7810 جان اس تجربه نزدیک به مرگ |
شرح تجربه:
شب بود و باران می بارید. من و همسرم با سرعت در جادهها میچرخیدیم و من نباید کمربند ایمنی می بستم. علاوه بر آن، من چند چاقوی بدون غلاف روی تخته ی کف کنار پایم داشتم. به خاطر سپردن نقطه ی تماس اغازین سخت است، اما وقتی اتومبیل ها با هم تماس گرفتند، همه چیز به شدت شفاف شد. در نقطه ای به یاد می آورم که همه چیز یخ زد، انگار زمان برای لحظه ای متوقف شده بود. یادم می آید که چاقویی را دیدم که آنجا وسط هوا آویزان بود. احساس می شد انگار یک عمر گذشته بود . تنها چیزی که می توانستم به آن فکر کنم این بود که اگر راهی برای متوقف کردن چاقو پیدا نمی کردم جفتم را سوراخ می کرد. پس تا جایی که می توانستم خودم را جلوی چاقو انداختم. پس از تماس با فولاد سرد، آخرین چیزی که به یاد می آورم دیدن ستاره ها بود. تاریکی مرا فراگرفت. احساس ناتوانی می کردم، انگار این پایان همه چیز بود.
نیستی گسترده ی ژرفی مرا احاطه کرد، با این حال احساس تنهایی نمی کردم. احساس می کردم هر چیزی با من بود یک شر بزرگ از آن طنین انداز بود. فریاد زدم و جیغ زدم: نه، این جوری نه! من باید برگردم. او به من نیاز دارد. او به من نیاز دارد تا همه چیز را درست کنم. این تبدیل به یک شعار و یک التماس شد ، چون نمی خواستم بمیرم. چیزهای زیادی بود که می خواستم ببینم و چیزهای زیادی را از دست دادم. به آرامی چشمانم را بستم.
سپس احساس کردم به سرعت پایین امدم.چشمانم را باز کردم تا خودم را لنگ و همسرم را سراسیمه پیدا کنم.. با دیدن خودم در این وضعیت وحشت زده به زانو افتادم. از این که هیچ کاری نمی توانستم برای آرامش او انجام دهم عصبانی بودم. من از این که دریافتم او را در معرض چنین خطری قرار داده ام ناخوش بودم و خوشحالم که هر کاری از دستم بر می آمد برای نجاتش انجام دادم. با این که به قیمت جانم تمام شد، احساس کردم دستی بر شانه ام چنگ زد. برگشتم دیدم کسی آنجا نیست. صدای بی جسمی در گوشم زمزمه کرد. "چرا ما زندگی می کنیم؟" گرمی هوای اطرافم را پر کرده بود. من پاسخ دادم: "ما زندگی می کنیم تا بخشی از چیزی بسیار بزرگتر از خودمان باشیم، تا بخشی از هر زندگی و همه چیز شویم." حرکت حضور را احساس کردم. بهطور کمرنگ، شکلی سایهدار را دیدم که در زیر باران مشخص شده بود. به بدن بی جانم اشاره کرد. اظهار داشت: «به یک دلیل روی این زمین قرار گرفت. تا راه خود را در زندگی خود پیدا کنند. این برای شما چه معنایی دارد؟ صدای آن اکنون بلند شده و گوش هایم را پر می کند. این بدان معناست که چیزی به نام زندگی بیهوده، چیزی به نام گروگان وجود ندارد. ما به دنیا آمدهایم که شکست بخوریم تا بتوانیم یاد بگیریم." خنده مانند رعد و برق هوا را درنوردید؛ تا حدی میتوانستم انرژی را حس کنم و هوای شارژشده ی الکترونیکی را استشمام نمایم. "من مدتی است که طرز فکر شما را تحسین کردهام، جوان، اما اکنون زمان بازگشت به دنیای زندگان فرا رسیده است. ناراحت نباشید. من مانند همیشه شما را تماشا خواهم کرد.
یادم می آید عمیق ترین نفسی را که در تمام عمرم کشیده ام گرفتم و با جیغ درد بیرونش دادم. درد احساس خوبی داشت، مثل زنده شدن دوباره. پس از اینکه اعصابم را آرام کردم از خنده غش کردم. به همسرم گفتم که صورت خدا را دیده ام. پس از دریافت سی مورد اصلی و پیاده روی طولانی به خانه، احساس راحتی کردم. جدای از مشکلات حرکتیی که هر از گاهی تجربه می کنم، به خوبی بهبود پیدا کردم.
