کارن B تجربه نزدیک به مرگ |
شرح تجربه:
آخرین جمله ای که شنیدم این بود که فکر نمی کنیم او این کار را انجام بدهد. چیز بعدی که بیاد می آورم این است که داخل تونلی تاریک با نوری در انتهای آن بودم. مجبور بودم به سمت نور بروم. وقتی وارد آن شدم، موجودی از جنس نور آنجا حضور داشت. آرامش بخش ترین حسی بود که تا به حال احساس کرده بودم. آرام بخش تر از آن چیزی که در کلمات بگنجد.
آن موجود گفت که من در خانه ام هستم، اما باید برگردم. چون او رسالتی دارد که باید برای من انجام دهد. او گفت من مفهوم این رسالت را تا زمانیکه برگردم، متوجه نخواهم شد.
او چیزی را که دوست داشت از دنیایی پر از آرامش و صلح داشته باشد و چیزی را که می توانیم بواسطه ایمان و کمک به دیگران به جهانی آرام دست یابیم، نشانم داد. او گفت می خواهم به اینجا برگردم و در این راه یاری رسان باشم. در حقیقت می خواهم خود واقعی و هدفم بر روی زمین را به یاد آورم.
زمانیکه رسالتم به اتمام رسید، به خانه برمی گردم. موافقت کردم که به عقب برگردم و کمک کنم.
بازگشت به این جهان و تمامی درد و رنج هایش آسان نیست. در واقع، تجربه بسیار دردناکی ست. چیزی شبیه به حس داخل یک کروز یا هواپیما. بدون هیچ ترسی از مردن و با درکی عظیم از کل زندگی و رسالتم بر روی زمین، بازگشتم.
سوابق
جنسیت: زن
تاریخ وقوع تجربه نزدیک به مرگ: سپتامبر 1981
عناصر تجربه نزدیک به مرگ
آیا به هنگام وقوع این تجربه، رویداد تهدید کننده ای برای زندگی ت وجود داشت؟
بله، مرگ بالینی من پس از تولد آخرین فرزندم، به علت شرایط بد و خونریزی در رحمم صورت گرفت. بیماری:
placenta screeds
محتوای این تجربه را چطور ارزیابی می کنی؟
مثبت
مضمون تجربه: تجربه ای از جنس بی وزنی
آیا احساس جدا شدن از جسمت را داشتی؟
بله، بالای پیکرم شناور بودم. زمانیکه بازگشتم، دکتر به من نگاه کرد و پرسید که آیا دروازه های مرواریدی را دیدم.گفتم بله دیدم ولی شما از کجا می دانید؟ او گفت که این نگاه را در چشمان افراد دیگر دیده بوده است.
چه زمانی در طول تجربه ات در بالاترین سطح آگاهی و هوشیاری بودی؟
احساس می کردم بسیار هوشیارم. به خودم رو به پایین نگاه کردم. و خطوط نورانی لرزانی از رنگهای رنگین کمان که در سر تا پای جسمم به همین شمایلی که الان هست، حرکت می کرد را دیدم.
به نظرت زمان سرعت گرفته بود یا به کندی پیش می رفت؟
به نظرم همه چیز یکبار اتفاق می افتاد. یا اینکه زمان متوقف شده بود و یا مفهوم خود را از دست داده بود. فقط می دانستم که در خانه ام هستم و اینکه بسیار از خانه زمینی من متفاوت بود.
آیا از داخل تونل نیز عبور کردی؟
بله، تونل تاریک بود ولی من نمی ترسیدم. چیزی مرا راهنمایی می کرد، ولی نتوانستم هیچ چیزی را در تونل ببینم.
آیا با موجودی زنده یا مرده روبرو یا از وجودش مطلع شدی؟
خیر
مضمون تجربه: خلاء
مضمون تجربه: تاریکی
مضمون تجربه: نور و بی وزنی
آیا متوجه نوری غیر زمینی شدی؟
بله، در انتهای تونل. آرام بود. به محض اینکه مشاهده کردم، می دانستم که خوب و پاک است.
مضمون تجربه: آهنگی احساسی و مهیج و پرقدرت
چه احساساتی را در طول تجربه ات دریافت کردی؟
احساس کردم که با موجودی روحانی ملاقات کردم. مفتخر بودم و سپاسگزار...لذت، آرامش و شادی
مضمون تجربه: دانشی ویژه
آیا این احساس را داشتی که به یکباره همه چیز را درک می کنی؟
همه چیز در رابطه با جهان...آن موجود گفت که زندگی مدرسه ای ست برای یادگیری بر پایه رابطه علت و معلولی. او گفت: باید سعی کنیم که از کنترل زندگی مان دست برداشته و برای رسیدن به آرامش و شادی حقیقی، آن را به خداوند بسپاریم.
آیا صحنه هایی از گذشته نیز به سراغت آمدند؟
گذشته م بدون کنترل من، پیش رویم چشمک میزد.
آیا از آینده نیز چیزی دیدی؟
خیر
آیا به مرز و نقطه ای از بازگشت رسیدی؟
به مانعی برخوردم که اجازه جلو رفتن را به من نمی داد، یا اینکه قدرت اراده ام را به عقب می راند.
خداوند، معنویت و مذهب
دین و آیین تو قبل از این تجربه چه بود؟
یک کاتولیک تعمیدی محافظه کار / بنیاد گرا. آن زمان ها در کلیسا شرکت نمی کردم.
دین حال حاضرت چیست؟
محافظه کار / بنیاد گرا. اکنون د رکلیسا حاضر می شوم و ایمانی عمیق تر نسبت به خداوند دارم.
آیا تغییری در ارزشها و اعتقاداتت به سبب این تجربه بوجود آمده است؟
خیر. پیش از این واقعه هم به خداوند ایمان داشتم.
مضمون تجربه: حضور موجودی غیر زمینی.
بعد از تجربه نزدیک به مرگ
آیا تشریح این تجربه در قالب کلمات کار مشکلی است؟
بله، اوایل فکر نمی کردم هیچ کس دیگری این چنین تجربه ای داشته باشد. فکر نمی کردم کسی من را باور کند. الان اهمیتی ندارد. آن یک حقیقت بود و من نمی توانم آن را انکار کنم.
آیا بعد از این تجربه موهبتی ویژه، غیر معمول و معنوی را دریافت کردی که پیش از این نداشتی؟
بله، توانایی های تله پاتیک و انتقال فکر من افزایش یافته است. تشعشعاتی نورانی را می بینم. صبر...
آیا بخش هایی از تجربه ات هست که برایت مفهومی خاص داشته باشد؟
البته که بهترین آن، ملاقات با موجودی از جنس نور بود. و بدترین آن بازگشت به اینجا و جسم.
آیا هرگز این تجربه را با دیگران به اشتراک گذاشته ای؟
بله، زمانیکه به سوی آن هدایت شدم، به اشتراک گذاشتم. به افراد در حال مرگ و مسن ها، افراد خودکشی کرده، و کسانیکه متوجه جایگاه خوب اعضای خانواده شان بعد از مرگ نبودند، کمک کرد. به تسکینی فوق العاده رسیدند.
آیا لحظه ای در زندگی ات بوده که بخشی از تجربه ات را بازسازی کرده باشد؟
بله، من هرروز مراقبه می کنم. زمانیکه به عمق آن می روم، تجربه نزدیک به مرگ را برایم یادآوری می کند. و احساس می کنم در حال رفتن به جایی شبیه به آنجا هستم. در حال حاضر نمی دانم همان جا بوده یا خیر.