تجربه احتمالی نزدیک به مرگ گرچن تی |
شرح تجربه:
سال ۱۹۷۵ یا ۱۹۷۶ بود و من ۷ یا ۸ ساله بودم. برای برداشتن توده ی خوش خیم گردنم عمل جراحی داشتم و تحت بی هوشی عمومی بودم.
ناگهان بدنم را ترک کردم. من بالای سر همه در اتاق جراحی شناور بودم و به آنها نگاه می کردم که روی من عمل انجام دهند. به یاد میآورم که کاملاً آرام بودم، فقط به آنها و بدنم نگاه میکردم. کنجکاو که می خواستند چه کار کنند. پس از مدتی آغاز به شناوری به سمت سقف اتاق عمل کردم.
سپس به سمت چیزی که شبیه تونلی از ابرهای پرمانند سفید بود و به سمت یک نور درخشان حرکت کردم. وجود دو موجود را حس کردم، یکی در مقابل دیگری. موجود سمت راست من دست های دراز کرده داشت. آنجا همچنین یک موجود در مقابل من بود اما کمی فراتر از آن. وقتی به آنها نزدیک شدم، احساس کردم که به سمت بالا به سوی آنها شناور شده ام. نخست موجود سمت راستم با من ملاقات کرد و بی درنگ پیشنهاد کرد تا برای راهنمایی دست مرا بگیرد. در حالی که موجود دیگر بسیار بزرگتر و درخشان تر بود. این موجود به نظر می رسید عاشقانه با آغوش باز مرا نظاره می کرد.
نور این دو موجود عشق خالص بود و آنها با من بسیار مهربان بودند. من به خاطر نمی آورم که چهره ی این دو موجود شبیه چه چیزی بود، اما توانستم برخی از جوانب بدن آنها را ببینم. مخصوصاً دیدم که دست و بازوانشان به سمت من دراز و باز شده بودند. من همچنین احساس کردم که آنها نوعی پارچه ی سفید پوشیده اند اما این را فقط می گویم زیرا از ظاهر آنها شگفت زده نشدم. من نمی توانم دیدن پوست برهنه ی زیادی روی بازوهای آنها یا چیزی مانند آن را به خاطر بیاورم. من حالات چهره ی آنها را به خاطر نمی آورم اما به نوعی نگرانی و عشق و مراقبت بی قید و شرط آنها را احساس می کردم. من یک آشنایی با این دو موجود را اکیدا به یاد می آوردم و با آنها و در وضعیت فعلی خود بسیار احساس راحتی می کردم.
در حالی که می خواستم دستم را در دست اولین موجود بگذارم، بلافاصله و بدون هیچ تردیدی بدون (استفاده از) کلمات اعلام کردم که باید به عقب برگردم. من نگران مادرم بودم. به یاد میآورم که هیچ احساس گناه یا غم یا هیجان زیادی غیر از نیاز به بازگشت نداشتم، مانند این که در یک مأموریت بودم و باید برمی گشتم. من از جانب این دو موجود عشق خالص فراگیری را احساس کردم. آنها مرا بدون کلمات بر زبان آمده درک و بی درنگ تصمیمم را پذیرفتند. هیچ بحث یا سوالی برای من وجود نداشت و من نیز سوالی نپرسیدم. یادم میآید که سرشان را تکان دادند و در حالی که هنوز با دقت به من نگاه میکردند، بلافاصله فرود به سمت بدنم را اغاز کردم. اما پیش از برگشتن به درون بدنم، تیم جراحی را برای باقیمانده ی فرایند در حالی که بالای سر جراحان شناور بودم، تماشا کردم. لحظه ای که دوباره وارد بدنم شدم را به خاطر نمی آورم.
بیدار شدن از این روند را به صورت عادی پس از بیهوشی عمومی به خاطر می آورم.
من هرگز نه در طول این تجربه احساس ترس یا اضطراب و همچنین نه در هنگام مشاهده ی این روند احساس ترس نکردم. گرچه، زمانی که آنها سعی میکردند علت جمع شدگی ریهام را بفهمند، پس از اقدامات بعدی احساس درد و ترس کردم.
