بررسی شده است.
آیا به درون یا از میان یک تونل گذشتید؟
نه
آیا در تجربه ی خود موجوداتی را دیدید؟
من در واقع آنها را دیدم
آیا با هیچ موجود مرده(یا زنده)ای برخورد کردید یا از آن آگاه شدید؟
نامطمئن نمی توانم بگویم کسی را ملاقات کردم، اما کاملا چنین احساس می کردم که خدا در حال تماشای من بود - و منظورم دقیقا همین است!!
آیا نور درخشانی را دیدید یا احساس کردید که توسط آن احاطه شده اید؟
نوری آشکارا با منشأ عرفانی یا دیگر جهانی.
ایا نوری غیرزمینی دیدی؟
نه
آیا به نظر می رسید وارد دنیای غیرزمینی دیگری شده اید؟ نه
در طول تجربه چه هیجاناتی را احساس کردید؟
خشم، از این که نتوانستم به دوستم کمک کنم، و همچنین بعد از شنیدن اینکه پرستاری به مادرم میگفت در حال مرگ بودم. و اندوه، زیرا همه ی کارکنان چقدر ترسیده به نظر رسیدند. من از ایجاد چنین احساسی در آنها احساس بدی داشتم.
آیا یک احساس آرامش یا لذت داشتید؟
آرامش یا لذت باورنکردنی
آیا یک احساس خوشی داشتید؟
خوشی باور نکردنی
آیا یک حس هماهنگی یا اتحاد با کیهان داشتید؟
احساس می کردم با دنیا متحد شده یا با آن یکی هستم.
آیا به نظر می رسید ناگهان همه چیز را فهمیده اید؟
همه چیز در مورد کیهان.
آیا صحنه هایی از گذشته شما به شما بازگشته است؟
گذشته من به صورت خارج از کنترلی در برابر دیدگانم چشمک زد.
آیا صحنه هایی از آینده برای شما پیش آمد؟
صحنه هایی از آینده ی جهان.
آیا به مرز یا نقطه ای بی بازگشت آمدید؟
به مانعی رسیدم که اجازه ی عبور از آن را نداشتم. یا بر خلاف میلم بازگردانده شدم.
خدا، معنویت و دین:
پیش از تجربه تان چه دینی داشتید؟
خداناباور لیبرال
آیا اعمال مذهبی شما از زمان تجربه تان تغییر کرده است؟ آری می توانستم وجودم را حس کنم، روح، هر چه که هست، تا بی نهایت دراز شده است، و حالا من نمی خواهم آن را به تنهایی بگذرانم. این مرا به یک زندگی پس از مرگ متقاعد کرد و این که شما می توانید آن را به تنهایی بگذرانید، یا با خالق و کسانی که دوستشان دارید.
هم اکنون دین شما چیست؟
باپتیست معتدل و هر کلمه از کتاب مقدس را باور دارم.
آیا به دلیل تجربه ی خود تغییری در ارزش ها و باورهایتان داشته اید؟
آری می توانستم وجودم را حس کنم، روح، هر چه که هست، تا بی نهایت دراز شده است، و حالا من نمی خواهم آن را به تنهایی بگذرانم. این مرا به یک زندگی پس از مرگ متقاعد کرد و این که شما می توانید آن را به تنهایی بگذرانید، یا با خالق و کسانی که دوستشان دارید.
آیا به نظر می رسید با وجود یا حضوری عرفانی مواجه شدید یا صدایی غیرقابل شناسایی شنیدید؟
با موجودی مشخص یا صدایی که به وضوح منشأ عرفانی یا غیرزمینی داشت مواجه شدم.
آیا ارواح متوفی یا مذهبی را دیدید؟
من در واقع آنها را دیدم
در مورد زندگی زمینی ما غیر از دین:
آیا در طول تجربه ی خود، دانش یا اطلاعات ویژه ای در مورد هدف خود به دست آوردید؟
بله، این که خواسته ها و نیازهای شخصی من معنایی نداشت. چیزی که مهم بود انجام هر چیزی بود که میتوانست برای کمک به دوستم انجام شود. و این مهمتر از هر چیز دیگری بود، در یک احساس وسیعتر.
آیا روابط شما به طور خاص به دلیل تجربه تان تغییر کرده است؟
بله متأسفانه، یکی از نتایج این است که نمی توانم به کسی نزدیک شوم. من می دانم که چقدر چیزها گذرا هستند.
پس از NDE:
آیا بیان این تجربه با کلمات دشوار بود؟
نه
آیا پس از تجربه ی خود، موهبت روانی، غیر معمول، یا ویژه ی دیگری دارید که ویش از تجربه نداشته اید؟
نه.
آیا یک یا چند بخش از تجربه ی شما وجود دارد که به ویژه برای شما معنادار یا قابل توجه است؟
بله، این که من احمقی بودم که فکر می کردم خدا وجود نداشت. مطمئنم خودم را زنده نگه نمی داشتم.
آیا تا به حال این تجربه را با دیگران به اشتراک گذاشته اید؟ نه
آیا پیش از تجربه ی خود از تجربه ی نزدیک به مرگ (NDE) آگاهی داشتید؟
نه
درباره ی واقعیت تجربه ی خود در مدت کوتاهی (روزها تا هفته ها) پس از وقوع آن چه اعتقادی داشتید؟
تجربه قطعاً واقعی بود. مدت کوتاهی پس از وقوع آن، من این تجربه را به عنوان «قطعاً واقعی» دیدم. این که من چیزی را که خیلی دوستش داشتم از دست داده بودم (رفیقم) چیزی است که باعث شد من به وجود چیزی بزرگتر از خودم پی ببرم. و این سه چهار روز بعد بود.
اکنون در مورد واقعیت تجربه ی خود چه باوری دارید؟
تجربه قطعا واقعی بود. من هنوز تجربه را به عنوان 'قطعا واقعی' می بینم. هر چه بزرگتر می شوم و تصادفی بودن چیزها را می بینم، ارزش ایمان و باور را می بینم.
در هیچ زمانی از زندگی شما، آیا هیچ چیزی تا کنون هیچ بخشی از تجربه را بازتولید کرده است؟
نه
آیا چیز دیگری وجود دارد که بخواهید در مورد تجربه ی خود بیفزایید؟
این سالهای پس از این بسیار تنها بودهام، اما اشکالی ندارد، زیرا میدانم پس از مرگم همه ی آن کسانی را که دلم برایشان تنگ شده است خواهم دید. و خدا را خواهم دید. فکر نمیکنم به دلیل بیخداییام، NDE ویژه ای برای شما داشته باشم - چرا باید داشته باشم؟ من یک نیچه ی واقعی بودم. شرط می بندم که یک دسته غمگین و تنها هستند.