مارتا ام تجربه نزدیک به مرگ |
تجربه:
من به عنوان فردی که در یک شهر بزرگ شده ام، طبیعت را نمی شناختم. من در طول عمرم حداکثر پنج بار به ساحل رفته بودم. وقتی من و دوستانم به ساحل رفتیم، هیچ کدام از ما نمی دانست که باران بسیار ملایمی که در شب می بارید باعث می شد سطح دریا در صبح بالا بیاید. فقط منتظر بودیم تا باران بند بیاید و به درون دریا رفتیم. من خیلی کوتاه هستم و حداکثر 15 قدم برداشتم. از ناکجاآباد، موجی پس از موج شروع به ضربه زدن به من کرد. آن قدر ترسیده بودم که سعی کردم به ساحل برگردم. سپس متوجه شدم که قبلاً به سمت دریا کشیده شدهام و ساحل واقعاً از من دور بود. سپس آن امواج شروع به بازگشت کردند. در چند ثانیه دو متر یا بیشتر آب بالای سرم بود. به یاد می آورم خیلی آرام بودم. ناگهان و من به بالا نگاه کردم. نور دیدم حالا نمی دانم هواپیمای روحانی بود یا خورشید. من سیگاری بودم و نفسم تنگ شده بود و سعی می کردم آن را نگه دارم.
من هنوز بیشتر و بیشتر به عمق اقیانوس کشیده میشدم، اما این آرامش ناشناس بر من حاکم شد. نه رنج می کشیدم نه خفه می شدم. "فرشته ی نگهبان" من در سمت راستم بود. من این را می دانستم اما نمی توانستم او را ببینم. خودش را زودتر به من معرفی کرد. او به صورت تله پاتی با من صحبت می کرد و من نمی توانستم صدایش را بشنوم. او گفت من در زندگیم کارهای خوب زیادی انجام داده ام و می توانم بروم. به همین دلیل و این که من عذاب نمی کشم، قبل از این که چیزی احساس کنم مرا به خواب می بردند. او همچنین گفت که من ماموریتم را انجام دادم اما نیروی زندگی ام در حال کاهش بود. اگر می ماندم، همه چیز یک تلاش بود و خیلی سخت می شد.
مادرم یک دشمن زندگی گذشته است و ما در حال آشتی هستیم. زندگیم از مقابلم گذشت و من دیدم که او هنوز مرا نبخشیده، بنابراین تصمیم گرفتم بمانم و تلاش کنم. او واقعا اصرار کرد، "مطمئنی؟" بسیار مشکوک به نظر می رسید. تصمیم گرفتم این تنها باری است که بار دیگر تلاش می کنم. من دیگر خسته شده بودم و او رفت. وقتی رفت صدا برگشت و آب و همه چیز را حس کردم، با این حال هنوز آرام بودم. یکی از دوستانم که قد بلندی داشت مرا پیدا کرد و دستم را گرفت. او بعداً به من گفت که دستش را کورکورانه در آب فرو کرد و این یک معجزه بود که در اولین تلاشش مرا پیدا کرد. یک دختر هنوز در ساحل بود که با ما شیرجه نرفت. او گفت غیرممکن است که من زنده باشم، زیرا او مطمئن بود که من ده دقیقه زیر آب بودم.
اطلاعات پس زمینه:
جنسیت: مونث
تاریخ وقوع NDE: دسامبر 2003
عناصر NDE:
در زمان تجربه شما، آیا رویداد تهدید کننده ی زندگی مرتبطی وجود داشت؟
بله تصادف. غرق شدن. رویداد تهدید کننده ی زندگی، اما نه مرگ بالینی. من تقریبا غرق شدم.
محتوای تجربه ی خود را چگونه ارزیابی می کنید؟
کاملا دلپذیر
تجربه مشتمل بود بر: تجربه ی خروج از بدن
آیا احساس جدایی از بدن خود کردید؟
نه نه
بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری شما در طول تجربه چگونه با خودآگاهی و هوشیاری عادی روزمره شما مقایسه شد؟
خوداگاهی و هوشیاری بیشتر از حد معمول انگار تقریباً همه چیز را می دانستم. احساسی نسبت به آینده داشتم. من تمام زندگی ام را در چند ثانیه دیدم اما به طرز کاملا عجیبی می توانستم تمام قسمت های مهم را ببینم، اگرچه زمانی برای ...
