هری پی. تجربه تحول معنوی (STE)
خانه NDERF متداول NDE NDE خود را با ما در میان بگذارید




شرح تجربه:

صبح روز دوم اکتبر ۲۰۲۲، در حالی که مبتلا به کووید-۱۹ بودم، در خواب با یک موجود فرشته ای برخورد زیبایی داشتم. او نه یک فرشته ی بالدار از کتاب مقدس بود، و نه یک رویای توهمی، بلکه یک فرشته ی حقیقی و واقعی بود که از طریق یک رویا مرا ملاقات کرد و پیامی عمیق به من داد. من اکنون متقاعد شده‌ام که فرشتگان خارج از قلمرو فیزیکی ما وجود دارند و می‌توانند با ما ارتباط برقرار کنند.

من در زمان نوشتن این مقاله ۶۷ سال سن دارم. من به ویژه مذهبی نیستم، اما ریشه در دوران کودکی دارم که به عنوان یک لوتری بزرگ می شدم. من به یک نیروی خدای کیهانی اعتقاد دارم، اما نه به خدایی با ویژگیهای انسانی که برای هر یک از ما به صورت جداگانه وقت دارد. من واقعا به روحی اعتقاد دارم که وجود ما را تشکیل می دهد، و آن «بهشت» در ذهن خود شخص است. و وقتی می میریم، دنیای رویایی ما بهشت ما می شود. تا این هنگام، من از فکر مرگ نهایی خودم می ترسیدم، اگرچه می دانم که همه ی ما باید درگذریم. من هرگز به فرشتگان (به معنای کتاب مقدس) اعتقاد نداشته ام، و تا پیش از تجربه ی خود، به حضور گزارش شده ی آنها در زندگی های شخصی مردم تردید داشته ام. این مرا وامی دارد تا افکارم را در مورد "زندگی پس از مرگ" بازبینی کنم.

من در تمام عمرم یک رویاپرداز فنی زنده (vivid technicolor dreamer) بودم و رویای تمام رنگی با تمام حواس فیزیکی فعال داشتم. من رویاهای شفاف، رویاهای خیس و کابوس ها را تجربه کرده ام (من یاد گرفته ام که چگونه بیشتر آنها را کنترل کنم). در حالی که در ساعات صبح روز یکشنبه، دوم اکتبر، با ویروس کووید-۱۹ می خوابیدم، عمیق ترین تجربه ی معنوی زندگی ام را داشتم، که بسیار فراتر از حالت خواب دیدن معمولی بود. زنده بودن این رویا با شفافیت کریستالی همراه بود، گویی کاملاً بیدار بودم. در حالی که این به صورت یک رویای معمولی شروع شد، چرخشی شگرف یافت و خوب، توضیح آن به زبان انسانی غیرممکن، اما ماوراء طبیعه دقیق است. اینجا با پریدن به جلو، با بیدار شدن از رویایم و رفتن به سمت صبحانه، ناگهان حالت تهوع پیدا کردم و در شرف بیهوش شدن بودم که همسرم به من کمک کرد فشار خونم را که ۶۹/۴۱ خطرناک بود (نبض ۴۶) اندازه گیری کنم. در حال رفتن با عجله به بیمارستان، پیامی را برای پزشک خود گذاشتیم و در همین حین یک راه حل سریع (آب نمک) برای بازگرداندن فشار پیدا کردیم. دکترم تماس گرفت و توصیه کرد اگر فشار خون بالا نرفت فورا به اورژانس مراجعه کنیم. او بعداً به من گفت که خوانش فشار پایین تهدید کننده ی زندگی است. گمان من این است که آن روز صبح به دلیل افت خطرناک فشار خون در خواب برای مدت کوتاهی نزدیک به مرگ بودم که احتمالاً بسیار کمتر از میزان اندازه گیری شده بود. من بی درنگ جزئیات این رویا را ثبت کردم، بنابراین هرگز جزئیات را فراموش نمی کنم، که بسیاری از آنها عمیقاً نمادین هستند.

