لويس ف. تجربة الاقتراب من الموت |
شرح تجربه:
در سن چهارسالگی مستقیماً به مغزم شلیک شد که موجب گردید ناگهان بیهوش شوم. در این مدت، که بیهوش بودم، خون زیادی از دست دادم و قلبم به تپیدن ادامه داد. پیش از رسیدن آمبولانس برای یک ساعت روی زمین بودم. وقتی مرا به اورژانس بردند به من خون تزریق شد زیرا خون زیادی از دست داده بودم. من در معرض خطر مرگ بیشتر بر اثر از دست دادن خون بودم تا بر اثر گلوله ای که به طور تصادفی برای سرگرمی به من شلیک شده بود.
در همان لحظه، به هوش آمدم. دیدم بر روی یک تخت و در اورژانس بودم. دکتری را دیدم که با وسایلی روی سرم ور می رفت. با برگرداندن سرم، پدر و مادرم، همه ی عموهایم و پدربزرگ و مادربزرگهایم را دیدم که گریه می کردند. من متوجه نشدم که چه اتفاقی داشت می افتاد.
مدتی بعد از هوش رفتم و آنها بلافاصله مرا به آمبولانس دیگری که سه ساعت با ماشین فاصله داشت منتقل کردند. در میانه ی راه، قلبم برای حدود ده دقیقه ایستاد. توسط دکتری که در آمبولانس بود، از نظر بالینی مرده اعلام شدم. پس از ده دقیقه، قلبم دوباره شروع به تپیدن کرد و بی درنگ با همان آمبولانس به جایی که یک تیم پزشکی منتظر و آماده ی انجام عمل بر روی من بود، جابجا شدم. عملی که پس از نه ساعت، که در آن سعی کردند گلوله را بیرون بیاورند اما بدون کشتن من موفق به خارج کردنش نشدند. آنها تصمیم گرفتند آن را در آنجا رها کنند، جایی که در حال حاضر در زیر غده صنوبری قرار دارد.
در این مدت، برای هفت روز به کما رفته و خود را در مکانی بهشتی یافتم. من خودم را کودکی می دیدم، پابرهنه، که در وسعتی بی نهایت از چمنزاری با گل هایی که قبلاً هرگز دیده نشده بود، می دویدم. بوی شگفت انگیزی داشتند. روبروی من کوه های پوشیده از برف باشکوهی قرار داشتند. آسمان یک آبی شدید بود با خورشیدی که به نحوی دلپذیر محیط اطراف را گرم می کرد. نزدیک من جویباری بود، نمی توانستم در برابر گذاشتن پاهایم در آن مقاومت کنم. در بستر جویبار راه رفتم و ماهی کوچولو را دیدم که بین قوزک پاهایم می چرخید. احساس می کردم وزش باد گونه هایم را نوازش می داد.
در مقابلم درخت بلوط بزرگی را دیدم. همانطور که به سمت آن حرکت می کردم، حسی از محافظت را احساس کردم. وقتی پای تنه ی درخت بودم، دیدم که با شاخه های عظیمش به بیرون کشیده شده و با شکوه به نظر می رسید. به نظر می رسید هر کسی را که به آن جا می رسید در آغوش می گرفت. با تکیه دادن به تنهاش برای در آغوش گرفتن آن، این تبادل رخ داد: جاری شدن شیره ی درخت را در میان رگهایم احساس کردم و دیدم که در گذشته در مقایسه با آنچه خود بلوط تجربه کرده چه اتفاقی افتاده بود. پرندگانی را دیدم که در آن درخت زندگی کرده بودند، طوفان هایی که با آن روبرو شده بود، کسانی که به دیدن آن آمده بودند. این مرا به جایی در من گسیل کرد که گرچه بیگانه بود، اما به من حسی از آرامش و محافظت می داد. پس از این که از من استقبال کرده و به من اجازه داده بود تا زندگی اش را ببینم، او به من گفت که من باید بروم.