اطلاعات پس زمینه:
جنسیت: مذکر
تاریخ تجربه ی نزدیک به مرگ : 10/20/2015
عناصر NDE:
در زمان تجربه ی شما، آیا رویداد تهدید کننده ی زندگی مرتبطی وجود داشت؟
بله تصادف رویداد تهدید کننده ی زندگی، اما نه مرگ بالینی. در هنگام تصادف یک چاقو وارد جمجمه ام شد.
محتوای تجربه خود را چگونه در نظر می گیرید؟ نه خوشایند و نه ناراحت کننده
تجربه مشتمل بود بر : تجربه خارج از بدن
آیا احساس جدایی از بدن خود کردید؟
بله، وقتی همسرم داشت می ترسید و آمبولانس درست قبل از به دست آوردن دوباره ی هوشیاری در بدنم پدیدار گردید. من به وضوح بدنم را ترک کردم و خارج از آن وجود داشتم.
بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری شما در طول تجربه چگونه با خودآگاهی و هوشیاری عادی روزمره شما مقایسه شد؟
خوداگاهی و هوشیاری بیشتر از حد معمولی حواس من افزایش یافته بود. به عنوان مثال، من سیگاری هستم، بنابراین حس بویایی من آنقدرها خوب نیست. از زمان وقوع حادثه، حس بویایی من بهتر از حد معمول بوده است. من آستیگماتیسم دارم، اما بینایی ام بدون استفاده از عینک قوی تر شده است. همچنین حافظه یرمن دست کم دو برابر افزایش یافته است.
در چه زمانی در طول تجربه در بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری خود قرار داشتید؟
هر زمان که با موجود نیمه شفاف روبرو شدم
آیا افکار شما تسریع شده بود؟
به طرزی باورنکردنی سریع
آیا به نظر می رسید زمان سرعت می گیرد یا کند می شود؟ به نظر می رسید همه چیز به یکباره اتفاق می افتد. یا زمان متوقف شد یا تمام معنیش را از دست داد. زمان کشسان بود. در برخی مواقع به عقب برگردانده شد و سپس تا یک نقطه ی خاص پخش گردید.
آیا حواس شما زنده تر از حد معمول بود؟
به طرزی باورنکردنی زنده تر
لطفاً دید خود را در طول تجربه با دید روزمره تان که بلافاصله قبل از تجربه داشتید مقایسه کنید.
من به طور معمول آستیگمات دارم، یک چشم نزدیک بین یک چشم دوربین دارم. اما همه چیز در آن حالت، و از آن زمان، به شکلی کریستالی واضح است.
لطفاً شنوایی خود را در طول تجربه با شنوایی روزمره تان که بلافاصله قبل از زمان تجربه داشتید مقایسه کنید.
من قبلاً از آن سندرمی رنج می بردم که از صداهای بلند وقتی در گوش هایت زنگ می زند ناشی می شود. در حالت خودم، قبل از رودررویی ام با موجود ، در سکوت بودم. اما اکنون به نظر می رسد که درمان شده است.
آیا به نظر می رسید از چیزهایی که در جاهای دیگر می گذرد آگاه بودید؟
بله، اما حقایق بررسی نشده است
آیا به درون یا از میان یک تونل گذشتید؟
خیر
آیا در تجربه خود موجوداتی دیده اید؟
خیر
آیا با هیچ موجود مرده(یا زنده)ای برخورد کردید یا از آن آگاه شدید؟
نامطمین سگ من آنجا بود، حالا که به آن فکر می کنم. هرچند عجیب است، آخرین باری که چک کردم او را در خانه رها کردیم.