در چه زمانی در طول تجربه در بالاترین سطح خوداگاهی و هوشیاری خود قرار داشتید؟
وقتی در قعر اقیانوس بودم، بعد از این که فهمیدم در آنجا یا خیلی زود غرق می شوم. سپس آرامش فرا رسید. فکر می کنم درون یک حباب بودم، اگرچه نامرئی و زمان در آنجا ایستاده بود. من نفس نمیکشیدم، بنابراین در شگفتم که چه کوشش کیهانی را آنها در آنجا انجام دادند.
آیا افکار شما تسریع شده بود؟
به طرزی باور نکردنی سریع
آیا به نظر می رسید زمان سرعت می گیرد یا کند می شود؟ به نظر می رسید زمان تندتر یا کندتر از حد معمول می گذشت. احساس می کنم مکالمه ما نیم ساعت طول کشید. دختری که در ساحل بود به من گفت که بیش از 10 دقیقه زیر آب بودم. من هرگز نبودن هوا را احساس نکردم و اصلاً عذاب نکشیدم. بنابراین به نوعی، من مطمئن هستم که گونه ای دستکاری زمان وجود داشته است. من فکر می کنم در حباب، زمان ایستاد و من "به یاد آوردم" در سطح روحی دیگر زمان وجود ندارد.
آیا حواس شما زنده تر از حد معمول بود؟
به طرزی باور نکردنی زنده تر
لطفاً بینایی خود را در طول تجربه با بینایی روزمره تان که بلافاصله قبل از تجربه داشتید مقایسه کنید.
شاید دیدم بهتر بود، واقعا مطمئن نیستم اما با فکر کردن درباره ی آن یادم میآید چشمهای حساسی دارم و هرگز نتوانستم آنها را در آب دریا باز کنم. (آنچه) آنجا انجام دادم کاملا طبیعی انگار خارج از آب بودم. من حتی نمی توانم واقعا چشمانم را در استخر باز کنم، اما در یک ساحل، همیشه غیرممکن بود، نه آن روز.
لطفاً شنوایی خود را در طول تجربه با شنوایی روزمره تان که بلافاصله قبل از زمان تجربه داشتید مقایسه کنید.
عالی بود، اما می دانم که در درونم با گوش هایم گوش نمی کردم. افزون بر این پیشتر رویدادهای تله پاتیک فراوانی داشتم، به ویژه وقتی افکار کسی را می خواندم که قصد دارد به من آسیب برساند یا برای من آرزوی بدی می کند.
آیا به نظر می رسید از چیزهایی که در جاهای دیگر می گذرد آگاه بودید؟
نه
آیا به درون یا از میان یک تونل گذشتید؟
نه
آیا در تجربه ی خود موجوداتی دیدید؟
حضورشان را حس کردم
آیا با هیچ موجود مرده(یا زنده)ای برخورد کردید یا از آن آگاه شدید؟
بله خاله ام که مادری بود که من هرگز نداشتم، پس از این که مرد دو بار پیش من آمد. گربه ی من (من بسیاری از حیوانات بالغ و مسن را نجات می دهم) تناسخ یافت و اکنون اینجاست. او به شکل روحی آمد . گربه ی درگذشته ی دیگری نیز به شکل روح آمد، سر و صدا و به سمت خود جلب توجه کرد. من دو بار ارواح را دیده ام.
آیا نور درخشانی را دیدید یا احساس کردید که توسط آن احاطه شده اید؟
نه
آیا نوری غیرزمینی دیدی؟
نامطمئن به بالا نگاه کردم و نور درخشانی را دیدم اما میتوانست خورشیده بوده باشد. از طرف دیگر، قبل از ورود و خروج از ساحل یادم می آید که روزی ابری و خاکستری بود.
