تجربة قرب الموت هاري تي
خانه NDERF متداول NDE NDE خود را با ما در میان بگذارید




شرح تجربه:

همسرم از خانه ی ما در مریلند به آتلانتا سفر کرد تا روز شکرگزاری را با والدینش جشن بگیرد. من از خانه به MD پرواز کردم ، و او را در آنجا ترک کردم ، تا به کارم در مرکز هماهنگی اطلاعات USCG در دی سی بازگردم. در 8 دسامبر 2019، شام را تمام کردم و خم شدم تا ظروف را در ماشین ظرفشویی بگذارم. احساس فشردگی در سینه ام کردم و دچار سرگیجه شدم. در حالی که فکر می کردم دچار حمله آسم شده ام، به اتاق نشیمن رفتم، برگشتم تا روی مبل بنشینم که از حال رفتم. من باور دارم که مردم.

ناگهان دریافتم‌ در مکانی هستم که با ذرات نور احاطه شده است. من خودم را به صورت عقابی گسترده ،که به آرامی در خلاف جهت عقربه های ساعت در حال چرخش بود، در حالی که تکه های نور زندگیم را بازگو می کرد، دیدم/احساس کردم/تجربه کردم. نزدیکترین تکه های نور به من پدر و مادرم، پدربزرگ و مادربزرگم، خانواده ام بودند که همگی قبلاً از دنیا رفته بودند - و متصل به آنها در دورتر دوستان صمیمی بودند، و متصل با آنها افرادی بودند که بر من تأثیر گذاشته بودند و کسانی که من آنها را تحت تأثیر قرار داده بودم (دانشجو، آشنایان و غیره) - و مردمی که با آنها تعامل داشتند، اما برای من ناشناخته بودند، اما از طریق تعامل من با همه کسانی که در زندگی خود می شناختم و ملاقات می کردم و قبلاً ادامه بودم، با من ارتباط برقرار می کردند. تمام آن تکه‌های زندگی نشان می‌داد که چگونه زندگی و اعمال من بر زندگی آنها تأثیر گذاشته است. مجموعه ای ناهنجار و ناخوشایند از کلمات و داستان ها، اما هر یک در عین حال قابل درک و متمایز. من نه احساس ترس داشتم و نه پریشان بودم، بلکه فعالانه درگیر شنیدن بودم، نه با گوشهایم، بلکه با تمام بدن و روحم. من گیج نشدم، این را به عنوان چیزی که لازم بود، کاری که باید انجام می دادم می پذیرفتم.من هیچ درکی ندارم که چه مدت در حال تجربه ی این رابطه ی زندگیم بودم. با این حال، در یک نقطه ، یک برق درخشان نور ، یک نور کاملا فراگیر ، و صدایی فریاد زد: «هنوز نه. برگرد. با 911 تماس بگیر." که در پی آن همه ی بیت های نور تکرار کردند"با 911 تماس بگیر"

آنگاه خودم را به صورت نیمه روی نیمکت در اتاق نشیمن یافتم. چند دقیقه طول کشید تا کنترل بدنم را به اندازه ای دوباره به دست بیاورم که بتوانم آن قدر صاف بنشینم تا به گوشیم روی میز قهوه چنگ بزنم. پس از چند بار تلاش توانستم گوشیم را بگیرم و باز با چند بار دیگر تلاش و با سختی زیاد موفق شدم با 911 تماس بگیرم. گفتن به اعزام کننده که نمی توانستم نفس بکشم و دچار یک حمله ی آسم شدید شده بودم. امدادگران آمدند، مرا روی تخته پشتی و سپس یک برانکارد گذاشته ، به بیمارستان محلی خودمان منتقل کردند. پس از سی تی اسکن، پزشک اورژانس مرا روی قطره ی هپارین گذاشت و با هلیکوپتر به بیمارستان دانشگاه جورج واشنگتن با آمبولی ریوی زینی جابجا کرده بودند. من چهار روز در آی سی یو آنجا بودم که سه روز اول آن از ترس خارج شدن آمبولی، از حرکت، خوردن یا صحبت بی مورد منع شده بودم. من همچنان به این شگفت زدگی ادامه می دهم که چرا من برگردانده شدم.

آیا در زمان تجربه ی شما یک رویداد تهدید کننده ی زندگی وجود داشت؟ بله Saddle PE.

آیا بیان این تجربه با کلمات دشوار بود؟ بله، اگر بتوانم آن را بیان کنم، دشوار نیست. زبان انسان، مغز کوچک ضعیف ما، فاقد توانایی است. همه ما از این نظر انسان های احمقی هستیم.

در چه زمانی در طول تجربه در بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری خود قرار داشتید؟ وقتی صدا به من گفت که برگردم و با 911 تماس بگیرم.

بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری شما در طول تجربه چگونه با خودآگاهی و هوشیاری عادی روزمره شما مقایسه شد؟ خودآگاهی و هوشیاری بیشتر از حد معمول توضیح دادن آن دشوار است - من در حال درک با کلیت، بدن/ذهن/روح/احساساتم بودم. کلمات ناکافی هستند...

