تجربهی نزدیک مرگ جی.ام |
تجربه:
همراه با خانوادهام در کنار ساحل بودیم و بسیار خوش میگذشت. از روی امواج میپریدیم که ناگهان من در میان جریانهای مخالف زیرین به دام افتادم. سعی کردم خود را به سطح آب برسانم. به یاد میآورم همین که ریههایم پر از آب گشت و در حال انفجار بود ناگهان، حس کردم میتوانم نفس بکشم و احساس بسیار خوبی داشتم.
درست در همین لحظه، شکافهایی را در دو طرف حلقم مشاهده نمودم گویا آبششهایی در اطراف گلویم پدیدار گشته بود. در همین اثاء به این مطلب میاندیشیدم که آیا
1. یک پری دریایی هستم.( یکی از رویاهایم )
2. به یک ماهی، مبدل گردیدهام.
3. به خود میگفتم: احمق نباش. تو تنها در حال غرق شدن هستی.
بسیار آرام بودم و حضور عشقی بینظیر را در کنارم حس میکردم. سایههایی را در اطراف خویش مشاهده مینمودم که متعلق به افرادی بود که مرا میشناختند البته من آنان را نمیشناختم .... اما میدانستم که ایشان، خویشاوندان من میباشند. صدای بسیار زیبای یک موسیقی آسمانی را میشنیدم و از میان تونلی در حال حرکت به سوی نوری در انتهای آن تونل بودم که میدانستم خداست.
همه چیز، بسیار خوشایند بود و من از آنکه به سوی آن نور در حال حرکت میباشم بینهایت، خشنود بودم .... که ناگهان، نور منفجر گشت و من در میان ساحل در حالی که اشخاصی، دور تا دورم را احاطه نموده بودند بیدار گشتم. همین که باری دیگر بر فراز ساحل، بیدار شدم همه چیز را دوباره، بسیار واقعی، مشاهده نمودم و صدای مردم را به وضوح شنیدم. اندکی درد داشتم اما حالم خوب بود. جالبترین مطلب در خصوص آن رویداد، این حقیقت است که من کاملا اطمینان دارم خدا هرگز، اجازه نخواهد داد من در اقیانوس، غرق شوم بنابراین از رفتن به دریا نمیترسم( البته والدینم به من اجازهی رفتن نمیدهند ). تا به امروز، هیچ ترسی از آب نداشتهام و از رفتن به ساحل و شنا در دریا، فوقالعاده، لذت میبرم.
اطلاعات پس زمینهای:
جنسیت: مونث
تاریخ وقوع تجربه ی نزدیک مرگ: ۱۹۶۲
عناصر سازنده ی تجربه ی نزدیک مرگ:
آیا در زمان وقوع تجربه، خطری مرگبار، زندگیتان را تهدید مینمود؟ مطمئن نیستم. در حال غرق شدن بودم. در واقع، غرق شدم.
محتوای تجربهی تان را چگونه ارزیابی میکنید؟ مثبت.
تجربه شامل: احساس خروج از جسم نیز میگشت.
آیا احساس کردید از جسمتان جدا شدهاید؟ خیر.
در طول تجربه، چه موقع در بالاترین سطح درک و هوشیاریتان بودید؟ کاملا هوشیار بودم.
به نظر شما سرعت گذر زمان، تند یا کندتر گردید؟ به نظر میرسید همه چیز در یک لحظه در حال وقوع میباشد. یا زمان ایستاد یا من درکم از گذر زمان را از دست دادم. میدانستم دیگر در زمان زمینی به سر نمیبرم.
شنیدههایتان با حالت عادی تفاوتی داشت؟ یک موسیقی بسیار زیبا را میشنیدم.
آیا از تونلی عبور کردید؟ آری، من از میان تونلی در حال حرکت به سوی نور( خدا ) بودم.
تجربه شامل: حضور اشخاص درگذشته نیز میگشت.