آیا به نظر می رسید وارد دنیای غیرزمینی دیگری شده اید؟ یک قلمرو آشکارا عرفانی یا غیرزمینی نمی توانم مطمئن باشم، اما به طور شهودی، مطمئن بودم که در حباب یخ زده ی زمان-زمین و شاید حتی بدن فیزیکی ام گذاشته شده بودم.
این تجربه مشتمل بود بر : لحن احساسی قوی
در طول تجربه چه هیجاناتی را احساس کردید؟
من بسیار آرام، خوشحال بودم، احساس گرما و محافظت می کردم. احساس می کنم در این زندگی دوستان زیادی ندارم اما در آن طرف دوستان زیادی دارم، اگر مهم باشد، جواب آن را می دانم، این به این دلیل است که خودکشی کرده ام. خانواده ی واقعی من، و افراد نزدیک به هم، در حال حاضر مجسم نشده اند. خودکشی منجر به زندگی بعدی بسیار خشن و تنهایی می شود.
آیا احساس آرامش یا لذت داشتید؟
آرامش یا لذت باورنکردنی
آیا احساس خوشی داشتید؟
خوشی باور نکردنی
آیا حس هماهنگی یا اتحاد با کیهان داشتید؟
احساس می کردم با دنیا متحد شده یا با آن یکی هستم
تجربه مشتمل بود بر : دانش یا هدفی ویژه
آیا به نظر می رسید ناگهان همه چیز را فهمیده اید؟
همه چیز در مورد کیهان من احساس کردم که افراد زیادی از من مراقبت می کنند، حتی اگر بیشتر ارواحی که من به آنها نزدیکم تناسخ پیدا نکرده باشند، همه ی آنها در حال حاضر آنجا هستند. من احساس میکنم وقتی همه چیز را یاد میگیریم، به منبع برمیگردیم، که آنجا زندگی وجود دارد و من ممکن است از اینجا نباشم.
این تجربه مشتمل بود بر: مرور زندگی
آیا صحنه هایی از گذشته شما به شما بازگشته است؟
گذشته ی من در مقابلم چشمک زد، خارج از کنترلم که در توضیحات به آن اشاره شده است
آیا صحنه هایی از آینده برای شما پیش آمد؟
صحنههایی از آینده ی شخصیم. میدانستم زندگیام سختتر و بسیار دردناکتر میشود، اما من ترجیح دادم بمانم تا کمی بیشتر با مادرم تلاش کنم، این کار نکرد و من آماده ی رفتن هستم. دفعه ی بعد نخواهم خواست که بمانم، این به من بستگی ندارد که کسی نخواهد مرا ببخشد.
آیا به مرز یا نقطه ی بی بازگشت آمدید؟
نه
خدا، معنویت و دین:
پیش از تجربه ی خود چه اهمیتی برای زندگی مذهبی/معنوی خود قائل بودید؟
برای من کمی مهم بود
پیش از تجربه تان چه دینی داشتید؟
مذاهب دیگر یا چند ایمانی تا زمانی که من یک روحگرا بودم (آلن کاردک، چیکو خاویر) و از «باور» به سمت واقعاً دانستن این که بر اساس شواهد شخصی تناسخ واقعیت دارد پیش رفت.
آیا اعمال مذهبی شما از زمان تجربه ی شما تغییر کرده است؟ بله من از دین جدا شده و به راهنمایی درونی خود بیشتر و بیشتر اعتماد می کنم، به همین دلیل پاسخ های زیادی پیدا کردم. از کنار گذاشتن قدرتم دست کشیدم و شروع کردم به داشتن اعتماد به نفس. من مقداری عقل دارم و باید بیشتر از دیگران به آن اعتماد کنم. من مرشد ندارم، اما سخنان عیسی مسیح (نه کتاب مقدس و نه آنچه مردان در مورد او گفته اند) در مورد دوست داشتن دیگران و بخشش، فکر می کنم این تمام دینی است که جهان به آن نیاز دارد. برای این ، من همیشه با او مشورت می کنم.
