تجربه نزدیک به مرگ جینا |
تجربه:
در طی یک تصادف اتومبیل بدنم درون ماشین و به همراه آن شروع به غلتیدن کرد، به یاد میاورم که در هوا پرواز کردم و به نرمی روی زمین فرود آمدم. در تمام این مدت احساس میکردم که مانند یک تماشاچی دارم یک فیلم را تماشا میکنم. پس از اینکه روی زمین فرود آمدم فکر کردم بهتر است فریاد بزنم و کمک بخواهم. و شروع کردم به فریاد زدن.
سپس یادم میاید که در بخش مراقبتهای ویژه و در انتظار عمل جراحی و اتاق عمل بودم. سپس مردی را دیدم که چهره اش پیدا نبود و سر تا پا در لباسش پنهان بود. او دست مرا گرفت و گفت که بعد از عمل حالم خوب خواهد شد. وقتی که دستم را گرفت انرژی زیادی از او به من منتقل شد و من میتوانستم این انتقال انرژی را حس کنم. من نمیخواستم دست او را رها کنم ولی او به آرامی دستش را از دستان من بیرون کشید.
در مرحله بعدی از درون یک تونل به سمت یک نور بسیار آرام بخش و بسیار روشن کشیده شدم. در آنجا نورهای متحرکی دیدم که انرژی خالص بودند. آنجا زیباترین و دوست داشتنی ترین مکانی بود که تا بحال دیده بودم. و با عشقی نامشروط در آنجا احاطه شده بودم. در آنجا زندگی ام را مرور کردم و خود قاضی خودم بودم. بیاد میاورم که به دوران دو سالگی ام برگشتم. میدانم که در آنجا تمام چیزها را میدانستم ولی اکنون آنها را بیاد نمیاورم. ولی گاهی اوقات بدون آنکه بفهمم از کجا، بعضی از چیزها را از قبل میدانم. و حس میکنم که حس جدیدی پیدا کرده ام.
در آنجا من مجبور شدم که به زندگی زمینی برگردم و چاره ای نداشتم. اصرار کردم که بمانم ولی تاثیری نداشت. به من گفتند که قبل از اینکه بمیرم کارهای زیادی دارم که باید روی زمین انجام بدهم. وقتی که به زمین برگشتم در پایین تختم یک فرشته و یک نور درخشنده را میدیدم ولی بتدریج که حالم بهتر میشد آنها کمرنگ تر و دورتر میشدند.
از اینکه برگشته بودم بسیار ناراحت بودم. در واقع فکر میکردم که آنقدر آدم بدی هستم که حتی خدا هم حاضر به پذیرفتن من نیست. من در مورد تجربه ام با هیچکس حرف نزدم تا حدود سن سی سالگی زمانی که مصاحبه ای با دکتر مودی را دیدم.
اطلاعات زمینه ای
جنسیت: مونث
تاریخ وقوع تجربه: آگوست 1971
در زمان وقوع تجربه آیا خطری مرگبار زندگی تان را تهدید مینمود؟ بله تصادف اتومبیل. من سه شب متوالی صحنه تصادف را در خواب دیده بودم. و هر شب جزییات بیشتری از تصادف را میدیدم نهایتا در شب سوم مراسم تدفین خودم را در خواب دیدم و دیدم که من در بالای یک درخت بودم و سعی داشتم به مردمی که در مراسم تدفین من بودند بگویم که حالم خوب است و زنده هستم. تنها تفاوت بین رویای من و واقعیت این بود که در رویا دوستم بیل به همراه من در ماشین بود ولی در واقعیت او برای اینکه من بتوانم سوار ماشین بشوم، پیاده شده بود.
محتوای تجربه تان را چگونه ارزیابی میکنید؟ مثبت.
آیا مواد یا دارویی استفاده کرده بودید که روی بتواند روی این تجربه اثر گذار باشد؟ مطمئن نیستم. من در بخش مراقبتهای ویژه بودم و تحت درمان با داروهای مختلف.