نکته ی قابل توجه، من همیشه باور داشتم که اولین موجود پدربزرگ مادری من بود و موجود بزرگتر دیگر عیسی بود، که باور دارم برای همه ی کودکان می آید. البته من نمی توانم این را ثابت کنم، اما این تصور من در آن زمان بود.
سالها بعد، وقتی ۳۲ ساله بودم، به دیدن زنی روشنبین رفتم که خوانش انجام می داد و او تأیید کرد که پدربزرگ مادریام در واقع فرشته ی نگهبان من بوده و از زمانی که دختر کوچکی بودم مراقب من بوده است. او زمانی که من چهار ساله بودم درگذشت. پس از این تجربه، من هرگز بدون ترس از اذیت شدن در مورد آن صحبت نکردم. احساس می کردم که هیچ کس از جمله پدر و مادر و مادربزرگم مرا باور نمی کرد. اخیراً توسط یکی از دوستانم که برخی از اطلاعات تحقیقاتی اخیر مربوط به NDE ها را مورد توجه من قرار داد مورد پرسش قرار گرفتم. آنها از من پرسیدند که آیا تا به حال NDE داشته ام یا نه و من به او گفتم "بله". من تجربه را شرح دادم. چیزی که بسیار شگفتانگیز است این است که اگرچه دههها از تجربه ی من گذشته است، و سالهاست که حتی یک بار به تجربه فکر نکردهام، آن را به گونه ای به خاطر می آورم که انگار دیروز بود. همه چیز در مورد خاطرات من بسیار زنده است. آنچه را که می توانم به خاطر بیاورم، آن را به گونه ای به خاطر می آورم که انگار دیروز بود. اما بخش هایی از تجربه وجود دارند، مانند چهره های این دو موجود، که هرگز نمی توانستم آن ها را حتی پیش از آن در زندگی ام به خاطر بیاورم.
اطلاعات پس زمینه:
جنسیت: مونث
تاریخ وقوع تجربه ی نزدیک به مرگ: 1975 یا 1976
عناصر NDE:
در زمان تجربه ی شما، آیا یک رویداد تهدید کننده ی زندگی مرتبطی وجود داشت؟
نامطمین. مربوط به جراحی. دیگر پنوموتوراکس مداوم، در حین جراحی تحت بیهوشی عمومی، در حین جراحی دچار جمع شدگی ریه شدم، اما مطمئن نیستم که آیا واقعاً ناپایدار شده ام یا خیر.
محتوای تجربه خود را چگونه ارزیابی میکنید؟
کاملا دلپذیر
آیا احساس کردید از بدن خود جدا شده اید؟
نه من به وضوح بدنم را ترک کردم و خارج از آن وجود داشتم
بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری شما در طول تجربه چگونه با خودآگاهی و هوشیاری عادی روزمره شما مقایسه شد؟
خودآگاهی و هوشیاری طبیعی. در طول تجربه ی خارج از بدنم برای من کاملاً طبیعی احساس می شد، به این معنی که از وقوع آن شوکه نشدم.
در چه زمانی در طول تجربه در بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری خود قرار داشتید؟
تمام وقت
آیا افکار شما تسریع شده بود؟
نه
آیا به نظر می رسید زمان سرعت می گیرد یا کند می شود؟ به نظر می رسید همه چیز یکباره اتفاق می افتد. یا زمان متوقف شد یا تمام معنای خود را از دست داد.
آیا حواس شما زنده تر از معمول بود؟
نه
لطفاً بینایی خود را در طول تجربه با دید روزمره تان که بلافاصله پیش از تجربه داشتید مقایسه کنید.
یکسان
لطفاً شنوایی خود را در طول تجربه با شنوایی روزمره تان که بلافاصله پیش از تجربه داشتید مقایسه کنید.