پس از تجربه ی خود چه اهمیتی برای زندگی مذهبی/معنوی خود قائل هستید؟
خیلی برایم مهماست.
در حال حاضر دین شما چیست؟
مذاهب دیگر یا چندین ایمانی هنوز روح گرا و اجمالاً تجربیات بیشتری داشتم.
آیا تجربه ی شما دارای ویژگی های سازگار با باورهای زمینی شما بود؟
محتوایی که هم سازگار بود و هم با باورهایی که در زمان تجربه داشتی همخوانی نداشت، خوب تنها چیز این است که من همیشه خودم را پایین میآوردم، فکر میکردم هرگز به اندازهی کافی انجام نداده ام و او با من چنان صحبت میکرد که انگار آدم بسیار خوبی هستم. که کارهای خوبی زیادی انجام داده و ماموریتم را به انجام رسانده بودم. وقتی او گفت که من فکر میکردم هیچوقت کار بزرگی انجام ندادهام و خیلی شگفت زده بودم، از این نظر ذهنم را به هم زد زیرا دقیقاً برعکس این را باور داشتم که به اندازه ی کافی خوب نبودم، به اندازه ی کافی به مردم و حیوانات کمک نکردم، به اندازه کافی کار خوب انجام ندادم. این روزها من کاملاً آگاه هستم که هر آنچه در مورد موجودی که به کمک نیاز دارد ببینم یا حتی بشنوم، برای کمک کردن راهم را کج می کنم و این کافی است. یک جورهایی به من یاد داد که چطور آدم خوبی باشم، من آدم خوبی نیستم اما مثل آدم رفتار می کنم و می دانم که این چیزی است که می باید انجام شود تا کارمایم پاک شود، من همیشه از سه دانسته ام.
آیا به دلیل تجربه ی خود تغییری در ارزش ها و باورهایتان داشته اید؟
بله، فکر میکنم به همان اندازه که شروع به رفتار بهتر با خودم کردم، آدم خوب بودن را به سطح دیگری رساندم، من همیشه از اعتماد به نفس پایین رنج میبردم، با این باور که تمام آنچه مادرم میگفت من بودم باید حقیقت داشته باشد، پس از تجربه ی نزدیک به مرگ، من با خودم هم خیلی خوب شدم ،نه تنها با دیگران.
تجربه مشتمل بود بر: حضور موجودات غیرزمینی
آیا به نظر می رسید با وجود یا حضوری عرفانی مواجه شدید یا صدایی غیرقابل شناسایی شنیدید؟
من با موجودی قطعی، یا صدایی که به وضوح منشأ عرفانی یا غیرزمینی داشت مواجه شدم فرشته ی نگهبانم، پدری که قبلاً زندگی های بسیاری را داشته است، نزد من آمد و یک مرگ آرام را پیشنهاد می کرد، زیرا "من سزاوار آن بودم" به خاطر تمام کارهای خوبی که انجام دادم.
آیا ارواح متوفی یا مذهبی را دیدید؟
حضورشان را حس کردم
آیا با موجوداتی روبرو شده اید که قبلاً روی زمین زندگی می کردند و در ادیان با نام آنها برده شده است (مثلاً: عیسی، محمد، بودا و غیره)؟
بله، من هرگز ندیدهام، اما وقتی با عیسی مسیح صحبت میکنم، به شدت احساس میکنم می توانم قویا احساس کنم که او دقیقا آن جاست، گوش میدهد، من همیشه پاسخی دریافت میکنم که یک نفر واقعاً به طور تصادفی پاسخ میدهد (میگوید یک تصادف خیلی سخت است). رویدادی درست در مقابل من، یک تصویر یا ویدئو... و هنگام بازدید از یک مرکز روح گرایی، روحی که توسط واسط روحی ارسال شده بود، یکی از احساسی ترین دعاها/صحبت هایی را که سه سال پیش با عیسی داشتم، پاسخ داد، من کپ کردم زیرا این اولین بار بود که خیلی مطمئن بودم که او در حال گوش دادن بوده است. من از چهار یا قبل از آن در حال صحبت با او بوده ام.