لطفاً بینایی خود را در طول تجربه با دید روزمره تان که بلافاصله قبل از تجربه داشتید مقایسه کنید. من وجودی غیر بعدی(بدون بعد) را تجربه می کردم.

لطفاً شنوایی خود را در طول تجربه با شنوایی روزمره ی خود که بلافاصله قبل از تجربه داشتید مقایسه کنید. کلی بود. باز هم غیر بعدی(بدون بعد) بود.

آیا رویدادهای زمینی را دیدید یا شنیدید که در زمانی رخ می داد که خودآگاهی/آگاهی شما جدا از بدن فیزیکی/زمینی شما بود؟ بله، من در مکانی خارج از بعد، فیزیکی بودن و زمان بودم. فراتر از کوانتا، اما شامل مخلوق و غیر مخلوق. هم نقطه ی صفر بود و هم بی نهایت. این مکانی بود که صحنه ای برای نمایش چیزی فراتر از تصور،(فراتر از) نام گذاری بود.



در طول تجربه چه هیجاناتی را احساس کردی؟ درگیرشدن .و یک حس شروع

آیا به درون یا از میان یک تونل عبور کردید؟ خیر

آیا یک نور غیرزمینی دیدی؟ بله این جوهر نور بود. کاملا فراگیر. اما آن گونه که به شکل فیزیکی می بینیم سبک نبود. نور قبل از جدا شدن از تاریکی چگونه است.

آیا به نظر می رسید با وجود یا حضوری عرفانی مواجه شدید یا صدایی غیرقابل شناسایی شنیدید؟ با موجودی قطعی، یا صدایی آشکارا با منشأ عرفانی یا غیرزمینی. مواجه شدم، بله، این حس را پیدا کردم که تکه‌های نور ارواح کسانی است که در گذشته اند، همچنین (ارواح) فرشتگان و موجودات دیگر. نور و صدای بزرگ میکائیل فرشته ی مقرب بود.

آیا با موجوداتی روبرو شده اید که قبلاً روی زمین زندگی می کردند و در ادیان با نام آنها برده شده است (مثلاً: عیسی، محمد، بودا و غیره)؟ بله مایکل فرشته ی مقرب. او نمایش را اجرا می کرد.

آیا در طول تجربه خود از اتفاقات گذشته در زندگی خود آگاه شدید؟ بله همه چیز .انشا من رو ببینید لطفا.

آیا به نظر می رسید وارد دنیای غیرزمینی دیگری شده اید؟ یک قلمرو آشکارا عرفانی یا غیرزمینی. لطفا پاسخ های قبلی را ببینید.

آیا به نظر می رسید زمان سرعت می گیرد یا کند می شود؟ به نظر می رسید همه چیز به یکباره اتفاق می افتد. یا زمان متوقف شد یا تمام معنی خود را از دست داد من خارج از زمان بودم، هیچ معنایی نداشت. من می توانستم یک میکروثانیه یا ابدیتی آنجا باشم.

آیا به نظر می رسید ناگهان همه چیز را فهمیده اید؟ خیر

آیا به یک مرز یا یا یک ساختار فیزیکی محدودکننده رسیدید؟ نامشخص بله، تجربه نوعی مرز بود، اما مرزی که نه فیزیکی است و نه مشروط به ساختار.

آیا به مرز یا نقطه ای بی بازگشت رسیدید؟ من به سدی رسیدم که اجازه ی عبور از آن را نداشتم. یا بر خلاف میلم بازگردانده شدم به من گفته شد که "برگرد."

آیا صحنه هایی از آینده نزد شما آمد (به شما نشان داده شد)؟ خیر.

در طول تجربه خود، آیا با اطلاعات/آگاهی خاصی مواجه شدید حاکی از آن که پس از زندگی زمینی («زندگی پس از مرگ») وجود ادامه دارد (یا ندارد)؟ بله این رویداد یک صحنه ی نمایش بود. آمادگی برای چیزی که قرار بود بیاید - اما نه لزوماً یک قضاوت. این رابطه ای بود که من چه کسی بوده ام و وجود من چگونه بر دیگران تأثیر گذاشته بود.

در طول تجربه خود، آیا با اطلاعات/آگاهی خاصی مواجه شدید که خدا یا موجودی برتر وجود دارد (یا ندارد)؟ بله خدا، در آن نقطه، بدون سوال بود.

در طول تجربه خود، آیا با اطلاعات/آگاهی خاصی مواجه شدید که پیش از این دوره ی زندگی وجود داشتید (یا نداشتید؟) خیر.

آیا در طول تجربه ی خود، با اطلاعات/آگاهی خاصی مواجه شدید که یک پیوند عرفانی جهانی یا اتحاد/یگانگی وجود دارد (یا وجود ندارد)؟ بله، پیوند عرفانی، اتحاد/یگانگی حتی از دور قادر به توصیف آنچه من تجربه کردم نیست. کلیت غیر قابل توصیف است.