با اکراه به سمت دیگر چمنزار رفتم که در آنجا یک ریل راه آهن دیدم. در نقطه ای، قطاری با واگن های خالی زیادی عبور می کرد. در یکی از پنجره ها زنی را دیدم. متوجه شدم که او موهای بلندی داشت و برایم دست تکان می داد. نمی دانستم که این حرکت چه معنایی داشت، در برابر خود طاقی به سبک رومی دیدم که نور شدیدی از آن بیرون میآمد. وقتی می خواستم از آن شکاف عبور کنم، احساس کردم که از پشت توسط زنی که صورتش را نمی دیدم در آغوش گرفته شده ام. او در گوش چپ من زمزمه کرد: "هنوز وقت تو نرسیده است".
یازده دسامبر ۱۹۷۶(۲۰ آذر ۱۳۵۵) ساعت ده صبح از کما بیدار شدم.
اطلاعات پیش زمینه:
جنسیت: مرد
تاریخ وقوع تجربه ی نزدیک به مرگ: 1976-12-5
عناصر NDE:
در زمان تجربه ی شما، آیا یک رویداد تهدید کننده ی زندگی مرتبطی وجود داشت؟
بله حادثه مرگ بالینی (قطع تنفس یا عملکرد قلب) یک گلوله مستقیم به مغز من شلیک شد.
محتوای تجربه ی خود را چگونه ارزیابی میکنید؟
کاملا دلپذیر
آیا احساس کردید از بدن خود جدا شده اید؟
نه نه
بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری شما در طول تجربه چگونه با خودآگاهی و هوشیاری عادی روزمره ی شما مقایسه شد؟
خودآگاهی و هوشیاری بیشتر از حد معمول. به دلیل این حقیقت که درخت بلوط چنین تقویت کرده بود، بیشتر بود.
در چه زمانی در طول تجربه در بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری خود بودید؟
وقتی درخت بلوط را در آغوش گرفته بودم.
آیا افکار شما تسریع شده بودند؟
به طرزی باورنکردنی سریع
آیا به نظر می رسید زمان سرعتش بالا می رود یا کند می شود؟
به نظر می رسید همه چیز یکباره اتفاق می افتد. یا زمان متوقف شد یا تمام معنای خود را از دست داد. زمان وجود نداشت.
آیا حواس شما زنده تر از حد معمول بودند؟
به طرزی باورنکردنی زنده تر
لطفاً بینایی خود را در طول تجربه با دید روزمره تان که بلافاصله پیش از تجربه داشتید مقایسه کنید.
منظره همچنان در من زنده و واضح است انگار که هنوز آنجا هستم.
لطفاً شنوایی خود را در طول تجربه با شنوایی روزمره تان که بلافاصله پیش از تجربه داشتید مقایسه کنید.
شنیدن افزایش یافته است، زیرا من می توانم اصوات و صداهای موجود در تجربه را بشنوم، انگار امروز بود.
آیا به نظر می رسید از چیزهایی که در جاهای دیگر می گذرد آگاه بودید؟
بله، و حقایق بررسی شده است
آیا به درون یا از میان یک تونل گذشتید؟
نه
آیا در تجربه ی خود موجوداتی را دیدید؟
نه
آیا با هیچ موجود مرده(یا زنده)ای برخورد کردید یا از آن آگاه شدید؟
نه
آیا نور درخشانی را دیدید یا احساس کردید که توسط آن احاطه شده اید؟
نوری آشکارا با منشأ عرفانی یا دیگر جهانی
آیا نوری غیرزمینی دیدی؟
بله، من این نور را دیدم که از این طاق به سبک رومی بیرون می آمد
آیا به نظر می رسید وارد دنیای غیرزمینی دیگری شده اید؟قلمرویی آشکارا عرفانی یا غیرزمینی. من در چمنزاری وسیع بودم و در این جا آنچه وجود داشت این ها بود: یک درخت بلوط، یک مسیر، یک جویبار، یک طاق، یک قطار، کوه های پوشیده از برف، آسمان آبی، خورشید.
چه عواطفی را در طول تجربه احساس کردید؟
احساس: آرامش، رفاه، عشق.