در طول تجربه ی خود، آیا اطلاعاتی در مورد وجود پیش از میرایی به دست آوردید؟
بله، یک دانستن، بیش از یک احساس که وجود داشتم و زندگی هایی را بارها و بارها زندگی کردم.
در طول تجربه ی خود، آیا اطلاعاتی در مورد ارتباط کیهانی یا یگانگی به دست آوردید؟
بله من او را می شناختم و آگاه بودم که بسیاری منتظر بازگشت من هستند و از من مراقبت می کنند.
آیا پیش از تجربه ی خود به وجود خدا اعتقاد داشتید؟
خدا قطعا وجود دارد
آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد وجود خدا کسب کردید؟
نه
آیا بعد از تجربه ی خود به وجود خدا اعتقاد دارید؟
خدا قطعا وجود دارد
در مورد زندگی زمینی ما غیر از دین:
آیا در طول تجربه ی خود، دانش یا اطلاعات خاصی در مورد هدف خود به دست آوردید؟
نه
آیا پیش از تجربه ی خود باور داشتید که زندگی زمینی ما معنادار و قابل توجه است؟
معنی دار و قابل توجه هستند
آیا در طول تجربه خود اطلاعاتی در مورد معنای زندگی به دست آوردید؟
بله، ما اینجا هستیم تا رشد کنیم، نه(در زمینه ی)مشاغل، محبوبیت، شهرت، دانش، بلکه به ویژه(در ارتباط با) قلب، عشق. زمین بسیار سخت است و در این مرحله ای که این سیاره ی بدوی در آن قرار دارد مهم ترین چیزی که باید تکامل یابد شفقت است. در یک تمدن صلح آمیز و تکامل یافته تر، ما می توانیم بر دانش و چیزهای دیگر تمرکز کنیم. ما میتوانیم این را ببینیم که تعداد کمی از مردم فداکارانه عمل میکنند، زیرا آزمون همین است. زمین یک آزمون و یک دبستان است.
آیا پیش از تجربه ی خود به زندگی پس از مرگ اعتقاد داشتید؟
زندگی پس از مرگ قطعا وجود دارد
آیا پس از تجربه ی خود به زندگی پس از مرگ اعتقاد دارید؟ یک زندگی پس از مرگ قطعا وجود دارد بله، من آگاهی داشتم که قبلاً زندگی کردم، که من در واقع بسیار پیر، باستانی هستم و من وجدان داشتم اگر تصمیم بگیرم بروم و بمیرم، در واقع در یک مکان شادتری ادامه می یافت.
آیا پیش از تجربه ی خود از مرگ می ترسیدید؟
من از مرگ نمی ترسیدم
آیا از مرگ پس از تجربه ی خود می ترسید؟
من از مرگ نمی ترسم
آیا پیش از تجربه ی خود از زندگی کردن می ترسیدبد؟
در زندگی زمینی ام به شدت هراسناک هستم
آیا پس از تجربه ی خود از زندگی کردن می ترسید؟
در زندگی زمینی خود نسبتاً هراسناک هستم
آیا پیش از تجربه ی خود باور داشتید که زندگی های زمینی ما معنادار و قابل توجه هستند؟
معنی دار و قابل توجه هستند
آیا باور داشتید که زندگی های زمینی ما پس از تجربه ی شما معنادار و قابل توجه هستند؟
معنی دار و قابل توجه هستند
آیا اطلاعاتی در مورد چگونگی گذران زندگی خود به دست آوردید؟
نه
آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد دشواری ها، چالش ها و سختی های زندگی کسب کردید؟
بله در مورد من شخصی بود. من با تنهایی زیادی روبرو شده ام، حتی توسط دو نفر از سه عضو خانواده ام مورد آزار و اذیت قرار گرفته ام، یعنی از بدو تولد در تمام طول روز مورد آزار و اذیت قرار می گرفتم. در مدرسه در کشورم. توسط همسایگان، زمانی که به ژاپن نقل مکان کردم، آزار و اذیت دوباره اتفاق افتاد و در محیط های کاری بدتر بود. گیاه خواری آن را بسیار بسیار بهتر کرده است، زیرا من احساس ترس نمی کنم و کارمای این را ندارم که مسئول رنج آنها باشم، اما از زمانی که می توانم به یاد بیاورم افسردگی دارم، همه ی اینها چالش ها را بسیار بدتر کرد. پاسخ های من زمانی آمد که دیدم در زندگی قبلی مرتکب خودکشی شدم. نتیجه این است، این همه رنج بردن. اگر کسی تا پایان زندگی خود را حفظ کند، آنها در واقع با رنج کمتری روبرو خواهند شد. گرفتن جانها بر خلاف قوانین کیهان است. ما مجازات نمی شویم اما به عنوان یک قانون به طور خودکار با پیامد آن روبرو می شویم. کتاب مقدس درست نیست، قضاوتی جز آن چه ما به خودمان می دهیم در کار نیست.