آیا با فردی که قبلا درگذشته یا شخصی که هنوز هم زنده است روبهرو شدید؟ بله. افرادی در دو جانب تونل، حضور داشتند و من از کنار آنان در میان تونل در حال حرکت به سوی نور بودم.
تجربه شامل: تاریکی نیز میگشت.
تجربه شامل: روشنایی نیز میگشت.
آیا نوری فرازمینی مشاهده کردید؟ بله. نوری بسیار روشن را مشاهده نمودم که چندان نیز از من دور نبود.
به نظرتان به عالمی فرازمینی وارد شدید؟ خیر.
تجربه شامل: درک احساسات بسیار شدید نیز میگشت.
طی این رویداد، چه نوع احساساتی را تجربه نمودید؟ عشق، عشق و عشق.
آیا لحظهای فرارسید که ناگهان احساس کنید در حال فهم همه چیز میباشید؟ همه چیز در خصوص کهکشان را درک نمودم. میدانم خدا، همان عشق است و مرگ، ترسی ندارد و ما همگی در واقع، یک نفر هستیم.
صحنههایی مربوط به گذشته به سراغتان آمد؟ گذشتهام بدون آنکه در اختیار من باشد در قالب صحنههایی در مقابلم به نمایش در آمد.
صحنههایی از آینده به سراغتان آمد؟ خیر.
آیا به نقطهای رسیدید که با عبور از آن، حق بازگشت به دنیا را نداشته نباشد؟ خیر.
خداوند, روح و مذهب:
پیش از این تجربه، به چه مذهبی معتقد بودید؟ محافظهکار و بنیادگرا بودم. یک مسیحی بودم.
اکنون دینتان چیست؟ آزاد اندیش هستم. دین خاصی ندارم.
آیا بر اثر این تجربه در ارزشها و اعتقاداتتان تغییری حاصل گردید؟ مطمئن نیستم. از آنجایی که بسیار کم سن و سال بودم مطمئن نیستم. عقاید محکم فراوانی داشتم که میتوانستند متحول گردند.
تجربه شامل: حضور موجودات فرازمینی نیز میگشت.
پس از تجربه ی نزدیک مرگ:
آیا بیان تجربهی تان در قالب کلمات، دشوار بود؟ بله. یک موسیقی فوقالعاده شنیدم و احساساتی عظیم را درک نمودم.
آیا اکنون از قدرتی غیبی, غیر عادی یا موهبتی ویژه که تا پیش از این تجربه از آن بهرهمند نبودهاید برخوردار گردیدهاید؟ آری. برخی اوقات، رویاهایی را که در خواب میبینم که به واقعیت، مبدل میگردند و دلشوره و پیشآگاهی دارم.
آیا یک یا چند بخش از تجربه برایتان فوقالعاده پرمعنا و برجسته به نظر رسید؟ بهترین بخش، موسیقی، گرما، عشق و درک حضور خدا بود و بدترین بخش آن تجربه، دردی بود که هنگام برخاستن در ساحل در خود، حس میکردم.
تا به حال، تجربهی تان را با دیگران در میان گذاشتهاید؟ آری. شمار فراوانی گمان میکنند من خل شدهام اما اعتقاد این اشخاص به خوشان مربوط است نه من. فقط اشخاصی حرفهایم را درک مینمایند که خود یا یکی از عزیزانشان تجربهای مشابه داشتهاند.
چیز دیگری وجود دارد که مایل باشید با ما در میان گذارید؟ تمرین میکنم تمامی مخلوقات خدا را دوست بدارم و با آنان مهربان باشم: از حیوانات گرفته تا گیاهان و حتی سنگها و کوهها و در واقع، مادر زمین.
آیا میتوانیم پرسش دیگری را مطرح سازیم تا به شما کمک کنیم تجربهی تان را بهتر بازگو نمایید؟ مطمئن نیستم.