تجربهی نزدیک مرگ ژانت بیرد |
تجربه:
شعر زیر، توسط ژانت بیرد در خصوص تجربیات نزدیک مرگ، سروده شده است:
همانا ارباب را دیدم و به سرزمین موعود رسیدم.
داستان غمانگیز نزدیک مرگ من به پیامی آرام بخش از طرف ارباب، مبدل گردید.
همین که واپسین نفس را کشیدم نام عیسی را شنیدم.
آن واژه، بیتکلف و ساده به اعماق جانم، نفوذ نمود.
آنگاه ناگهان، معنای خلوص زندگانی را درک نمودم و از مبارزات شدید خوبیها که تا آن لحظه از آن به کلی، بیخبر بودم آگاه گشتم.
من از میان زمان، عبور نمودم همه چیز را پشت سر نهادم و به لحظهای رسیدم که آسمانها به موعود سقوط خویش رسیده بودند!!!
تمامی مذاهب و دولتها به خاکستری ناچیز، مبدل گشتند و در گناهان و فساد خویش، تبدیل به هیچ شدند.
آنگاه، حقیقت خلوص، خاطرات گناهان را از درون زدود.
زندگانی حقیقی و ابدی در پیش روی تک تک ماست و اکنون، پاداش تو آن است که این خبر را به همگان، منتقل سازی.
تجربهی نزدیک مرگ ایشان:
هنگامی که جان سپردم( همان طور که میدانید لحظهای که این واقعه، رخ میدهد به خوبی، حس میشود و احساسی کاملا متفاوت دارد )ناگهان، همه چیز را به سرعت، درک نمودم جز دو مطلب:
صدایی را از درون خویش شنیدم – که نام عیسی بود – من همواره، آدمی خوب بودهام اما هیچگاه، فردی مذهبی نبودهام بنابراین از این رویداد به شدت، شوکه گشتم. نمیدانم در آن لحظات به چه فرمی در آمده بودم .... اما به وضوح، نام عیسی و زندگانی حقیقی را در درون خود، حس میکردم.
آنگاه، تنهای تنها بودم و در جایی بسیار دور، لکهای غولآسا را مشاهده نمودم. آیا فیلم لکه را( مترجم: فیلم the blob محصول سال ۱۹۸۸ )میشناسید؟ درست ،همانند آن بود. با مشاهدهی آن لکه میتوانستم همه چیز را دربارهاش توضیح دهم زیرا وجودم، سرشار از زندگانی ابدی و عیسی بود. آن لکه، تمامی آفرینش بود. خیلی کثیف و سرگردان بود.آن لکه، متشکل از همه چیز حتی هویتهای گمگشته بود. لکه، نیازمند غذا بود تا قادر باشد به حرکت افتد اما نمیتوانست حرکت کند زیرا از درون، احساس مردگی میکرد. عدم حس زندگانی، بدترین احساس او بود. آن قطره، تهی از حیات بود و همین حس، وحشتناکترین ترس او بود در حالی که من در آن لحظات، مملوء از زندگانی ابدی بودم. عیسی( البته نه عیسی مسیح یا عیسایی را که مذاهب، تبلیغ میکنند )و لکه میخواستند به من نزدیک شوند.
آنگاه ناگهان، خود را بر فراز دنیا( کرهی زمین )یافتم در حالی که از سمت شمال غرب، سرگرم تماشای آن بودم. به یاد میآورم به خود میگفتم با تمامی فناوریها و ابزارهایی که دولتها در اختیار دارند باز هم قادر نیستند دریابند من در اینجا، مشغول تماشای آنان هستم!!!
آنگاه ناگهان، حس کردم گویا هزاران مار، همزمان، مرا نیش زدند. آنان به محض آنکه به من نزدیک شدند ناگهان، ناپدید گشتند. نمیدانم چه کسانی بودند اما ظاهرا این عمل را برای دفاع از زندگانی به انجام میرساندند همانند نوجوانانی که در حین ارتکاب کاری بسیار اشتباه، ناگهان، دستگیر شوند. تصور کنید آن نوجوانان، چگونه از ترس دستگیری از کار خویش، عقبنشینی مینمایند و فریاد میزنند: آمد آمد!!! به اشتباه، گمان میکردیم قسر در خواهیم رفت!!! آن مارها نیز از عمل اشتباه خویش، آگاه بودند و عقب نشینی نمودند. کسی نمیتوانست به من آسیبی وارد آورد. به خوبی، حس میکردم آن مارها میدانند ابدیت، هیچ نوع عمل اشتباهی را نمیپذیرد و آنان با آگاهی از این حقیقت از روشنایی به دور ماندند. من از این مکان گذشتم. حدود شش ثانیه در بهشت بودم. به نظر میرسید حضورم در بهشت، پیش از دیدار با عیسی بود اما در واقع، این دو رویداد، همزمان با هم به وقوع پیوستند.
