تجربه نزدیک به مرگ لیندا دی |
شرح تجربه:
بعد از مدرسه با دوستی قدم می زدم. من هرگز ندیدم که راننده ی مست از جاده خارج شود، زیرا از پشت به من برخورد کرد. ناگهان در این خلأ سیاه شناور بودم ،کاملاً آگاه از خودم و هویتم. کنجکاو بودم، اما نمی ترسیدم. چیزی برای دیدن نبود، فقط سیاهی. نمی دانستم چه اتفاقی در حال رخ دادن بود، اما حس حرکت به جلو و رفتن به جایی را داشتم. من فوق العاده هیجان زده و خوشحال بودم. همان طور که حرکت می کردم، شادی به خوشی شدید تبدیل شد.
سپس این تغییر کرد. من به نوعی مانع رسیده بودم و چیزی به من نشان داد که باید "برگردم". من تا به امروز چنین ناامیدی تلخی را تجربه نکرده ام که وقتی به من گفته شد برگردم احساس کردم. من نمی خواستم برگردم، اما "احساس" مشخصی از چرخش داشتم. احساس برگشتن مانند افتادن از ارتفاع زیاد بود. این یک احساس بسیار ناراحت کننده بود. انگار داشتم به اعماق جهنم سقوط می کردم. وحشتناک شد! وقتی به مقصدم نزدیکتر می شدم، می توانستم صدای جیغ کسی را بشنوم. وقتی زمین می خوردم صدای جیغ بلندتر و بلندتر می شد تا این که به درون بدنم افتادم و فهمیدم که این من بودم کسی که جیغ می کشید. چیزی که فریاد می زدم این بود: "بگذار بمیرم!" بارها و بارها، در حالی که من با پرسنل پزشکی که روی من کار می کردند و سعی می کردند نجاتم دهند کشمکش داشتم.
پس از این، من به شدت تحت درمان قرار گرفتم و به یاد دارم که طی دو هفته بعد به هوش می آمدم و از هوش می رفتم. وقتی سرانجام بیدار شدم، نمی دانستم چه اتفاقی برایم افتاده بود، بدون یادآوری تصادف. وقتی در مورد تجربه ام صحبت کردم، به نظر نمی رسید کسی علاقه مند باشد. من خودم تا سالها بعد، هنگامی که در مورد تجارب نزدیک به مرگ خواندم، درک نمی کردم جریان از چه قرار بود. در آن زمان دریافتم که این همان چیزی است که برای من اتفاق افتاده بود.
نزدیک ده سال زمان برد تا از صدمات جسمی ای که دریافت کردم بهبود پیدا کنم.
اطلاعات پس زمینه:
جنسیت: مونث
تاریخ وقوع تجربه ی نزدیک به مرگ: «۱۱ نوامبر ۱۹۶۵»
عناصر NDE:
در زمان تجربه ی شما، آیا رویداد تهدید کننده ی زندگی مرتبطی وجود داشت؟
بله تصادف "رویداد تهدید کننده ی زندگی، اما نه مرگ بالینی" آسیب شدید. ضربه مغزی، خونریزی شدید، شکستگی استخوان، آسیب های داخلی.
محتوای تجربه ی خود را چگونه در نظر ارزیابی می کنید؟
فوق العاده
تجربه مشتمل بود بر: تجربه ی خارج از بدن
آیا احساس جدایی از بدن خود کردید؟
بله، من به وضوح بدنم را ترک کردم و خارج از آن وجود داشتم
بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری شما در طول تجربه چگونه با خودآگاهی و هوشیاری عادی روزمره ی شما مقایسه شد؟
خودآگاهی و هوشیاری عادی
در چه زمانی در طول تجربه در بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری خود قرار داشتید؟
سراسر
آیا افکار شما تسریع شده بود؟
به طرزی باورنکردنی سریع
آیا به نظر می رسید زمان سرعت می گیرد یا کند می شود؟ به نظر می رسید همه چیز به یکباره اتفاق می افتد. یا زمان متوقف شد یا تمام معنی خود را از دست داد. قطعاً تغییر کرد، اما (به صورتی) غیرقابل وصف. جدا و واقعی.