آیا پیش از تجربه ی خود دلسوز بودید؟
به طور معتدل دلسوز نسبت به دیگران
آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد عشق به دست آوردید؟
بله ما اینجا هستیم تا عشق، شفقت را توسعه دهیم، برای کمک به دیگران عمل کنیم، صرف نظر از اینکه غریبه باشند یا (دارای)چه انواعی از اشکال زندگی .
آیا بعد از تجربه خود دلسوز بودید؟
بسیار دلسوز نسبت به دیگران
بعد از تجربه ی شما چه تغییراتی در زندگی شما رخ داده است؟
من دیگر منتظر شنیدن یا دیدن برخی از افراد نیازمند به کمک نبودم، داوطلب شدم و همانطور که شروع به جستجوی محل کمک کردم، موجودات نیازمند بیشتری نیز مرا پیدا کردند. من دائماً و به شدت خودم را از نظر اخلاقی ارزیابی و همیشه به دنبال بهبود هستم. وقتی چیزی را تغییر میدهم، به دنبال تغییر بعدی برای بهتر شدن هستم: گیاهخوار شدم، شروع به رفتار بهتر با بدنم کردم، شروع به نجات حیوانات در خانهام کردم، سیگار و الکل را ترک کردم.
آیا روابط شما به طور خاص به دلیل تجربه تان تغییر کرده است؟
بله آرام آرام شروع کردم به حذف تمام کسانی که از من زیاده خواهی کرده و چیزی به من پس نمی دادند. متوجه شدم که دوستانم در کنار من نیستند و برای من خوب است، زمانی که داوطلب می شوم، زمانی که این کار خیریه است. اما در زندگی شخصیم غرق میشدم و کسی نمیشنید ،حمایت نمی کرد، اما تلفن من ساعت سه ی صبح زنگ می خورد تا بتوانند مشکلاتشان را به من بگویند. بعد از این اتفاق، متوجه شدم خانواده، اقوام و دوستانم در آن زمان به من احترام نمی گذاشتند، فقط مورد استفاده یا آزار و اذیت قرار می گرفتم. من تازه خسته از بیست و سه سال بودن در چنین وضعیتی از ساحل برگشتم و به شدت تغییر کردم، زیرا بیشتر به خودم احترام می گذاشتم. حدس میزنم همیشه فکر میکردم در اشتباه بودم، که ناچارم پول بدهم و آنچه نگهبانم به من گفت، فقط مرا از اسارتم آزاد کرد و در واقع شروع کردم به انجام کارهای خوب حتی بیشتر: به مردم، حیوانات و اهدافی که واقعاً به من نیاز داشتند.
بعد از NDE:
آیا بیان این تجربه در قالب کلمات دشوار بود؟
نه
چقدر این تجربه را در مقایسه با سایر رویدادهای زندگی که در پیرامون این تجربه رخ داده اند، دقیق به خاطر می آورید؟ من این تجربه را با دقت بیشتری نسبت به سایر رویدادهای زندگی که در پیرامون این تجربه رخ داده اند به خاطر می آورم.