رویای من به عنوان یک رویای عادی شروع شد، این بار با چند نفر در یک اتاق نشیمن تاریک. من در این اتاق روی تخت دراز کشیده بودم، درست بیرون ورودی آشپزخانه و دختری داشت برایم غذا درست می کرد. شاید در خواب هم مریض بوده باشم. آمد تا با من روی تخت بنشیند و برای خوردن چیزی به من بدهد. پس از آن، او با اطلاعاتی برایم از من جدا شد، اما من گفتگو را به خاطر نمی آورم. برای آن مدت کوتاه، ما پیوندی عمیقاً معنوی و عاشقانه داشتیم که اکنون نمی توانم آن را با کلمات توضیح دهم. سپس به یاد می آورم که او دستم را لمس کرد و گفت که باید برود اما یک روز به دنبال من برمی گردد. این کلمات بسیار واضح بودند و من هنوز می توانم انعکاس آن کلمات را در سرم بشنوم. سپس او اتاق را ترک کرد - و با رفتن او من دچار پریشانی و اندوه شدم. دوستی از گذشته ی من ظاهر شد و به من اطلاع داد که "تصاویر و به‌روزرسانی‌هایی را از جاهای تقریبی او در آینده برای من ارسال خواهد کرد."

رهسپاری او را قبول نکرده، از تخت برخاستم تا تلاش کنم دنبالش بروم و ناگهان خود را در حالی یافتم که روی عرشه ی داخلی پایینی یک قایق بسیار شلوغ، و در اتاق ایستاده، تنها ایستاده ام. وقتی از پنجره به بیرون نگاه کردم، دیدم که شب به خشکی نزدیک می‌شویم و کل بندر با صدها چراغ آبی چشمک‌زن خودروی نجات فعال بود. اتفاق بزرگی در حال رخ دادن بود. به نظر می رسید که آنها منتظر رسیدن قایقی بودند که من سوار آن بودم. به دنبال دوست خانمم به اطراف قایق نگاه کردم و در میان جمعیت او را دیدم که به یک تیرک تکیه داده بود. سرش روی تیرک خم شده بود، چشمانش بسته بودند و ظاهری خسته داشت. از میان جمعیت هل داده و به او نزدیک شدم، و او از دیدن من شگفت زده به نظر می رسید، انگار انتظار نداشت پیدایش کنم. من بلافاصله دریافتم که سه مرد [نماد سه گانه ی کتاب مقدس؟] او را همراهی می کنند و در کنار جایی که او ایستاده بود نشسته بودند. آنها ظاهراً نوعی همراه یا محافظ برای حراست از او بودند و هر کدام به شدت به من چشم دوخته بودند. از او پرسیدم که چرا (مرا) ترک کرد و سپس با او صحبت کردم، و او پیرامون تیرک، دور از دید سه مرد، حرکت کرد، و همان طور که به من نگاه می کرد، احساس نافذی از عشق شدید به سمت من ساطع کرد. عشقی که می توانستم به عنوان یک حس فیزیکی آن را احساس کنم.

اینجاست که واقعا عجیب شد و او خودش را به عنوان یک فرشته آشکار کرد.

چند لحظه ی دیگر صحبت کردیم. او سپس گفت "تو نباید اینجا باشی". سپس بازویم را لمس کرد و گفت وقت من نیست و این که او یک روز پیش من برمی گردد. این کلمات اکنون در حافظه ی من نقش بسته اند. دستم را دراز کردم تا او را در آغوش بگیرم و اگرچه او کمی عقب نشینی کرد، ما یکدیگر در آغوش گرفتیم. در هم آغوشی مان، من می توانستم عشق شدیدی را در درون او احساس کنم. او مظهر عشق بود. او به من نگاه کرد و بدون اجبار او را با عشق بوسیدم. او انتظار چنین چیزی را نداشت و با شگفتی او هم به من نگاه کرد و همه چیز اطراف ما ناگهان به مه درخشان تابنده ای تبدیل شد و هیچ چیز دیگری وجود نداشت. آن بوسه چیزی را در فرشته آزاد کرد. [به طرز عجیبی دریافتم صورتش انگار که باران می بارید خیس شده است!] او مرا خیلی محکم در آغوش گرفت و گفت "مرا در آغوش بگیر". در آن هم آغوشی، ناگهان هجوم روحی زیبا، قدرتمند و طاقت فرسایی بر من غلبه کرد یا انفجاری از عشق و آرامش ناب که در من از او سرچشمه می گرفت. این یک احساس عشق بی حد و حصر و فداکارانه بود. در ابتدا روی سینه‌ام متمرکز شده بود، شبیه به ارگاسم، اما بی‌نهایت شدیدتر و زیباتر، شدیدتر ورای توصیف (و اکنون فراتر از توانایی حافظه ی من برای یادآوری آن حس)، اما این در اعماق روح من احساس شد! انگار روحمان با هم ادغام شد. توصیف شدت و زیبایی این تجربه غیرممکن است؛ کلمات نمی توانند آن را توصیف کنند. این احساس خارج از محدوده ی درک عادی انسان بود، حتی در میان یک رویا.