این تجربه مشتمل بود بر: خلا
آیا نور درخشانی را دیدید یا احساس کردید که توسط آن احاطه شده اید؟
خیر
آیا نوری غیرزمینی دیدی؟
خیر
آیا به نظر می رسید وارد دنیای غیرزمینی دیگری شده اید؟ خیر
در طول تجربه چه احساساتی را تجربه کردید؟
ترس، غم، خشم و شادی
آیا احساس آرامش یا لذت داشتید؟
تسکین یا آرامش
آیا احساس خوشی داشتید؟
شادی
آیا حس هماهنگی یا اتحاد با کیهان داشتید؟
احساس می کردم با دنیا متحد شده یا با آن یکی هستم
آیا به نظر می رسید ناگهان همه چیز را فهمیده اید؟
خیر
آیا صحنه هایی از گذشته ی شما به شما بازگشته است؟
خیر
آیا صحنه هایی از آینده برای شما پیش آمد؟
خیر
آیا به مرز یا نقطه ای بی بازگشت آمدید؟
خیر
خدا، معنویت و دین:
قبل از تجربه خود چه اهمیتی برای زندگی مذهبی/معنوی خود قائل بودید؟
برایم مهم نبود
قبل از تجربه تان چه دینی داشتید؟
غیروابسته - بی خدا
آیا اعمال مذهبی شما از زمان تجربه ی شما تغییر کرده است؟ خیر
بعد از تجربه ی خود چه اهمیتی برای زندگی مذهبی/معنوی خود قائل هستید؟
ناشناخته
در حال حاضر دین شما چیست؟
غیر وابسته- ندانم گرا
آیا تجربه ی شما دارای ویژگی های سازگار با باورهای زمینی شما بود؟
محتوایی که کاملاً با باورهایی که در زمان تجربهتان داشتید مطابقت نداشت، به من نشان داد که قدرت بالاتری وجود دارد، من نمیدانم آن چیست.
آیا به دلیل تجربه ی خود تغییری در ارزش ها و باورهای خود داشته اید؟
بله دنیای معنوی در اطراف ما وجود دارد. من قبلا این را باور نمی کردم.
آیا به نظر می رسید با وجود یا حضوری عرفانی مواجه شدید یا صدایی غیرقابل شناسایی شنیدید؟
به موجودی قطعی یا صدایی با منشأ عرفانی یا غیرزمینی برخورد کردم طرح کلی فردی در باران، ما با هم گفتگو کردیم.
آیا ارواح متوفی یا مذهبی را دیدید؟
خیر
آیا با موجوداتی روبرو شدید که قبلاً روی زمین زندگی می کردند و در ادیان با نام آنها برده شده است (مثلاً: عیسی، محمد، بودا و غیره)؟
نامطمین همان گونه که قبلاً گفتم من یک فرد مذهبی نیستم
در طول تجربه خود، آیا اطلاعاتی در مورد وجود پیش از میرایی به دست آوردید؟
خیر
در طول تجربه ی خود، آیا اطلاعاتی در مورد ارتباط جهانی یا یگانگی به دست آوردید؟
خیر
آیا قبل از تجربه ی خود به وجود خدا اعتقاد داشتید؟
خدا احتمالا وجود ندارد
آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد وجود خدا کسب کردید؟
نامطمین چیزی که دیدم به طور کامل خودش را به من نشان نداد. فقط طرحی در تاریکی بود.
آیا بعد از تجربه ی خود به وجود خدا اعتقاد دارید؟
من مطمئن نیستم که خدا وجود دارد یا خیر
در مورد زندگی زمینی ما غیر از دین:
آیا در طول تجربه ی خود، دانش یا اطلاعات خاصی در مورد هدف خود به دست آوردید؟
خیر
آیا قبل از تجربه ی خود باور داشتید که زندگی زمینی ما معنادار و قابل توجه است؟
معنی دار و قابل توجه نیستند
آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد معنای زندگی به دست آوردید؟
بله همه ی زندگی معنا دارد، زندگی بیهوده اینجا وجود ندارد، و ما زندگی می کنیم تا بخشی از چیزی بزرگتر از خودمان باشیم.
آیا قبل از تجربه ی خود به زندگی پس از مرگ اعتقاد داشتید؟
من مطمئن نبودم که آیا زندگی پس از مرگ وجود دارد یا خیر
آیا پس از تجربه خود به زندگی پس از مرگ اعتقاد دارید؟ من مطمئن نیستم که آیا زندگی پس از مرگ وجود دارد نه
آیا قبل از تجربه خود از مرگ می ترسیدید؟
من از مرگ نمی ترسیدم
آیا از مرگ پس از تجربه ی خود می ترسید؟
کمی از مرگ می ترسم
آیا قبل از تجربه ی خود از گذراندن زندگی خود می ترسیدید؟
در زندگی زمینی نمی ترسیدم
آیا پس از تجربه ی خود از زندگی کردن می ترسید؟
در گذران زندگی زمینی ام کمی ترس دارم
آیا قبل از تجربه ی خود باور داشتید که زندگی زمینی ما معنادار و قابل توجه است؟
معنی دار و مهم نیستند
آیا باور داشتید که زندگی زمینی ما پس از تجربه ی شما معنادار و قابل توجه است؟
معنی دار و بااهمیت هستند
آیا اطلاعاتی در مورد چگونگی گذران زندگی خود به دست آوردید؟
خیر
آیا در طول تجربه خود اطلاعاتی در مورد دشواری ها، چالش ها و سختی های زندگی کسب کردید؟
خیر
آیا قبل از تجربه ی خود دلسوز بودید؟
بسیار دلسوز نسبت به دیگران
آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد عشق به دست آوردید؟
خیر
آیا بعد از تجربه ی خود دلسوز بودید؟
بسیار دلسوز نسبت به دیگران
آیا روابط شما به طور خاص به دلیل تجربه ی شما تغییر کرده است؟
خیر
بعد از NDE:
آیا بیان این تجربه در قالب کلمات دشوار بود؟
خیر
چقدر این تجربه را در مقایسه با سایر رویدادهای زندگی که در پیرامون این تجربه رخ داده اند، دقیق به خاطر می آورید؟ من این تجربه را با دقت بیشتری نسبت به سایر رویدادهای زندگی که در پیرامون این تجربه رخ داده اند به خاطر می آورم.