آیا تجربه شما شبیه یک رویا بود؟ تجربه تصادف حالتی شبیه رویا داشت ولی عبور از تونل و تجارب بعدی کاملا واقعی بود.
آیا احساس کردید که از بدنتان جدا شده اید؟ در طی تصادف با اینکه میدیدم بدنم آسیب دیده و از ماشین به بیرون پرت شده بود، دردی احساس نمیکردم. در درون تونل هم بدن فیزیکی نداشتم ولی انرژی که مرا احاطه کرده بود را کاملا حس میکردم.
در طول تجربه چه موقع در بالاترین سطح درک و هوشیاری بودید؟ من کاملا هوشیار بودم و از محیط اطراف و کسانی که اطرافم بودند آگاه بودم.
به نظرتان سرعت گذر زمان تندتر یا کندتر گردید؟ خیر تغییری نکرد.
لطفا شنوایی تان را در لحظه تجربه با شنوایی تان در زندگی عادی مقایسه کنید. در لحظه عبور از تونل ارتباط کلامی وجود نداشت بلکه از طریق انتقال افکار مکالمه میکردیم.
آیا از درون یک تونل عبور کردید؟ بله یک تونل با نورهای درخشنده که از من میخواست واردش شوم.
آیا با فردی که قبلا درگذشته یا فردی که هنوز هم زنده است روبرو شدید؟ بله با افرادی که میشناختم روبرو شدم ولی شکل ظاهری آنها تغییر کرده بود. به شکل انرژی خالص بودند ولی من میدانستم که آنها چه کسانی هستند.
آیا نوری فرازمینی دیدید؟ بله نوری بسیار درخشان که آزار دهنده نبود و حس خوشامدگویی را به من القا میکرد.
طی این رویداد چه نوع احساسی را تجربه کردید؟ من کاملا احساس صلح و آرامش داشتم. احساس میکردم پس از مدتی طولانی به خانه برگشته ام. همچنین عشقی خالص و کامل را احساس کردم. پس از بازگشت به زندگی بسیار از برگشتنم غمگین بودم.
آیا لحظه ای فرا رسید که احساس کنید در حال فهمیدن همه چیز میباشید؟ بله گاهی اوقات متوجه وجود حقایقی میشوم و گاهی هم چیزهایی را حس میکنم. گاهی میتوانم با فکر کردن به افراد باعث شوم که به من تلفن کنند. و گاهی احساس میکنم که واقعه ای در حال رخ دادن است و سپس آن واقعه رخ میدهد. گاهی رویاهایم هشدارهایی در مورد وقایع آینده به من میدهند.
آیا صحنه هایی مربوط به گذشته به سراغتان آمد؟ من در اتاقی بودم که افراد دیگری نیز در آنجا حضور داشتند سپس زندگی ام را مرور کردم. در آنجا قضاوتی وجود نداشت بلکه دانستن این نکته بود که در زندگی ام چه اشتباهاتی کرده ام و یاد گیری اینکه در زندگی آینده ام چطور عملکرد بهتری داشته باشم. و الان هم در طول زندگی و در زمان نیاز، دانسته هایم به کمکم می آیند.
آیا به نقطه ای رسیدید که با عبور از آن حق بازگشت به دنیا را نداشته باشید؟ به من گفته شد که نمیتوانم آنجا بمانم و باید
خدا، روح، مذهب
قبل از تجربه تان چه اعتقادی در مورد زندگی مذهبی داشتید؟ من به خدا یا یک وجود ماورایی اعتقاد داشتم.
الان چه دینی دارید؟ الان دین بخصوصی ندارم.