من در خواب با یک موجود فرشته ای ارتباط مستقیم، صمیمی و معنوی برقرار کردم. من داشتم عشق یک فرشته را تجربه می کردم! این هجوم چند لحظه به طول انجامید و سپس جمعیتی که به سمت خروجی قایق حرکت می‌کردند، ما را از هم جدا کردند، و من می‌توانستم ارتباط معنوی بینمان را در حال کشیده شدن و سپس شکستن احساس کنم - مانند یک نوار لاستیکی که باصدا در حال شکستن بود، اما به یاد می‌آورم که احساس می‌کردم تکه‌ای از روح او در درونم چسبیده باقی ماند. من او را در میان جمعیت از دست دادم، اگرچه هنوز می‌توانستم ببینم که او می‌خواست پیش از این که یکدیگر را از دست بدهیم، از نظر روحی در ارتباط باقی بماند.

رویا در واقع کمی ادامه یافت. قایق شروع به تخلیه ی مسافران کرد و نگهبانی در بندر تلاش کرد جلوی جمعیت را بگیرد و فریاد زد که ما نباید آنجا باشیم. زن دیگری با موهای نقره ای درخشان و یک لباس سفید با تلالو جلوی جمعیت، نوعی گذر به سمت او زد و او دروازه ی فلزی زنگ زده ی بزرگی را گشود و در میان جمعیت موج ایجاد کرد. من از دروازه رد نشدم اما خود را در کناری یافتم. سپس خودم را در حال قدم زدن در یک مزرعه ی فوق‌العاده زیبا زیر نور درخشان و کورکننده خورشید یافتم، به نوعی فکر می‌کردم که فرشته ی من ممکن است آنجا باشد. دیوانه وار سعی می کردم او را پیدا کنم اما مزرعه خالی بود. آنگاه بیدار شدم.

این تجربه ی رویایی تأثیر بسیار ژرفی بر من گذاشته است و شاید بتوانم بگویم که ژرف ترین رویارویی معنوی زندگی من بود. برای روزهای بعد، حتی وقتی اثر باقیمانده روی من کم کم محو می شد، نتوانستم ذهنم را از این تجربه پاک کنم. برای هفته ها هنوز هم می‌توانستم احساس کنم که بخشی از او از نظر روحی به درونم چسبیده است. احساس عجیبی در قفسه ی سینه ام، که هرگز احساس نکرده بودم. [من مدت کوتاهی قبل یک EKG انجام دادم و همه چیز طبیعی بود.] من در واقع چندین بار (در خلوت) گریه کردم که نتوانستم در آن ارتباط معنوی با او باقی بمانم. من آماده بودم که بدون تردید با او بمانم. در هفته‌های بعد، من دلم برای این دختر فرشته‌وار ژرف تر از هر کسی تاکنون تنگ شده بود، حتی برای فوت پدر و مادرم. هنوز دلم برایش تنگ است و آرزو می کنم در رویا برگردد. وقتی این را می نویسم اشک می ریزم زیرا دلم برای او بسیار تنگ شده و هر بار که این را دوباره می خوانم اشک می ریزم. هر وقت که به این رویارویی فکر می کنم، شروع می کنم به اشک ریختن. او فرشته ی نگهبان یا راهنمای معنوی من بود و تماس برقرار کرد.

