تجربه نزدیک به گای. |
تجربه ی نزدیک مرگ گای: در حضور عیسی
من مردم به همین سادگی. در اتاق I.C.U بودم و همه تلاش میکردند تا جانم را نجات دهند.... اما من مرده بودم. مرگ, چیز بدی نبود. عیسی آنجا بود. من و او داشتیم از لبه به درون دوزخ نگاه میکردم. این صحنه مرا به یاد وقتی انداخت که در کودکی از بالای پلی به درون آب نگاه میکردم. ترسناک نبود چون فقط داشتیم نگاه میکردیم. او دستش را دور گردنم انداخت و معلوم بود که مرا دوست دارد. نمیدانم چگونه اما گویا دوباره به سوی زمین نگاه کردیم. این ماجرا برایم بسیار مهم است و دلم میخواهد خاطرات بیشتری را از آن به یاد آورم اما همان طور که گفتم پزشکان به من دارو میدادند پس نمیتوانم همه چیز را به خوبی به یاد بیاورم. از این مسئله که آنجا بودم و از اینکه مردم کاملا مطمئن هستم. این واقعیت را هم میدانم که پس از آنکه دوباره به جسمم بازگردانده و بیدار شدم از بازگشتم بسیار غمگین گردیدم. غمی که کلمات قدرت بیانش را ندارد. آنجا من در کنار خداوند پاک و مهربان کاملا آزاد بودم اما بعد دوباره در این عالم گرفتار شده بودم.
اطلاعات پسزمینهای:
جنسیت: مذکر
تاریخ وقوع تجربه ی نزدیک مرگ: فوریه ی سال ۱۹۹۸
عناصر سازنده ی تجربه ی نزدیک مرگ:
آیا در زمان وقوع این تجربه, خطری مرگبار زندگیتان را تهدید مینمود؟ مطمئن نیستم. من به” خود “ واقعیم تبدیل شده بودم. میدانم که دکتران و پرستاران تمام تلاششان را میکردند تا نجاتم دهند اما من خیلی دور شده بودم. جایی که رفته بودم خیلی بهتر از اینجا بود. از همه به خاطر تلاشها و نگرانیهایشان بسیار قدردانی مینمایم اما جایی که رفته بودم بسیار بهتر از این دنیا بود.
طی تجربه چه موقع در بالاتری سطح هوشیاریتان بودید؟ تقریبا بسیار هوشیار و آگاه بودم. درد را در بدنم احساس میکردم و قبل از آنکه به آن عالم بروم تلاش پزشکان را برای نجات زندگیم میدیدم. آن دنیا جایی بسیار بهتر از جهان فعلی میباشد.
به نظرتان سرعت گذر زمان تندتر یا کندتر گردید؟ خیر. به نظر میآمد که همه چیز در یک لحظه در حال وقوع میباشد. یا زمان ایستاد و یا من درکم از گذر زمان را از دست دادم.
شنیدههایتان با حالت عادی تفاوتی داشت؟ صدای رویدادهای در جریان, درون اتاق I.C.U را میشنیدم. حرفهای مردم و نگرانیهایشان را درک میکردم اما بعد ناگهان در جایی دیگر بودم. جایی بسیار دوست داشتنی, گرم و صمیمی. خداوند پاک و مهربان آنجا بود. همه چیز خوب بود. از این جهان خیلی بهتر بود.
آیا از تونلی عبور کردید؟ مطمن نیستم. از یک مانع گذشتم اما نه از تونل. من از تونلی نورانی آن طور که دیگران توصیف میکنند عبور نکردم.... اما از یک جور مانع گذشتم. بله, از این دنیا به آنجا رفتم. نمیدانم آنجا کجا بود اما همه چیز خوب بود. هنگامی که متوجه شدم که دیگر در آن عالم نیستم خیلی عصبانی شدم. هنوز هم خیلی خشمگین هستم.
آیا با فردی که قبلا درگذشته و یا فردی که هنوز هم زنده است روبهرو شدید؟ بله, عیسی آنجا بود. او مهربان, گرم, ملایم و بسیار دوست داشتنی بود. او به من توجه و به خوبی از من استقبال کرد. من همیشه در زندگیم به او ایمان داشتم.... . اکنون به شما قول میدهم که او حقیقی است.
تجربه شامل: خلاء نیز میشد.
تجربه شامل: روشنایی نیز میشد.
آیا نوری فرا زمینی مشاهده نمودید؟ مطمئن نیستم. لطفا به پاسخهای موجود در سوالات فوق مراجعه کنید.