یکسان
آیا به نظر می رسید از چیزهایی که در جاهای دیگر می گذرد آگاه بودید؟
نه
آیا به درون یا از میان یک تونل گذشتید؟
آری
آیا در تجربه ی خود موجوداتی دیدید؟
من در واقع آنها را دیدم
آیا با هیچ موجود مرده(یا زنده)ای برخورد کردید یا از آن آگاه شدید؟
بله پدربزرگ مادری من
آیا نور درخشانی را دیدید یا احساس کردید که توسط آن احاطه شده اید؟
نوری آشکارا منشأ یا عرفانی یا دیگرجهانی
آیا نوری غیرزمینی دیدی؟
بله فقط زیباست
آیا به نظر می رسید وارد دنیای غیرزمینی دیگری شده اید؟ یک قلمرو آشکارا عرفانی یا غیرزمینی، داستان را ببینید، تونل زنی ابرهای سفید.
چه عواطفی را در طول تجربه احساس کردید؟
عشق خالص و پذیرش و محیطی کاملا آرام حتی در آپارتمان جراحی
آیا احساس آرامش یا لذت داشتید؟
آسودگی یا آرامش
آیا یک احساس خوشی داشتید؟
خوشبختی
آیا یک حس هماهنگی یا اتحاد با کیهان داشتید؟
احساس می کردم با دنیا متحد شده یا با آن یکی هستم.
ایا به نظر می رسید ناگهان همه چیز را فهمیده اید؟
نه
آیا صحنه هایی از گذشته تان به سراغتان آمد؟
نه
آیا صحنه هایی از آینده برای شما پیش آمد؟
نه
آیا به مرز یا نقطه ی بی بازگشت رسیدید؟
من به یک تصمیم آگاهانه قطعی رسیدم که به زندگی برگردم. داستانم را ببینید.
خدا، معنویت و دین:
پیش از تجربه تان چه دینی داشتید؟
مسیحی- کاتولیک کاتولیک تعمید یافته
آیا اعمال مذهبی شما از زمان تجربه تان تغییر یافته است؟ نامطمئن. من به خدا و عیسی ایمان دارم و سعی می کنم روزانه روی معنویاتم کار کنم.
هم اکنون دین شما چیست؟
شما انتخاب کنید. من به خدا خالق ما و عیسی مسیح ایمان دارم و من خود را بسیار معنوی می دانم اما به کلیسا نمی روم و به فرقه ی خاصی تعلق ندارم.
آیا تجربه ی شما دارای ویژگی های سازگار با باورهای زمینی شما بود؟
محتوایی که با باورهایی که در زمان تجربهتان داشتید، هم سازگار بود ، هم ناسازگار. گفتنش با توجه به سن من در آن زمان سخت است. واقعاً نمی توانم به یاد بیاورم که در آن زمان دقیقاً چه باورهایی داشتم.
آیا به دلیل تجربهتان تغییری در ارزشها و باورهایتان داشتید؟
نه
آیا به نظر می رسید با وجود یا حضور عرفانی مواجه شدید یا صدایی غیرقابل شناسایی شنیدید؟
من با یک موجود قطعی یا صدایی که به وضوح منشأ عرفانی یا غیرزمینی داشت مواجه شدم. داستان من را ببینید
آیا ارواح درگذشته یا مذهبی را دیدید؟
من در واقع آنها را دیدم.
آیا با موجوداتی روبرو شدید که پیشتر روی زمین زندگی می کردند و در ادیان با ذکر نام توصیف شده اند (مثلاً: عیسی، محمد، بودا و غیره)؟
بله داستان را ببینید، من باور دارم که در حضور عیسی بودم.
در طول تجربه ی خود، آیا اطلاعاتی در مورد وجود پیش از میرایی به دست آوردید؟
دقیقاً مشخص نیست، اما من در آن زمان ۷ یا ۸ ساله بودم و در طول کل فرآیند احساس راحتی میکردم، تقریباً انگار قبلاً در اطراف آنها بوده ام، مثل این که با کل فرآیند یک آشنایی ای داشتم. توضیح دادن بسیار دشوار است.