هفته‌های بعد با انجام کارهای روزانه‌ام در خانه و اطراف شهر، ناگهان احساس کردم که در این دنیا نیستم. هیچ چیز یکسان به نظر نمی رسید. فقدان کامل معنویت را در محیط احساس کردم. همه چیز خالی و سطحی بود. هفته‌ها بعد، هنوز می‌توانم آن تکه از روح او را در میان وجودم «احساس» کنم. اکنون می دانم که او روزی در "دیگر سو" منتظر من است و من اکنون مطلقاً هیچ ترسی از مرگ ندارم و مشتاقانه از آن روز استقبال خواهم کرد!

در گذشته:

اعتقاد شخصی من این است که دختر فرشته وار راهنمای روحی من برای هر آنچه فراتر از مرگ فیزیکی است می باشد. این واقعیت که او دو بار اشاره کرد که روزی برای من بازخواهد گشت، به من نشان می دهد که وقتی درگذرم منتظرم خواهد بود. من ممکن بود با یک حمله ی فشار خون پایین خطرناک در خواب به مرگ نزدیک شوم، اما وقت من نبود. بنابراین، گمان می‌کنم که در خواب تجربه ی نزدیک به مرگ داشته‌ام. من با یک متخصص آنلاین در این مورد، در دانشگاه ویرجینیا (که کتابی در مورد نزدیک به مرگ نوشت) مشورت کردم و او پذیرفت که بسیاری از عناصر تجربه ی نزدیک به مرگ را داشتم.

جالب اینجاست که این موجود فرشته وار بال های فرشته نداشت. لباس او یک بلوز و شلوار مشکی کاغذی نرم، شاید آبی سرمه ای بود. وقتی او را در آغوش گرفتم می توانستم این را بگویم. صورت او، با موهای سیاه موج دار متوسط/کوتاه، در حافظه ی من نقش بسته است. چشمانش زیبا و نافذ بودند. نگاهش قدرتمند بود، او می توانست درون مرا ببیند. در روز بعد، چهره ی او در ذهن من نقش بسته بود و می توانستم تصویر او را چنان واضح ببینم که در هنگام رانندگی باعث حواس پرتی می شد. برای هفته‌ها، هنوز می‌توانستم چهره او را در ذهنم درست در مقابلم ببینم.

نکته ی جالب در مورد این رویارویی این است که احساس «عشق» ویژگی فیزیکی و قدرتمندی به خود گرفت. به طور معمول یک نفر احساس نمی کند که عشق از شخص دیگری سرچشمه می گیرد. احساس فیزیکی عشق در رویای من به شدت زیبا و قدرتمند بود و فراتر از هر آن چیزی رفت که هر انسانی می تواند درک یا با کلمات توصیف کند. عشق فرشته ای فراتر از توانایی های تصور است. روح من، وجود من، به طور لحظه ای در این عشق فرو رفت، در زمانی که من برای مدت کوتاهی با فرشته یکی بودم.

قایق سواری به سمت دروازه ی زنگ زده ی بندر نمادی از انتقال روح به دروازه ی مروارید است. من روی آن بودم اما از میان آن دروازه عبور نکردم.

الحاقیه:

او برگشت(!) تا در یک خواب دیدار و پیام عمیق دیگری به من بدهد.