آیا حواس شما زنده تر از حد معمول بود؟
به طرزی باورنکردنی زنده تر
لطفاً بینایی خود را در طول تجربه با دید روزمره تان که بلافاصله پیش از تجربه داشتید مقایسه کنید.
در واقع من چیزی نمی توانستم ببینم. همه(چیز) یک خلا سیاه بود.
لطفاً شنوایی خود را در طول تجربه با شنوایی روزمره تان که بلافاصله پیش از تجربه داشتید مقایسه کنید.
صدایی هم نبود، وقتی به من "گفته شد" باید برگردم، بیشتر شبیه یک ارتباط تله پاتیک بود.
به نظر می رسید از چیزهایی که در جاهای دیگر می گذرد آگاه بودید؟
بله، و حقایق بررسی شده است.
آیا به درون یا از میان یک تونل گذشتید؟
نامشخص خلأ سیاهی بود، با احساس حرکت.
آیا در تجربه ی خود موجوداتی دیدید؟
من در واقع آنها را دیدم.
آیا با هیچ موجود مرده(یا زنده)ای برخورد کردید یا از آن آگاه شدید؟
نه
این تجربه مشتمل بود بر : تاریکی
آیا نور درخشانی را دیدید یا احساس کردید که توسط آن احاطه شده اید؟
نوری آشکارا با منشأ عرفانی یا دیگر جهانی
آیا نوری غیرزمینی دیدی؟
نه
آیا به نظر می رسید وارد دنیای غیرزمینی دیگری شده اید؟نه
این تجربه مشتمل بود بر : لحن عاطفی قوی
در طول تجربه چه هیجاناتی را احساس کردید؟
احساس هیجان، انتظار و خوشی کردم - تا این که فهمیدم باید به این زندگی بازگردم. سپس احساس غم، ناامیدی، ترس و وحشت داشتم.
آیا یک احساس آرامش یا لذت داشتید؟
آرامش یا لذت باورنکردنی
آیا یک احساس خوشی داشتید؟
خوشی باور نکردنی
آیا یک حس هماهنگی یا اتحاد با کیهان داشتید؟
احساس میکردم متحد یا یکی با جهان متحد شده یا با آن یکی هستم.
آیا به نظر می رسید ناگهان همه چیز را فهمیده اید؟
همه چیز در مورد کیهان.
آیا صحنه هایی از گذشته تان به شما بازگشته است؟
گذشته من به صورت خارج از کنترلی در مقابلم چشمک زد. من خیلی خوب یادگرفتم که آگاهی در خارج و جدا از بدن وجود دارد. وقتی زمان مرگم فرا رسد، احساس نمیکنم که بترسم. من احساس می کنم که مرگ ماجراجویی دیگری خواهد بود.
آیا صحنه هایی از آینده برای شما پیش آمد؟
صحنه هایی از آینده ی جهان
تجربه مشتمل بود بر: مرز
آیا به یک ساختار فیزیکی مرزی یا محدودکننده رسیدید؟
بله پیش از این که به "مقصد" خود برسم، به من نشان داده شد که باید برگردم. قرار نبود ادامه بدم.
آیا به مرز یا نقطه ی بی بازگشت رسیدید؟
به سدی رسیدم که اجازه ی عبور از آن را نداشتم. یا بر خلاف میلم بازگردانده شدم.
خدا، معنویت و دین:
پیش از تجربه تان چه دینی داشتید؟
لیبرال هیچکدام
آیا اعمال مذهبی شما از زمان تجربه تان تغییر کرده است؟
نه
هم اکنون دین شما چیست؟
لیبرال هیچکدام
آیا به دلیل تجربه ی خود تغییری در ارزش ها و باورهایتان داشته اید؟
نه
آیا به نظر می رسید با وجود یا حضوری عرفانی مواجه شدید یا صدایی غیرقابل شناسایی شنیدید؟
با موجودی مشخص یا صدایی که به وضوح منشأ عرفانی یا غیرزمینی داشت مواجه شدم.
آیا ارواح متوفی یا مذهبی را دیدید؟
من در واقع آنها را دیدم.
در مورد زندگی زمینی ما غیر از دین:
آیا در طول تجربه ی خود، دانش یا اطلاعات ویژه ای در مورد هدف خود به دست آوردید؟
بله، این که چیزی بیشتر از آنچه ما اینجا در این صفحه ی جهان هستی تجربه می کنیم برای ما وجود دارد.