آیا یک احساس آرامش یا لذت داشتید؟
آرامش یا لذت باورنکردنی
آیا یک احساس شادی داشتید؟
شادی باور نکردنی
آیا یک حس هماهنگی یا اتحاد با کیهان را داشتید؟
احساس می کردم با دنیا متحد شده یا با آن یکی هستم
آیا به نظر می رسید ناگهان همه چیز را فهمیده اید؟
همه چیز در مورد کیهان. من یک عنصر واحد بودم که با آگاهی کل ترکیب شده بود.
آیا صحنه هایی از گذشته تان به سراغتان آمد؟
نه
آیا صحنه هایی از آینده برای شما پیش آمد؟
نه
آیا به مرز یا نقطه ای بی بازگشت رسیدید؟
به سدی رسیدم که اجازه ی عبور از آن را نداشتم؛ یا برخلاف میلم بازگردانده شدم. میخواستم با نور عظیمی که از آن بیرون میآمد از طاق عبور کنم، اما توسط زنی که از پشت سرم ندیدم، در آغوش گرفته شده و متوقف شدم، کسی که در گوش چپم زمزمه کرد: "هنوز وقت تو نیست".
خدا، معنویت و دین:
پیش از تجربه تان چه دینی داشتید؟
بدون نظر
آیا اعمال مذهبی شما از زمان تجربه تان تغییر کرده است؟
بله اول می خواستم کشیش شوم، بعد فهمیدم که این برای من مسیری اشتباه بود. حالا می دانم.
هم اکنون دین شما چیست؟
بدون نظر
آیا تجربه ی شما دارای ویژگی های سازگار با باورهای زمینی شما بود؟
محتوایی که با باورهایی که در زمان تجربه ی خود داشتید کاملا مطابقت داشت. من آنجا بودم و همه چیز خانه ی من بود حتی اگر کسی نبود و آنجا خانه ای وجود نداشت.
آیا به دلیل تجربهتان تغییری در ارزشها و باورهایتان داشتید؟
بله، من معتقدم که نقطه ضعف من نقطه قوت من است. من باور دارم آنچه را که می گویم، خلق می کنم. من باور دارم که همه ی ما به هم متصل و مرتبط هستیم.
آیا به نظر می رسید با وجود یا حضوری عرفانی مواجه شدید یا صدایی غیرقابل شناسایی شنیدید؟
با موجودی مشخص یا صدایی که به وضوح منشأ عرفانی یا غیرزمینی داشت مواجه شدم. درخت بلوط از طریق شیره ای که در رگ هایم جریان داشت با من ارتباط برقرار کرد. سپس دیدم که زنی به من سلام و صدایی در گوش چپم زمزمه می کرد و توسط زنی که او را ندیدم در آغوش گرفته شدم.
آیا ارواح متوفی یا مذهبی را دیدید؟
نه
آیا با موجوداتی روبرو شدید که پیشتر روی زمین زندگی می کرده اند و در ادیان با ذکر نام توصیف شده اند (مثلاً: عیسی، محمد، بودا و غیره)؟
نه
در طول تجربه خود، آیا اطلاعاتی در مورد وجود پیش از میرایی به دست آوردید؟
نه
آیا در طول تجربه ی خود، اطلاعاتی در مورد ارتباط جهانی یا یگانگی به دست آوردید؟
بله، از طریق درخت بلوط، دریافتم که همراه با هر چیز دیگری بخشی از آگاهی هستم.
آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد وجود خدا کسب کردید؟
نه
در مورد زندگی زمینی ما غیر از دین:
آیا در طول تجربه ی خود، دانش یا اطلاعات خاصی در مورد هدف خود کسب کردید؟
آری آنچه توسط درخت بلوط بزرگ به من منتقل شد، از طریق شیره بود و جوهر آن است که انتقال یافته و درون من جاری گردید، مرا به آن و از طریق آن به همه چیز متصل کرد.
آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد معنای زندگی به دست آوردید؟
بله، با بازگشت به زندگی، با گذشت زمان زمینی، فهمیدم که تجربه ی من باید درسی باشد تا به دیگران بفهمانم که زندگی یک هدیه است و باید در زیبایی آن زندگی کرد.
در طول تجربه ی خود، آیا اطلاعاتی در مورد زندگی پس از مرگ به دست آوردید؟
بله وجود آن طور که شما آن را ملاحظه می کنید فراتر از هر تصوری است زیرا وجود خود تداومی است که همیشه در پیوند با آگاهی وجود داشته است.