چند هفته بعد، در اواخر نوامبر، من یک تجربه ی رویایی غیرعادی دیگر داشتم، اما در مقایسه با رویارویی نخستین هیچ نبود. خواب دیدم که در یک میخانه ی تاریک با خانواده و برخی دوستانم نشسته بودم. صدای موسیقی آنجا بلند و سر و صدا زیاد بود. همسرم برخاست تا چیزی برای نوشیدن بگیرد. در آن لحظه، در حالی که من پشت میز نشسته بودم (به جلو نگاه می کردم) ناگهان همه چیز (زمان) یخ زد و سکوت کر کننده ای حاکم شد و جهان سیاه و سفید و سایه های خاکستری شد. رویا در حالت تعلیق بود. یک نفر در سمت چپم به من برخورد و وقتی برگشتم که نگاه کنم، فرشته ام درست کنارم نشسته بود. دستش را بالا برد و بالای شکمم را لمس کرد، لبخند زد و گفت: "تکه ای از من را در خود داری". سپس گفت: من همیشه در کنار تو هستم. هرگز ترکت نخواهم کرد'. پس از این که او این را گفت، من یک لحظه به دور نگاه کردم و آنگاه او رفته بود. رویا ناگهان به حالت عادی بازگشت. رنگ، صدا و زمان از سر گرفته شد. بعد از خواب بیدار شدم.

چقدر عجیب است که چنین رویایی داشته باشم، با چنین معنای عمیقی و در دنباله ی "رویای" قبلی ام. من از خواب بیدار شدم، با اطمینان بیش تر از این که دوست فرشته ی من همیشه نزدیک است، دست کم از نظر روحی. این واقعیت که در رویای نخست، ما بر اثر فشار جمعیت قایق که به سمت خروجی حرکت می‌کردند، مجبور شدیم از هم جدا شویم و من احساس کردم که بخشی از ارتباط معنوی ما در درونم قطع شد؛ سپس تجربه کردن این رویای دوم با بازگشت او تا به من بگوید که من تکه ای از او را در درونم دارم. چگونه یک ذهن در حال خواب این را درک می کند؟ این حتی در یک خواب هم طبیعی نیست. این به من می‌گوید که بیشتر از آنچه ما درک می کنیم به « دیگر سو » و با زندگی پس از مرگ یک پیوند وجود دارد. من متقاعد شده‌ام که رویاهای ما یک نگاه، پنجره ای برای دیدن، یک ارتباط با دیگر سو- زندگی پس از مرگ ما-هستند. و ما می توانیم پیام های رویایی "دیگرسو" را دریافت کنیم.

وقتی زمان درگذشتم فرا رسد، می دانم که خیالم از چشم انداز مرگ آسوده است و دوباره در آغوش این فرشته خواهم بود. او مرا به زندگی پس از مرگ راهنمایی خواهد کرد. من به او تعلق دارم، زیرا بخشی از وجود او در من است.

اطلاعات پس زمینه:

جنسیت: مذکر

تاریخ تجربه ی تحول آفرین معنوی: 2022/10/02

عناصر NDE:

در زمان تجربه ی شما، آیا یک رویداد تهدید کننده ی زندگی مرتبطی وجود داشت؟ نامطمئن. بیماری دیگر افت احتمالی خطرناک فشار خون در هنگام خواب در طول بیماری کووید-۱۹. در طول تجربه ی من با موجود فرشته وار، فشار خون من ممکن است در زمانی که مبتلا به کووید-۱۹ بودم تا سطح خطرناکی پایین آمده باشد. جزئیات در روایت من.

محتوای تجربه ی خود را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ کاملا دلپذیر

آیا احساس کردید از بدن خود جدا شده اید؟ نه، آگاهی از بدنم را از دست دادم.

بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری شما در طول تجربه چگونه با خودآگاهی و هوشیاری عادی روزمره ی شما مقایسه شد؟ خودآگاهی و هوشیاری بیشتر از حد معمول. احساس عشق فرشته ای فراتر از هر چیزی بود که هرگز احساس کرده یا حتی تصور می کردم. این یک احساس عشق کیهانی بود، خداگونه.

در چه زمانی در طول تجربه در بالاترین سطح خودآگاهی و هشیاری خود قرار داشتید؟ سوار بودن بر قایق - انگار بیدار بودم. وقتی فرشته و من یکدیگر را در آغوش گرفتیم و او عشق فرشته وار را به من نشان داد فراتر از آگاهی انسان بودم.