آیا روابط شما به طور خاص به دلیل تجربه تان تغییر کرده است؟
نه من عاشق طبیعت و چیزهای ساده هستم. من نمی فهمم چرا مردم برای جمع آوری چیزها این قدر تقلا می کنند و چرا این قدر با هم زد و خورد و به یکدیگر صدمه می زنند. من یک کودک بسیار برونگرا بوده ام، اما به عنوان یک بزرگسال، جز برای کمک کردن در جایی که میتوانم، درونگرا هستم. من توانسته ام از سه نفری که دوستشان دارم مراقبت و به آنها کمک کنم تا پایان زندگی را طی کنند بدون این که خودم از نظر عاطفی در این مورد فلج شوم. آن زمانی بود که آنها از سرطان می مردند. من می توانستم این کار را انجام دهم زیرا می دانستم که مرگ نهایی نیست - می دانستم که آنها به وجود داشتن ادامه می دادند. من تجربیاتم را با آنها در میان گذاشتم و امیدوار بودم که آنها را آرام کند. مطمئن نیستم که آیا کرد یا نه. من شک دارم که اگر این دانش را نداشتم می توانستم نقش مراقب را به عهده گیرم. من خیلی های دیگر را دیدم که حتی از ملاقات با آنها بسیار می ترسیدند.
پس از NDE:
آیا بیان این تجربه با کلمات دشوار بود؟
نه
آیا پس از تجربه ی خود، موهبت روانی، غیر معمول یا ویژه ی دیگری دارید که پیش از تجربه نداشته اید؟
نه
آیا یک یا چند بخش از تجربه ی شما وجود دارد که به ویژه برای شما معنادار یا قابل توجه است؟
بله، احساس ناامیدی شدید وقتی به من "گفته شد" که برگردم و وقتی، در ابتدا بسیار ضعیف، صدای جیغی که بلندتر و بلندتر می شد را شنیدم تا این که وارد بدنم شدم و متوجه شوم که من آن کسی بودم که در حال فریاد کشیدن بود و چیزی که در حال گفتن آن بودم.
آیا تا به حال این تجربه را با دیگران به اشتراک گذاشته اید؟ بله وقتی به اندازه کافی بهبود یافتم که بتوانم روان و بدون تقطیع صحبت کنم، تلاش کردم آنچه را که تجربه کرده بودم به خانواده و پزشکم بگویم. پزشکان به من گفتند که توهمات ناشی از بی اکسیژنی را تجربه کرده ام. خانواده ام به نظر نمی رسید علاقه مند باشند. بالاخره من فقط یک بچه بودم.
آیا پیش از تجربه ی خود از تجربه ی نزدیک به مرگ (NDE) آگاهی داشتید؟
نه من هرگز یک چنین چیزی نشنیده بودم.
درباره واقعیت تجربه ی خود در مدت کوتاهی (روزها تا هفته ها) پس از وقوع آن چه اعتقادی داشتید؟
تجربه قطعا واقعی بود. مدت کوتاهی پس از تجربه ام من آن را به عنوان "قطعا واقعی" دیدم. نمی دانستم به چه فکر کنم، هیچ چارچوب مرجعی نداشتم.
اکنون در مورد واقعیت تجربه ی خود چه اعتقادی دارید؟ تجربه قطعا واقعی بود در حال حاضر من تجربه را به عنوان "قطعا واقعی" می بینم. من نزدیک به مرگ بوده ام -به احتمال خیلی بالا در حال مرگ بودم و هوشیاری من از بدنم جدا شده بود. اما سپس پیش از این که " عبور کنم" نجات یافتم.
در هیچ زمانی از زندگی شما، آیا هیچ چیزی تا کنون هیچ بخشی از تجربه را بازتولید کرده است؟
نه
آیا چیز دیگری وجود دارد که بخواهید در مورد تجربه ی خود بیفزایید؟
من احساس می کنم که اطلاعات درونی ممتازی دارم.
آیا سؤال دیگری وجود دارد که بتوانیم برای کمک به شما در انتقال تجربه ی خود بپرسیم؟
تا جایی که تجربه ی من پیش رفت آن را پوشش داده بودید.