به نظرتان به عالمی فرا زمینی وارو شدید؟ به جهانی بسیار مرموز گام نهادم که آشکارا فرازمینی بود.
تجربه شامل: درک احساسات بسیار قوی نیز میشد.
در حین این رویداد چه نوع احساساتی را تجربه نمودید؟ احساسات؟ سعی کنید تمام گیتی را فقط در یک جمله توضیح دهید. چنین حسی داشتم. هیچ توضیحی وجود ندارد. همه چیز بسیار فراتر از ان است که در قالب کلمات بگنجد.
تجربه شامل: کسب آگاهیهای ویژه نیز میشد.
به نظرتان شرایط به گونهای تغییر کرد که ناگهان احساس کنید در حال فهمیدن همه چیز میباشید؟ همه چیز درباره ی جهان را فهمیدم.
صحنههایی از گذشته به سراغتان آمد؟ گذشتهام در قالب صحنههایی به سرعت در مقابلم ظاهر گردید اما هیچ تسلطی برآن نداشتم.
تجربه شامل: مشاهده ی آینده نیز میشد.
آیا به مرز یا مانعی محدود کننده برخورد نمودید؟ بله. من در این دنیا بودم اما بعد مردم و به آنجا رفتم. نمیدانم چگونه باید توصیفش کنم اما آن عالم شگفتانگیز, گرم و بسیار خوب بود. ترجیح میدهم به آنجا بروم. دلم نمیخواهد اینجا بمانم.
به نقطهای رسیدید که پس از عبور از آن, اجازه ی بازگشت نداشته باشید؟ به مانعی رسیدم که اجازه عبور از آن را نداشتم یا میتوان گفت که بر خلاف میلم از آنجا پس فرستاده شدم. دلم نمیخواست برگردم بلکه میخواستم همان جا بمانم. زندگی در این عالم بخش سخت ماجرا است. زندگی در کنار خداوند پاک و دانا قسمت خوب ماجراست.
خداوند, روح و مذهب:
پیش از تجربه ی تان معتقد به چه مذهبی بودید؟ محافظه کار و بنیادگرا بودم.
دینتان اکنون چیست؟ محافظه کار و بنیادگرا هستم.
آیا بر اثر این تجربه در اعتقادات و ارزشهایتان تغییری حاصل گردید؟ بله. من به شخص دیگری تبدیل شدهام. چیزهایی که قبلا برایم خیلی ارزشمند نبودند حال, بسیار مهم گردیدهاند. اکنون نسبت به این جهان شدیدا احساس غربت و بیگانگی مینمایم.
تجربه شامل: حضور موجودات فرازمینی نیز میشد.
پس از تجربه ی نزدیک مرگ:
آیا بیان تجربه ی تان در قالب کلمات دشوار است؟ بله. قطعا هیچ کس نمیتواند محلی را که من در آنجا بودم درک کند مگر آنکه خود نیز به آنجا برود. بارها سعی کردم این ماجرا را برای اعضای خانوادهام توضیح دهد اما .... هیچ فایدهای ندارد. من احساس تنهایی میکنم. احساس میکنم هیچ کس واقعا نمیفهمد من کجا بودهام. بیانش ناممکن است؟؟ تجربهایست که خود فرد باید درکش کند. واژهای وجود ندارد که قادر باشد توصیفش کند.
پس از تجربه ی تان از نعمتی غیبی و غیر عادی که قبلا از آن بهرهمند نبودید برخوردار شدید؟ خیر.
آیا یک یا چند بخش از این تجربه در نظرتان بسیار پرمعنا و برجسته به نظر رسید؟ احساس بسیار بدی دارم. دیگر قادر نیستم با محیط و اطرافیانم ارتباط خوبی داشته باشم.
آیا تجربه ی تان را برای دیگران نیز بازگو نمودهاید؟ بله, اما هیچ کس حرف مرا باور نمیکند. آنها میگویند به خاطر اثر داروها بودهاست اما من میدانم که واقعا آنجا بودم. عالمی فراتر از این جهان نیز وجود دارد که عیسی در آنجاست. این دنیا, پایان کار نیست. زندگی ما بخشهای گوناگونی دارد. کسانی که به آنجا نرفتهاند حرفتان را نمیفهمند. تنها اگر کسی, خود به شخصه این تجربه را پشت سر بگذارد میتواند حرفهایتان را درک نماید. فکر میکنند دیوانه شدهاید در حالی که دیوانه نیستید!
تا به حال در زندگی چیزی توانسته است بخشی از تجربه ی تان را بازسازی نماید؟ خیر.