آیا افکار شما تسریع شده بودند؟ نه

آیا به نظر می رسید زمان سرعت می گیرد یا کند می شود؟ به نظر می رسید همه چیز یکباره اتفاق می افتد. یا زمان متوقف شد یا تمام معنی خود را از دست داد. رویای دوم، در ماه نوامبر، غیرعادی بود، زیرا رویای من برای مدت کوتاهی یخ زد. چنین چیزی در هیچ یک از رویاهای واضح من اتفاق نیفتاده است. زمان و صدا همه متوقف شدند، به استثنای فرشته ای که پیامی عمیق به من داد.

آیا حواس شما زنده تر از حد معمول بودند؟ به طرزی باورنکردنی زنده تر

لطفاً بینایی خود را در طول تجربه با دید روزمره تان که بلافاصله پیش از تجربه داشتید مقایسه کنید. هیچ چیز قابل مقایسه نیست.

لطفاً شنوایی خود را در طول تجربه با شنوایی روزمره تان که بلافاصله پیش از زمان تجربه داشتید مقایسه کنید. شنوایی عادی. من می توانستم کلمات فرشته را چنان واضح بشنوم که اکنون هنوز زمانی که به آن فکر می کنم می توانم آنها را بشنوم.

آیا به نظر می رسید از چیزهایی که در جاهای دیگر می گذرد آگاه بودید؟ نه

آیا به درون یا از میان یک تونل گذشتید؟ نه

آیا در تجربه ی خود موجوداتی را دیدید؟ من در واقع آنها را دیدم

آیا با هیچ موجود مرده(یا زنده)ای برخورد کردید یا از آن آگاه شدید؟ بله، سوار شدن بر قایقی که فکر می‌کنم ارواح مرده را حمل می‌کرد. هیچ کدامشان برای من شناخته شده نبودند.

آیا نور درخشانی را دیدید یا احساس کردید که توسط آن احاطه شده اید؟ نوری آشکارا با منشأ عرفانی یا دیگر جهانی.

آیا نوری غیرزمینی دیدی؟ بله پس از اینکه فرشته را بوسیدم، دنیای اطراف ما ناپدید شد و ما در میان یک مه سفید درخشان بودیم.

آیا به نظر می رسید وارد دنیای غیرزمینی دیگری شده اید؟ قلمرویی آشکارا عرفانی یا غیرزمینی. احساس عشق و آرامش مرا در یک مه سفید کورکننده قرار داد. مطمئنا غیر زمینی.

چه عواطفی را در طول تجربه احساس کردید؟ در ابتدا، پس از رفتن او در قسمت اول رویای من، احساس ناراحتی کردم. در قسمت دوم، عشق در سطح کیهانی بود. جالب اینجاست که در اوج شدت، احساس آرامشی را به یاد می‌آورم که هرگز قبل از آن نبوده است، اما در واقع از یک نقطه ی بالای شانه ی راست من سرچشمه می‌گرفت. نقطه ی کانونی آرامشی که مرا با عشقی که از جانب فرشته می آمد در خود فرو برد. توصیف آن سخت است اما آرامش از آن نقطه سرچشمه می گرفت.

آیا یک احساس آرامش یا لذت داشتید؟ آرامش یا لذت باورنکردنی

آیا یک احساس خوشی داشتید؟ نه

آیا یک حس هماهنگی یا اتحاد با کیهان داشتید؟ نه

آیا ناگهان به نظر می رسید همه چیز را فهمیده اید؟ نه

آیا صحنه هایی از گذشته تان به سراغتان آمد؟ نه

آیا صحنه هایی از آینده برای شما پیش آمد؟ نه

آیا به مرز یا نقطه ی بی بازگشت رسیدید؟ به سدی رسیدم که اجازه ی عبور از آن را نداشتم؛ یا بر خلاف میلم بازگردانده شدم من تصمیمی برای بازگشت به زندگی نگرفتم. اما با در نظر داشتن اعلان فرشته «تو نباید اینجا باشی» و «وقت تو نیست»، از دروازه عبور نکردم. پیش از بیدار شدن از خواب، خودم را در یک مزرعه ی زیبا یافتم.

خدا، معنویت و دین:

پیش از تجربه تان چه دینی داشتید؟ مسیحی- پروتستان دیگر به طور فعال مناسک مذهبی را انجام نمی دهم، اگرچه با یک کلیسای کتاب مقدس محلی هماهنگم. دوبار کتاب مقدس را خوانده‌ام.