آیا در طول تجربه ی خود، اطلاعاتی در مورد ارتباط جهانی یا یگانگی به دست آوردید؟
خوب نامطمئن. دو موجودی که من دیدم به نظر می رسید از این دنیا نیستند.
آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد وجود خدا کسب کردید؟
بله، من موجودی نورانی را دیدم که احساس میکنم یا عیسی بود یا خدا، و به آنچه دیدم ایمان دارم.
در مورد زندگی زمینی ما غیر از دین:
آیا در طول تجربه ی خود، دانش یا اطلاعات ویژه ای در مورد هدف خود کسب کرده اید؟
نه
آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد معنای زندگی به دست آوردید؟
نامطمئن. من می گویم که من اظهار داشتم که باید برگردم و آنها درخواستم را پذیرفتند و این ممکن است به هدف خودم در زندگی مربوط باشد.
آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد زندگی پس از مرگ به دست آوردید؟
نامطمئن. من احساس میکنم که پدربزرگ مادریام را نیز مانند عیسی دیدم و این که اصلاً ترسی نداشتم.
آیا اطلاعاتی در مورد چگونگه گذراندن زندگی هایمان به دست آوردید؟
نه
در طول تجربه ی خود آیا اطلاعاتی در مورد دشواری ها، چالش ها و سختی های زندگی کسب کردید؟
نه
در طول تجربه ی خود آیا اطلاعاتی در مورد عشق کسب کردید؟
بله، زمانی که در حضور آنها بودم احساس می کردم که در عشق ناب محصور شده ام.
پس از تجربه ی شما چه تغییراتی در زندگی شما رخ داد؟
من بچه بودم که این تجربه را داشتم. من علاقه ی شدیدی به پزشکی و همچنین ارتباط با حیوانات پیدا کردم. من به عنوان یک بزرگسال به خدا و عیسی ایمان دارم و احساس می کنم موجودی معنوی هستم که اینجاست تا همه چیزهایی را که زندگی برای ارائه دارد را تجربه کند. من احساس می کنم که ما از یک بدن فیزیکی استفاده می کنیم تا از تجربیات زندگی خود از طریق حواس مان بیاموزیم و پس از اتمام این دوره ی زندگی به سراغ چالش های دیگر می رویم.
آیا روابط شما به طور خاص به دلیل تجربه تان تغییر کرده است؟
نه
پس از NDE:
آیا بیان این تجربه با کلمات دشوار بود؟
نه
چقدر این تجربه را در مقایسه با سایر رویدادهای زندگی که در پیرامون این تجربه رخ داده اند، دقیق به خاطر می آورید؟ من این تجربه را با دقت بیشتری نسبت به سایر رویدادهای زندگی که در پیرامون تجربه رخ داده اند به خاطر می آورم. چیزی که من به یاد میآورم چنان واضح است انگار که دیروز اتفاق افتاده، اما تقریباً بهنظر میرسد که بخشهای خاصی مانند ویژگیهای چهره ی این دو موجود هرگز در حافظه ی من در دسترس نبوده است، اما همه چیز را درست مانند سالهای پیش به خاطر میآورم.