آیا بعد از تجربه ی خود، موهبت روانی، غیر معمول یا ویژه ی دیگری دارید که قبل از تجربه نداشته اید؟
نامطمئن این که آن را هدیه بنامیم کمی دور از ذهن است. فکر می کنم اولین بار حدود یک هفته پیش از آن مطلع شدم. ما یک تلویزیون قدیمی تر داریم که یک جدیدتر بالای آن قرار دارد. دلیل این امر این است که من بازی های ویدیویی زیادی انجام می دهم و همسرم با کابل تماشا می کند. یک روز داشتم سیم کابل را از تلویزیونم که بالا بود به تلویزیون او منتقل می کردم. هم در هنگام روشن شدن و هم بعد از این که سیم تلویزیونی را که استفاده می کردم باز کردم، متوجه شدم که هر دو تلویزیون انتقال کابلی را دریافت کردند. بنابراین من به پشت تلویزیون او نگاه کردم، و هیچ کابلی در نزدیکی جک نبود. فکر میکردم این فقط ذهنم است که من را فریب میدهد، بنابراین سیم کابل را نیمه آویزان تلویزیونم گذاشتم و همسرم را در آنجا صدا کردم. از او پرسیدم که آیا او هم آن را دید؟ او فکر میکرد که دارم شوخی میکنم، بنابراین به پشت تلویزیون خود نگاه کرد و مانند سهتا گرفتن عمل کرد. وقتی او آن را لمس کرد، متوقف شد. خیلی باحال بود.
آیا تا به حال این تجربه را با دیگران به اشتراک گذاشته اید؟ نه
آیا قبل از تجربه ی خود از تجربه نزدیک به مرگ (NDE) آگاهی داشتید؟
خیر
درباره ی واقعیت تجربه ی خود در مدت کوتاهی (روزها تا هفته ها) پس از وقوع آن چه اعتقادی داشتید؟
تجربه قطعا واقعی بود. من در مورد این سوال مطمئن نیستم، اگر آن را دیدم باید باور کنم که این اتفاق افتاده است. تنها راه توضیح آن این است که این چیزی بود که من انتظار نداشتم اتفاق بیفتد. این سان می توانم آن را از بقیه ی زندگیم جدایش کنم. هیچ توضیحی وجود ندارد.
اکنون در مورد واقعیت تجربه ی خود چه اعتقادی دارید؟ تجربه قطعا واقعی بود
در هیچ زمانی از زندگی شما، آیا هیچ چیزی تا به حال هیچ بخشی از تجربه را بازتولید کرده است؟
بله ما یک اجاق گاز داریم. به طور تصادفی یک شب روشن شد. صبح همان صدا را شنیدم که به من گفت "احمق، اجاقت روشن است، اگر بلند نشوی و کاری نکنی خفه می شوی!" همسرم در این زمان سر کار بود و تنها کس دیگری که در خانه بود سگم بود ، و تا آنجا که من می دانم او نمی تواند انگلیسی کامل صحبت کند.
آیا چیز دیگری وجود دارد که بخواهید در مورد تجربه ی خود اضافه کنید؟
تنها زمانی که این چیزها اتفاق می افتد زمانی است که سگ من نزدیک است. آیا او مجرای ممکن برای این قدرت برتر برای ارتباط با من است؟ من تا کنون هرگز به این فکر نکرده بودم ، به نوعی مانند یک آشنا یا چیز دیگری.