آیا اطلاعاتی در مورد چگونه گذراندن زندگی هایمان به دست آورده اید؟
نه
آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد دشواری ها، چالش ها و سختی های زندگی کسب کردید؟
نه
آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد عشق کسب کردید؟
نه
پس از تجربه ی شما چه تغییراتی در زندگی تان رخ داد؟تغییرات بزرگ در زندگیم. می توانم چیزهایی را پیش بینی کنم.
آیا روابط شما به طور خاص به دلیل تجربه تان تغییر کرده است؟
من متفاوت بودم. من چیزها را به گونه ای متفاوت می دیدم و دیگران مرا "عجیب" می دیدند. این شخصیت اکتسابی را، تا حدود ۲۴ سالگی نتوانستم مدیریت کنم. سپس، شروع به درک مکانیسم هایی کردم که به من این فرصت را می داد تا ببینم چگونه کار می کرد و من چگونه می توانستم از آن استفاده کنم.
پس از NDE:
آیا بیان این تجربه با کلمات دشوار بود؟
خیر
چقدر این تجربه را در مقایسه با سایر رویدادهای زندگی که در پیرامون این تجربه رخ داده اند، دقیق به خاطر می آورید؟من این تجربه را نسبت به سایر رویدادهای زندگی که در پیرامون تجربه رخ داده با دقت بیشتری به خاطر می آورم. من دوست دارم هر خاطره ی کوچکی را به صورت صوتی از طریق رویارویی (با) شما شرح دهم.
آیا پس از تجربه ی خود، موهبت روانی، غیر معمول یا ویژه ی دیگری دارید که پیش از تجربه نداشته اید؟
بله، من می توانم دیگران را درک و چیزهایی را که اتفاق خواهد افتاد پیش بینی کنم.
آیا یک یا چند بخش از تجربه ی شما وجود دارد که به ویژه برای شما معنادار یا قابل توجه است؟
بزرگترین ارزش تجربه ی من (این است)که آن را "سفر" نامیدم. او کسی (است)که از من و همه مراقبت می کند و کسی که از آن زمان به بعد مرا راهنمایی و حمایت کرده است.
آیا تا به حال این تجربه را با دیگران به اشتراک گذاشته اید؟بله، پیش از به اشتراک گذاشتن تجربه ام با دیگران، حدود شانزده سال صبر کردم. واکنش های آنها ناباوری، شگفتی، بهت و ایمان بود. برخی از آنها راه های معنوی و دینی را در پیش گرفته و دیگران آن چه را که گفتم باور نکردند.
آیا پیش از تجربه تان از تجربه ی نزدیک به مرگ (NDE) آگاهی داشتید؟
نه
در مورد واقعیت تجربه ی خود در مدت کوتاهی (روزها تا هفته ها) پس از وقوع آن چه باوری داشتید؟
تجربه قطعا واقعی بود. در آن زمان من چهار ساله بودم. ناتوان در به اشتراک گذاشتن آنچه دیده و درک کرده بودم با والدینم؛ پیش از گفتن آن به مادرم این تجربه را برای بیش از ده سال پنهان نگه داشتم.
اکنون در مورد واقعیت تجربه ی خود چه باوری دارید؟
تجربه قطعا واقعی بود. امروز، در سن پنجاه و دو سالگی، به تجزیه و تحلیل تجربه ام و درک نکات ظریف و جزییات آن ادامه می دهم تا بتوانم آن را زنده تر سازم.
در هیچ زمانی از زندگی شما، آیا هیچ چیزی هیچ بخشی از تجربه را بازتولید کرده است؟
نه
آیا چیز دیگری وجود دارد که بخواهید در مورد تجربه ی خود بیفزایید؟
من باور دارم که مهمترین جنبه ی تجربه ی من، در آن لحظه، من نبودم، جایی که بودم نبود، بلکه همه چیز بود.
آیا پرسشهای دیگری وجود دارند که بتوانیم برای کمک به شما در انتقال تجربه ی خود بپرسیم؟
بهتر است برای تشریح بیشتر امکان آپلود فایل صوتی یا تصویری افزوده شود.