آیا بخاطر این تجربه ارزشها و باورهایتان را تغییر داده اید؟ پس از تجربه من فهمیدم که ما بخاطر اندیشه ها و گفتار و رفتارمان در قبال دیگران و خودمان مسئول هستیم و خودمان را قضاوت خواهیم کرد. یکی از بزرگترین ممنوعیت ها برای ما این است که حق نداریم خودمان یا دیگران را بکشیم.
بعد از تجربه
بعد از این تجربه چه تغییراتی در زندگی تان رخ داد؟ قبل از این تجربه من افکار و اعمال خرابکارنه و احمقانه ای داشتم مثلا خودم را جلوی اتومبیل ها پرت میکردم تا ببینم آیا آنها میتوانند به من آسیب بزنند یا نه؟ هر چه اتومبیل سریعتر بود از نظر من بهتر بود. بعد از تجربه ام فهمیدم که من یک فرشته نگهبان دارم که نباید او را آزار بدهم.
این تجربه چگونه روابطتان را تحت تاثیر قرار داد؟ من سالهای زیادی را به جستجو در مذاهب مختلف گذراندم و با افراد زیادی در مورد اعتقاداتشان صحبت کردم. من خودم به مذهب خاصی اعتقاد ندارم و معتقدم که من و تمامی مردم یک فرشته نگهبان داریم. من در مراکز خدمت رسانی به مردم کار کرده ام و هدیه ارزشمند من این بوده که توانسته ام به عده زیادی کمک کنم. من از هرکسی که ملاقات کرده ام چیزهایی یاد گرفته ام. هم از نکات مثبت و هم از نکات منفی. من یاد گرفته ام که با مردم مهربان باشم و آنها را قضاوت نکنم. ولی به هر حال من هم یک انسان هستم و خطاهای زیادی دارم.
آیا بیان تجربه با کلمات دشوار بود؟ بله در زبان ما کلماتی وجود ندارد که بتواند این تجربه را دقیقا شرح دهد.
آیا گمان میکنید بعد از این تجربه استعداد خاصی بدست آورده اید؟ بله من همیشه فکر میکردم که در زندگی ام هدایایی دریافت میکنم بعد از تجربه ام توانستم با این هدایا ارتباط بهتری برقرار بکنم. بیاد میاورم که وقتی دو سالم بود موجودی به ملاقاتم آمد. او تا سن 32 سالگی در کنار من ماند و پس از آن به من گفت که من دیگر به او نیازی ندارم.
آیا در این تجربه بخشی وجود دارد که برای شما مفهوم خاصی داشته باشد؟ بهترین بخش آن تجربه کردن عشقی خالص و کامل بود. در این تجربه هیچ نکته منفی ای وجود نداشت.
آیا تا بحال این تجربه را با دیگران در میان گذاشته اید؟ بله ولی تنها با افرادی صحبت کردم که احساس میکردم مایل به شنیدن این تجربه هستند. برای من مهم نبود که آنها باور میکنند یا نه؟ مهم این بود که من تجربه ام را با آنها در میان میگذارم. آنها میتوانستند هر طور که میخواهند در مورد آن فکر کنند. من از اعتقاد خودم دفاع نکردم. زیرا این یک اتفاق واقعی بود نه یک رویا یا چیزی که در اثر مصرف دارو ایجاد شده باشد. آن حقیقت محض بود که رخ داد و نیازی به دفاع کردن ندارد.
آیا در طول زندگی تان چیز دیگری این تجربه را برای شما بازآفرینی کرده است؟ بله من نزد زنی رفتم که به من کمک کرد آن تجربه را مجددا بیاد بیاورم. برای یک لحظه دوباره آن نور و حرارت آن را روی یک سمت صورتم حس کردم و برای لحظه ای تونل را دیدم. ولی چند لحظه بیشتر طول نکشید. پس از اینکه آن مراقبه و خلسه تمام شد دیدم که آن زن دارد گریه میکند. او به من گفت که در آن چند لحظه صورتم نورانی شده بود تشعشعی در وجود من دیده بود.