آیا اعمال مذهبی شما از زمان تجربه تان تغییر کرده است؟ نامطمئن. مطمئن نیستم چه چیزی فراتر از نقطه ی بدون بازگشت وجود دارد. بدیهی است که تجربه ی زیبایی است.

هم اکنون دین شما چیست؟ دیگر یا چند مذاهب کلیسای کتاب مقدس

آیا تجربه ی شما دارای ویژگی های سازگار با باورهای زمینی شما بود؟ محتوایی که با باورهایی که در زمان تجربه ی خود داشتید کاملا ناسازگار بود. رویا کاملاً نمادین بود. به جای این که از یک تونل به سمت دروازه ی مرواریدی بروید، یک قایق سواری (!!) به یک دروازه ی زنگ زده در بندر بود. از همه جهات، به عنوان یک رویای نمادین اما با وضوح کریستالی (احساس بیداری).

آیا به دلیل تجربه‌تان تغییری در ارزش‌ها و باورهایتان داشتید؟ بله، این که چیزی فراتر از مرگ فیزیکی وجود دارد. تجربه ی زیبایی خواهد بود.

آیا به نظر می رسید با وجود یا حضوری عرفانی مواجه شدید یا صدایی غیرقابل شناسایی شنیدید؟ با یک موجود قطعی یا صدایی کاملاً عرفانی یا غیرزمینی مواجه شدم. من با فرشته صحبت کردم. در حالی که نمی‌توانستم بیشتر صحبت‌هایمان را به خاطر بیاورم، به وضوح می‌توانستم به یاد بیاورم که او گفت: «تو نباید اینجا باشی» و سپس «زمان شما فرا نرسیده است. من یک روز برای شما برمی گردم.» سپس او گفت: "مرا در آغوش بگیر" در حالی که احساس عشق مرا فرامی گرفت. این کلمات آنقدر واضح بودند که هنوز می توانم آنها را در سرم بشنوم.

آیا ارواح متوفی یا مذهبی را دیدید؟ من در واقع آنها را دیدم

آیا با موجوداتی روبرو شدید که پیشتر روی زمین زندگی می کردند و در ادیان با ذکر نام توصیف شده اند (مثلاً: عیسی، محمد، بودا و غیره)؟ نه

در طول تجربه ی خود، آیا اطلاعاتی در مورد وجود پیش از مرگ به دست آوردید؟ نه

آیا در طول تجربه ی خود، اطلاعاتی در مورد ارتباط جهانی یا یگانگی به دست آوردید؟ بله، این که دنیای رویای ما نگاه دزدانه ایست، ارتباطی با آنچه فراتر از زندگی فیزیکی است.

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد وجود خدا کسب کردید؟ نه

در مورد زندگی زمینی ما غیر از دین:

آیا در طول تجربه ی خود، دانش یا اطلاعات ویژه ای در مورد هدف خود کسب کردید؟ نه

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد معنای زندگی به دست آوردید؟ نه

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد زندگی پس از مرگ به دست آوردید؟ بله، من به قول فرشته ام اعتماد دارم که او روزی برای من باز خواهد گشت (وقتی من درگذرم). باید چیزی فراتر وجود داشته باشد، جایی که او مرا ببرد.

آیا اطلاعاتی در مورد چگونه گذراندن زندگی هایمان به دست آوردید؟ نه

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد دشواری ها، چالش ها و سختی های زندگی کسب کردید؟ نه

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد عشق کسب کردید؟ بله، احساس عشق نیروی فیزیکی قدرتمندی بود که از فرشته به درونم سرچشمه می گرفت. شدیدتر از توصیف یا درک بود.