آنگاه در محلی بودم که هیچ کس، بدون اجازه نمیتوانست در آنجا باشد. آنجا، خانهی من بود( و هست ). من همیشه در آنجا بودهام. خانهی من، خوبیها بود. آنجا، ورای هو نوع توصیفی قرار داشت. در آنجا، ستونی حضور داشت که بر سطحش با حروفی همچون هیروگیلیف، مضامینی حک گردیده بود اما آن نوشتهها، حروف نبودند بلکه خود حقیقت ابدی بودند. آنان، حقایقی تغییرناپذیر بودند. آنان همگی، حقایقی خوب و بینقص بودند و هیچ مضمون منفیای در میانشان نبود.
دو عدد ار خویشاوندان ابدی من در دو سوی من، حضور داشتند. سیمای آنان با من فرق داشت زیرا در جسم ابدی خویش، حاضر بودند. صورت ابدی ما با آنچه که در اینجا هستیم بسیار بسیار متفاوت است. مهم نیست جایگاهتان در خلقت، کجا باشد یا آنکه انسان یا یک فضایی( افراد ساکن در سیارت دیگر در نواحی متفاوت آسمان)باشید. روح و جان، آفریده گشتهاند. با این وجود، حیات ابدی نمیتواند آفریده گردد. من هر آنچه را که لازم بود در دنیا به انجام رسانده بودم. فرصت دیگری نبود( و نیست ). هنگامی که که خوبیها به من نشان داده شد ناگهان آن دو موجود ابدی، نظرشان را در ارتباط با مضامین موجود، تغییر دادند. ما به سوی نور، گام برداشتیم. آنگاه من در مکانی ایستادم که هیچ چیز، مجاز نبود به من نزدیک گردد. من خود واقعیم، ورای هر چیزی بودم. من تمام خلقت بودم و بهتر از هر کس میدانستم چه کسی یا چه چیزی هستم و چه را کامل گردانیدهام.
اطلاعات پس زمینهای:
جنسیت: مونث
تاریخ وقوع تجربه ی نزدیک مرگ: بیست و نهم اکتبر سال ۱۹۸۳
عناصر سازنده ی تجربه ی نزدیک مرگ:
آیا در زمان وقوع تجربه، خطری مرگبار، زندگیتان را تهدید مینمود؟ بله. من توسط شخصی که دعوتش را در میهمانی هالووین، رد نموده بودم دو بار با سمی مهلک، مسموم گشتم. رسما مرده، اعلام گردیدم. شخصی کوشیده بود به نحوی مهلک، مرا مسموم سازد.
محتوای تجربهی تان را چگونه ارزیابی میکنید؟ مثبت.
تجربه شامل: احساس خروج از جسم نیز میگشت.
آیا احساس کردید از جسمتان جدا شدهاید؟ آری. قادر نیستم بیشترش را توضیح دهم اما شکل نهایی و حقیقی خویش را مشاهده نمودم.
در طول تجربه، چه موقع در بالاترین سطح درک و هوشیاریتان بودید؟ بسیار هوشیار بودم.
به نظر شما سرعت گذر زمان، تند یا کندتر گردید؟ به نظر میرسید همه چیز در یک لحظه در حال وقوع میباشد یا زمان ایستاد یا من درکم از گذر زمان را از دست دادم. در آنجا، چیزی جز زندگانی ابدی نبود. در واقع، هیچ لکهای وجود نداشت.
آیا از تونلی عبور کردید؟ خیر.
تجربه شامل: حضور افراد درگذشته نیز میگشت.
آیا با فردی که قبلا درگذشته یا شخصی که هنوز هم زنده است روبهرو شدید؟ آری.
تجربه شامل: خلاء نیز میگشت.
آیا نوری فرازمینی مشاهده کردید؟ خیر.
تجربه شامل: مشاهدهی منظره یا شهر نیز میگشت.
به نظرتان به عالمی فرازمینی وارد شدید؟ به عالمی که آشکارا مرموز و فرازمینی بود وارد گشتم. داخل زندگانی ابدی گردیدم.
تجربه شامل: درک احساسات شدید نیز میگشت.
طی این رویداد، چه نوع احساساتی را تجربه نمودید؟ هر نوع حسی را که بتوانید تصورش را کنید. میدانستم خود زندگانی حقیقی میباشم و حالم خوب بود اما پیامهایی وجود دارند که میبایست دوباره، نقل گردند. به راستی که بسیار مهم بودند.
تجربه شامل: کسب دانشی ویژه نیز میگشت.