آیا پس از تجربه ی خود، موهبت روانی، غیر معمول یا ویژه ی دیگری دارید که پیش از تجربه نداشته اید؟
مطمئن نیستم. من اکیدا باور دارم که نسبتا حساس هستم و می توانم افراد را نسبتاً خوب بخوانم، اما این ممکن است به دلیل آموزش پزشکی من باشد. در کودکی بعضی وقتها سالی دو بار به تنهایی پرواز میکردم و مجذوب ابرها بودم که هنوز هم تا امروز برایم بسیار جالب است. من در دیدن چهره ها و حیوانات در ابرها مهارت دارم. همه نوع، همه جور. فکر کنم اسمش را پاریدولیا بگذارند. یا شاید من فقط با الگوها خوب و تسلیم صرف افعال(apophenia)هستم. یک بار در یک پرواز خارج از کشور، حتی عیسی را دیدم که با دیگرانی که دور او جمع شده بودند صحبت می کرد. یادم میآید که با ناباوری خیره شده بودم و فکر میکردم: «این دقیقاً مانند چیزی است که عیسی ممکن است شبیه آن باشد! من باید در حال دیوانه شدن باشم!!'. من به دور نگاه کردم و چشمانم را مالیدم و سپس دوباره به همان ابر نگاه کردم، اما با زاویه ای کمی متفاوت، زیرا هواپیما با سرعت نسبتاً بالایی در حال حرکت بود و همان طور که دوباره نگاه کردم، عیسی صورتش را به سمت من چرخاند، چشمانش روی مال من ثابت ماند و لبخند زد. انگار در حال گفتن "می دانم که مرا دیدی!می دانم که دیدی" من اشک ریختم و متقابلا به او لبخند زدم. من هرگز این تجربه را فراموش نکرده ام و کاملا باور دارم این دومین باری بود که به اندازه ی کافی خوش شانس بودم که در حضور او باشم. من این داستان را برای چند نفر گفته ام و هیچکس آن را باور نمی کند.
آیا یک یا چند بخش از تجربه ی شما وجود دارد که به ویژه برای شما معنادار یا قابل توجه است؟
دو موجود برای من خارقالعاده بودند و نحوه ی برقراری ارتباط ما بدون زحمت از طریق افکارمان به جای کلمات باورنکردنی بود، اما در دوران کودکی که این را تجربه میکردم شگفت زده به نظر نمی رسیدم، بلکه به یاد میآورم که با این فرآیند احساس آشنایی می کردم.
آیا تا به حال این تجربه را با دیگران به اشتراک گذاشته اید؟ بله چندین سال تا چند دهه. یکی از دوستانم واقعاً علاقه مند بود و قضاوت نمی کرد، اما چند تن دیگر که داستان را با آنها به اشتراک گذاشته ام، به نظر می رسد خیلی به آن فکر نمی کنند.
آیا پیش از تجربه ی خود از تجربه ی نزدیک به مرگ (NDE) آگاهی داشتید؟
نه
در مورد واقعیت تجربه ی خود در مدت کوتاهی (روزها تا هفته ها) پس از وقوع آن چه باوری داشتید؟
تجربه احتمالاً واقعی بود. خیلی وقت پیش اتفاق افتاد، فکر میکنم به عنوان یک کودک فقط با زندگی و بهبودی سر و کار داشتم، زیرا بعد از جراحی، یک عمل کوچک دیگر را تحمل کردم که برایم ترسناک بود. فکر نمی کنم در آن زمان زیاد به آن فکر کرده باشم.
اکنون در مورد واقعیت تجربه ی خود چه باوری دارید؟ تجربه قطعا واقعی بود من همه چیز را به گونه ای به خاطر میآورم که انگار همین اکنون اتفاق افتاده است، بهتر از اتفاقات امروزی. با وضوح کریستالی مانند این که در مغزم فرو رفته باشد تا هرگز تعامل با آن دو موجود را فراموش نکنم.
در هیچ زمانی از زندگی شما، آیا هیچ چیزی هیچ بخشی از تجربه را بازتولید کرده است؟
نه
آیا چیز دیگری وجود دارد که بخواهید در مورد تجربه ی خود بیفزایید؟
نه اما از شما برای ایجاد این میدان(forum) برای به اشتراک گذاشتن تجربیات سپاسگزارم. این بسیار مهم است.
آیا سؤالات دیگری وجود دارند که بتوانیم برای کمک به شما در انتقال تجربه ی خود بپرسیم؟
سوالاتی که ممکن است مربوط به وضعیت ذهنی کودک در زمان NDE باشد شاید مفید باشد زیرا در بزرگسالی آن را به گونه ای به یاد میآورم که انگار یک کودک بودم، و آن را از چشم یک کودک میبینم.