آیا بعد از تجربه ی خود، موهبت روانی، غیر معمول یا ویژه ی دیگری دارید که پیش از تجربه نداشته اید؟
بله، من آغاز به بیشتر نگاه کردن به زندگی دیگران کردم، آسمان شهودم بالا می رفت، چشم اندازهایی داشتم، همیشه همدل بودم، اما به سمت آسمان پرتاب می شد، حالا می توانم مردم را بخوانم، می دانم که آیا دروغ می گویند یا نه. خوب هستند یا نه با نگاه کردن به آنها و یافتن پاسخ های اسطوره ای برای سوالاتم.
آیا یک یا چند بخش از تجربه ی شما وجود دارد که به ویژه برای شما معنادار یا قابل توجه است؟
دانستن این که چقدر دوستم دارند یک نعمت بود.بیست و سه سال به طرزی باورنکردنی تنها بودم. هرگز واقعاً با کسی "هم آوایی" نمی کردم، مردم دائماً به من وابسته بودند، بیش از حد از من سؤال می کردند، نسبت به من خیلی سوء تفاهم داشتند و من خانواده و بستگانم را همیشه کاملاً غریبه احساس می کردم.
آیا تا به حال این تجربه را با دیگران به اشتراک گذاشته اید؟ بله برای من بیش از پنج سال طول کشید، باورم شد و فکر نمیکنم آنها تغییر کردند. افرادی که مرا می شناسند، می دانند که من تجارب «ماوراء الطبیعه»ی بیش از حد زیادی داشته ام، شهودی و واسطه ی روحی(medium)هستم، و با افرادی که ذهن باز و معنوی ندارند، کنار نمی آیم. بنابراین من با چنین افرادی صمیمی بوده ام. آنها ممکن است خودشان چیزها را بدانند، بنابراین تجربیات من برای آنها قابل باور است.
آیا پیش از تجربه ی خود از تجربه ی نزدیک به مرگ (NDE) دانشی داشتید؟
خیر
درباره ی واقعیت تجربه ی خود در مدت کوتاهی (روزها تا هفته ها) پس از وقوع آن چه اعتقادی داشتید؟
تجربه احتمالا واقعی بود، من هرگز به آن فکر نکردم. تنها چیزی که می دانستم تصویری بود که فیلم روح به ما داد.
اکنون در مورد واقعیت تجربه ی خود چه اعتقادی دارید؟ تجربه قطعا واقعی بود، من همیشه به قلبم اعتماد داشتم و به همین دلیل شهودم همیشه افزایش مییافت، آن قدر که از یک تیراندازی، یک سرقت، یک حمله ی گروهی فرار کردم، فقط به این دلیل که میدانم در بعضی جاها نباید باشم. من همیشه یک پا را در بعد دیگر داشتم و همیشه جذاب تر از اینجا به نظر می رسید. این تجربه به اندازه ی یادآوری صبحانهای که امروز صبح خوردم واقعی بود، این فقط یک واقعیت بود، که میدانی وقتی تو فقط می دانی این اتفاق افتاده است.
در هیچ زمانی از زندگی شما، آیا هیچ چیزی تا به حال هیچ بخشی از تجربه را بازتولید کرده است؟
خیر
آیا سؤالات دیگری وجود دارند که بتوانیم برای کمک به شما برای برقراری ارتباط با تجربه ی خود بپرسیم؟
خوب من از چیزهای دیگر آگاهی دارم، من انتقاد نمی کنم، و در واقع، اگر اشاره ی دیگری به آن نمی شد، می توانید آن را کاملا نادیده بگیرید، اما ای کاش می توانستم هیچ اشاره ای به زندگی در سیارات دیگر ببینم. من خوب به یاد دارم و به این افراد می گویند دانه های ستاره، اما ما بسیار کم هستیم و به همین دلیل در اینجا ارزش ذکر کردن ندارد. این به شما بستگی دارد. لبخند می زند.