آیا لحظهای فرارسید که ناگهان احساس کنید در حال فهم همه چیز میباشید؟ همه چیز را در خصوص آسمان را درک نمودم.
صحنههایی مربوط به گذشته به سراغتان آمد؟ گذشتهام بدون آنکه در اختیار من باشد در قالب صحنههایی در مقابلم به نمایش درآمد. همه چیز را به خوبی، درک نمودم و میدانم آنان، تمامی مضامینیست که وجود دارند. من همه چیز را دربارهی چه چیز میدانم؟ هیچ کس نمیتواند آنچه را که درک نمودم از درونم بیرون کشد حتی خودم نیز اکنون، آن حقایق را فراموش کردهام .... اما بیتردید مطمئنم آنان را میدانم.
تجربه شامل: مشاهدهی آینده نیز میگشت.
تجربه شامل: حضور مانع نیز میگشت.
آیا به نقطهای رسیدید که با عبور از آن، حق بازگشت به دنیا را نداشته نباشد؟ به مانعی رسیدم که اجازهی گذر از آن را نداشتم یا آنکه بر خلاف میلم از آنجا پس فرستاده شدم.
خداوند, روح و مذهب:
پیش از این تجربه، به چه مذهبی معتقد بودید؟ آزاد اندیش بودم.
اکنون دینتان چیست؟ آری، تقریبا در همه چیز. در مذهب میبایست به دنبال مفاهیمی گشت که به راستی حقیقیاند نه مطالبی که هرگز وجود نداشته و تقلبی بودهاند!!! عمل مذکورمیبایست به هر شیوهی ممکن، صورت پذیرد.
تجربه شامل: حضور افراد فرازمینی نیز میگشت.
پس از تجربه ی نزدیک مرگ:
آیا بیان تجربهی تان در قالب کلمات، دشوار بود؟ بله، تقریبا توصیف سراسر مضامین، بسیار دشوار میباشد اما من قادرم به ذهن افرادی که از موهبت قدرت تلپاتی، بهرهمند میباشند مفاهیم تجربه شده را تا جایی که به حیات ابدی وارد گشتم( چیزی که بسیار اصیل و ورای هر توصیفی میباشد )منتقل نمایم. من خود حقیقیم را درک نمودهام. معنای زندگانی خالص را میدانم. دو عدد از خویشاوندان ابدی من در دو طرفم حضور داشتند – آنان بیگانه نبودند – درک این مطلب برای شمار کثیری از افراد، محال میباشد( مگر اشخاصی که در درک چنین مضامینی، دارای توانایی ویژهای باشند ). من در میان آن دو بودم. من ظاهری گرد و مقدس داشتم و نوشتههایی هیروگیلیف مانند در اطرافم وجود داشتند البته آنان از حروف تشکیل نگشته و نوشته نبودند. آنان حقایقی زنده، پاک و ابدی بودند( و هستند ).... دو خویشاوند ابدی من در دو سوی من حاضر بودند و ظاهری متفاوت داشتند.
آیا اکنون از قدرتی غیبی, غیر عادی یا موهبتی ویژه که تا پیش از این تجربه از آن بهرهمند نبودهاید برخوردار گردیدهاید؟ بله.
آیا یک یا چند بخش از تجربه برایتان فوقالعاده پرمعنا و برجسته به نظر رسید؟ بهترین بخش آن تجربه، درک حیات ابدی و بدترین بخش آن، فهماندن این حقیقت به مردم میباشد که نمیبایست مذاهب با هم درگیر و در نزاع باشند. به راستی هرگز نباید اختلاف بین مذاهب یا کشورگشایی، منجر به کشتار گردد.
تا به حال، تجربهی تان را با دیگران در میان گذاشتهاید؟ آری. آنان تا حدی با هم هم عقیده میباشند. مسیحیان در ادراک زندگانی حقیقی عیسی – نه عیسی مسیح – دچار مشکل میباشند. آنان مطالبی ساختگی و اشتباه در خصوص عیسی و قربانی کردن او در ذهن میپرورانند.
تا به حال، رویدادی در زندگی توانسته است بخشی از تجربه ی تان را بازسازی نماید؟ بله من از درون، فردی کاملا متفاوت گردیدهام. میکوشم به جای پرداختن به مسائل جزئی و کماهمیت و انجام مراسم و آدابی که هیچ ربطی به حقیقت ندارند به پرورش ارزشهای ابدی در خویش بپردازم.
چیز دیگری وجود دارد که مایل باشید با ما در میان گذارید؟ مطالبی بسیار بسیار فراوان وجود دارند که دوست دارم در خصوصشان به صحبت بپردازم اما در این گزارش به ابراز اصل مطلب، کفایت میکنم.