آیا در طول تجربه خود با اطلاعات/آگاهی خاصی در رابطه با معنا یا هدف زندگی زمینی مواجه شدید؟ خیر

آیا در طول تجربه خود با اطلاعات/آگاهی خاصی در رابطه با مشکلات، چالش ها یا سختی های زندگی زمینی مواجه شدید؟ خیر.

آیا در طول تجربه خود با اطلاعات/آگاهی خاصی در رابطه با عشق مواجه شدید؟ خیر

در طول تجربه خود، آیا با اطلاعات/آگاهی خاص دیگری مواجه شدید که در سایر سؤالات مرتبط با زندگی زمینی ما به اشتراک گذاشته نشده باشد؟ خیر

آیا یک حس فهمیدن دانشی ویژه یا هدفی داشتید؟ آری من با هدفی بازگردانده شدم، اما هنوز همچنان بر من آشکار نشده است. با همه چیزهایی که می دانم، ممکن است هرگز نشود... منتظرم. آنچه در طول تجربه شما رخ داد عبارت بود از: محتوایی که هم سازگار بود و هم با باورهایی که در زمان تجربه‌تان داشتید، سازگار نبود :من از تأثیری که ما بر یکدیگر داشتیم آگاه نبوده ام. شمول چگونگی گسترش نفوذ ما بر افراد و رویدادهایی که هرگز از آنها اطلاعی نخواهیم داشت.

چقدر این تجربه را در مقایسه با سایر رویدادهای زندگی که در پیرامون آن تجربه رخ داده اند، به خاطر می آورید؟ من این تجربه را با دقت بیشتری نسبت به سایر رویدادهای زندگی که در حول و حوش این تجربه رخ داده اند به خاطر می آورم. این رویداد برای من کریستالی واضح است.

در مورد تغییراتی که ممکن است پس از تجربه‌تان در زندگی‌تان رخ داده، بحث کنید:

من با احساس شگفتی بیشتری مواجه شدم. اکنون چیزها را بهتر می فهمم - مردم، رویدادها، کتاب مقدس، خودم... تجربه ی من مستقیماً منجر به این شد: تغییرات بزرگ در زندگی من

آیا بعد از تجربه تغییری در ارزش ها یا باورهای خود بر اثر این تجربه داشتید؟ بله آنچه را که به آن اعتقاد داشتم و برایم ارزشمند بود تایید کرد

آیا بعد از تجربه ی خود، موهبت روانی، غیر معمولی یا ویژه ی دیگری دارید که قبل از تجربه نداشته اید؟ خیر

آیا یک یا چند بخش از تجربه ی شما وجود دارد که به ویژه برای شما معنادار یا قابل توجه است؟ آرزو برای دانستن دلیل این که چرا من بازگردانده شدم.

آیا تا به حال این تجربه را با دیگران به اشتراک گذاشته اید؟ بله فقط با چند نفر از اعضای خانواده و دوستان منتخب. برخی بدبین هستند. اکثر آنها پاسخگو نیستند. یک زوج قبول می کنند.

آیا پیش از تجربه هیچ دانشی در مورد تجربه ی نزدیک به مرگ داشتید؟ بله، در مورد آن شنیده بودم ... اما زیاد به آن فکر نکرده بودم. نزدیکترین اتفاقی که من با آن تجربه کردم زمانی بود که پدرم در بستر مرگ شروع به صحبت با مادر مرحومش کرد. او آنجا بود، اما من نمی توانستم او را ببینم یا صدایش را بشنوم.

در مدت کوتاهی (روزها تا هفته‌ها) پس از وقوع آن، درباره واقعیت تجربه‌تان چه اعتقادی داشتید؟ تجربه قطعاً واقعی بود، من به کشف تجربه‌ام ادامه می‌دهم. اینطوری NDERF را پیدا کردم.

در مورد واقعیت تجربه ی خود در زمان کنونی چه اعتقادی دارید؟ تجربه قطعاً واقعی بود. آن واقعی است ، و در یک احساس بزرگ ، همچنان در حال رخ دادن است .بخشی از من احساس می‌کند هنوز در حال تجربه ی این رویداد است - من همچنان درگیر آن هستم.

آیا روابط شما به طور خاص در نتیجه ی تجربه شما تغییر کرده است؟ بله، من با افرادی که در طول روز با آنها تعامل دارم، بیشتر مراقب و همدل هستم.

آیا باورهای مذهبی/اعمال معنوی(عبادی) شما به طور خاص در نتیجه ی تجربه شما تغییر کرده است؟ بله، من زمان بیشتری را صرف دعا و تحقیق می کنم و به ندرت در مراسم کلیسا شرکت می کنم.

در هر زمانی از زندگی شما، آیا هیچ چیزی تا به حال هیچ بخشی از تجربه را بازتولید کرده است؟ خیر

آیا چیز دیگری وجود دارد که بخواهید در مورد تجربه ی خود اضافه کنید؟ نه، ناتمام است، اما من از صبر خودم شگفت زده شده ام.

آیا سوالات پرسیده شده و اطلاعاتی که به دقت و به طور جامع آماده کردید (ارائه کردید) تجربیات شما را تشریح می کند؟ نامشخص بیشتر رویداد را نمی توان در قالب کلمات و گفتگو بیان کرد.