پس از تجربه تان چه تغییراتی در زندگی شما رخ داد؟ تغییرات متوسط در زندگیم. دیگر از مرگ فیزیکی نمی ترسم. زمانی که این رخ دهد، پذیرای آن هستم،

آیا روابط شما به طور خاص به دلیل تجربه تان تغییر کرده است؟ نه

پس از NDE:

آیا بیان این تجربه با کلمات دشوار بود؟ بله احساس عشق فراتر از توصیف بود. این یک احساس فیزیکی قدرتمند بود که مرا در خود فرو برد. وقتی تقریباً هر شب این خواب را به یاد می‌آورم، به یاد آوردن آن احساس غیرممکن است. بهترین چیزی که می توانم توصیف کنم یک ارگاسم روح یا آگاهی من است اما بی نهایت شدیدتر.

چقدر این تجربه را در مقایسه با سایر رویدادهای زندگی که در پیرامون این تجربه رخ داده اند، دقیق به خاطر می آورید؟ من این تجربه را نسبت به سایر رویدادهای زندگی که در پیرامون این تجربه رخ داده اند با دقت بیشتری به یاد می‌آورم. این تجربه به شکل قدرتمندی روحانی بود و تمام دیگر تجربیاتی را که‌ در سراسر زندگی داشته بودم تحت تاثیر قرار داد. اگرچه من فقط برای مدت کوتاهی با فرشته ارتباط داشتم، اما بیش از هر چیزی در تمام زندگی ام دلم برای او تنگ شده است. این دیدگاه من را از مرگ فیزیکی تغییر داد.

آیا پس از تجربه ی خود، موهبت روانی، غیر معمول یا ویژه ی دیگری دارید که پیش از تجربه نداشته اید؟ نه

آیا یک یا چند بخش از تجربه ی شما وجود دارد که به ویژه برای شما معنادار یا قابل توجه است؟ این واقعیت که فرشته چنان پیام ژرفی به من داد، که هنوز زمان من نیست. وقتی سرانجام درمی‌گذرم، انتظار دارم که او چشم به راه من باشد تا مرا به هر آنچه در ماوراء است راهنمایی کند.

آیا تا به حال این تجربه را با دیگران به اشتراک گذاشته اید؟ بله با دو تن دیگر به اشتراک گذاشته شده. یکی پاسخ نداد اما دیگری پاسخ داد که ارواح فرشته به او در گرفتن تصمیم هایی در زندگی کمک کرده اند.

آیا پیش از تجربه ی خود از تجربه ی نزدیک به مرگ (NDE) آگاهی داشتید؟ بله، من بسیاری از گزارش های NDE را خوانده و شنیده ام، اما تجربه ی من چیزی مانند آن ها نبود. نه شناوری بر فراز بدنم، نه فرشته های بالدار، نه تونلی، نه عیسی، نه شهر نور.

در مورد واقعیت تجربه ی خود در مدت کوتاهی (روزها تا هفته ها) پس از وقوع آن چه باوری داشتید؟ تجربه قطعا واقعی بود. تجربه با وضوح کریستالی رخ داد، انگار بیدار بودم. پیام فرشته به من بسیار ژرف بود. من همچنین می توانستم چهره ی او را در ساعات بیداریم ببینم - یک تصویر ذهنی واضح از چهره ی او. در واقع در حین رانندگی برای چند روز یک حواس پرتی بود.

اکنون در مورد واقعیت تجربه ی خود چه باوری دارید؟ تجربه قطعا واقعی بود. به نظر می رسد که توضیح رویای ما پنجره ای به زندگی پس از مرگ ما است. موجودات فرشته ای می توانند از طریق رویاهای ما با ما ارتباط برقرار کنند.

در هیچ زمانی از زندگی شما، آیا هیچ چیزی هیچ بخشی از تجربه را بازتولید کرده است؟ نه

آیا چیز دیگری وجود دارد که بخواهید در مورد تجربه خود بیفزایید؟ من کنجکاو هستم که چرا فرشته با سه مرد همراه بود. شماره ی سه مرا به یاد سه شناسی کتاب مقدس می اندازد. برداشت من این بود که آنها محافظ بودند. آنها مرا به یاد عوامل یک فیلم جیمز باند انداختند. به ویژه یکی به شدت به من خیره شده بود.

آیا سؤالات دیگری وجود دارند که بتوانیم برای کمک به شما در انتقال تجربه ی خود بپرسیم؟ نه. همه اش را پوشش داد.