پائولا آ. تجربه نزدیک به مرگ |
شرح تجربه:
با این آگاهی که تنها نیستم در تاریکی شناور بودم. من صداهای غیرزمینی و ربات مانندی را شنیدم که از رویدادهای انسانی خبر می داد. سپس در یک اتاق بسیار روشن با افرادی بودم که می شناختم، اما نمی دانستم چه کسانی هستند. یک اژدهای قرمز به آرامی عبور کرد. ترسناک نبود؛ زیبا بود. به نظر می رسید که آسمان در حال باز شدن است و من چشم اندازی را دیدم که جلوی من گشوده می شد. صحنه زیبا و در حال تابش طلایی درخشان بود. به نظر می رسید چون من داشتم تماشا می کردم در حال باز شدن است.
سپس مرا به مکانی بردند که شبیه چمنزاری کوهستانی بود. می توانستم در یک سطح تقریباً میکروسکوپی بزرگنمایی کنم. هر نقطه ای که برای بزرگنمایی انتخاب می کردم یک خاطره بود. من خاطرات را از دیدگاه هر فردی که تحت تأثیر اعمالم قرار گرفته بود، دوباره زندگی کردم؛ نه فقط کسانی که مستقیماً درگیر بودند. من همچنین خاطرات افرادی را زندگی کردم که به طور غیرمستقیم تحت تأثیر اعمالم قرار گرفته بودند، کسانی که تحت تأثیر مشارکت و ارتباطشان با افرادی بودند که مستقیماً تحت تأثیر اعمال من قرار گرفته بودند. برای من روشن شد که آنچه مهم بود اعمال من نبود، بلکه این بود که اعمال من چه احساسی را در دیگران ایجاد می کرد.
چیزهایی که انتظار داشتم برای آنها مجازات شوم موضوعات مهمی نبود، زیرا آنجا قضاوتی وجود نداشت. اگرچه، کوچکترین اقدامات من و تأثیر آنها بر دیگران مهم بود. به یاد آوردم که به یک زن جوان تر نظر دادم که او زیبا به نظر می رسد. همین عمل ساده تمام روز او را تغییر داده بود. من شاهد بودم که گذاشتن نظر منفی برای محصولی که بازبینی های کمی داشت، کارآفرینی که محصول را روانه بازار کرد بسیار عصبانی کرده بود. عصبانیت او بر خانواده اش تأثیر گذاشت. از دست دادن فروش تأثیری جدی بر امور مالی کل خانواده ی جوان او گذاشت.
می توانستم موجوداتی را در اطرافم احساس کنم. من به نوعی می دانستم که آنها نیاکان بودند اما نه به طور خاص (این که) چه کسی آنجا بود. می توانستم روح پسرم را احساس کنم. او شش ماه پیش از اقدام من به خودکشی درگذشت و دلیل اصلی این که من می خواستم بمیرم بود. من اجازه ی دیدن او را نداشتم زیرا اگر او را می دیدم ترجیح می دادم آنجا بمانم و به زندگیم برنگردم. اما می توانستم او را نزدیک احساس کنم. من احساس مشخصی داشتم یا می دانستم که یک انتخاب داشتم. برای من تبدیل به صوت نشد، اما می دانستم. بازگشت به بدنم را به خاطر نمی آورم اما به هوش آمدم.
پزشکان اتاق اورژانس که مرا نجات داده بودند، چند روز بعد مرا ویزیت کردند. یکی از آنها به من گفت که من یک داروی غیرممکن را برای معکوس کردن اثرات فیزیکی انتخاب کرده بودم و این که من هرگز نباید زنده می ماندم. وقتی به من گفت همه چیز را امتحان کرده اند، اشک می ریخت. به او گفتم که برنامه ای برای زنده ماندن نداشتم. من از روز مرگ پسرم برای خودکشی برنامه ریزی کرده و برنامه ی آن را به طور کامل ریحته بودم. چیزی قدرتمندتر از من نمی خواست من بمیرم.
اطلاعات پیشینه:
جنسیت: مونث
تاریخ تجربه ی نزدیک به مرگ: 2024/9/22
عناصر NDE:
در زمان تجربه ی شما، آیا یک رویداد تهدید کننده ی زندگی مرتبطی وجود داشت؟
نامطمئن. اقدام به خودکشی. مرگ بالینی (قطع تنفس یا عملکرد قلب)من را مرده یافتند و سپس احیاء شدم. سپس من دوباره در آمبولانس حداقل دو بار در بیمارستان فوت کردم. به خانواده ام گفته شد که من شب را به پایان نخواهم برد. سپس به آنها گفته شد که همه ی اعضای بدنم از کار افتاده است. بعد یکی یکی، اعضای بدنم آنلاین شده و برگشتند. به خانواده ام گفته شد که دیالیز می شوم و احتمالاً دچار آسیب مغزی شده و دست ها و پاهایم را از دست خواهم داد. پس از آن که این اتفاق نیفتاد، به آنها گفته شد که منتظر چند ماه توانبخشی فیزیکی در بیمارستان با بهبودی محدود باشند. دو هفته در کما بودم، به طور کامل بهبود یافتم و یک هفته بعد مرخص شدم.
محتوای تجربه خود را چگونه ارزیابی میکنید؟
کاملا دلپذیر
آیا احساس کردید از بدن خود جدا شده اید؟
نه، آگاهی از بدنم را از دست دادم
بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری شما در طول تجربه چگونه با خودآگاهی و هوشیاری عادی روزمره ی شما مقایسه شد؟
خودآگاهی و هوشیاری بیشتر از حد معمول. هیچ حرفی نیست. فقط می دانستم درست است. به نوعی احساس می کردم همه ی چیزهایی که آنجا برای دانستن بود را می دانم.
در چه زمانی در طول تجربه در بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری خود قرار داشتید؟
وقتی که آسمان شکافت و منظره ی طلا نمایان شد. در چمنزار خاطرات نیز بسیار خودآگاه و هوشیار بودم.
آیا افکار شما تسریع شده بودند؟
نه
آیا به نظر می رسید زمان سرعت می گیرد یا کند می شود؟
به نظر می رسید همه چیز یکباره اتفاق می افتد. یا زمان متوقف شد یا تمام معنای خود را از دست داد. زمان وجود نداشت.
آیا حواس شما زنده تر از حد معمول بودند؟
به طرزی باورنکردنی زنده تر
لطفاً بینایی خود را در طول تجربه با دید روزمره تان که بلافاصله پیش از تجربه داشتید مقایسه کنید.
شفافیت میکروسکوپی
لطفا شنوایی خود را در طول تجربه با شنوایی روزمره تان که بلافاصله پیش از زمان تجربه داشتید مقایسه کنید:
به یاد نمی آورم که چیز زیادی شنیده باشم. بیشتر چیزها از طریق دانستن ارتباط برقرار می کردند. تنها صدایی که به یاد دارم صدای رباتیک در هنگام شناوری در تاریکی بود.
آیا به نظر می رسید از چیزهایی که در جاهای دیگر می گذرد آگاه بودید؟
نه
آیا به درون یا از میان یک تونل گذشتید ؟
نه
آیا در تجربه ی خود موجوداتی را دیدید؟
حضورشان را احساس کردم
آیا با هیچ موجود مرده(یا زنده)ای برخورد کردید یا از آن آگاه شدید؟
بله نیاکان و همچنین پدر شوهرم (که مرا تحقیر می کرد) و مادر به تازگی فوت کرده ام.
آیا نور درخشانی را دیدید یا احساس کردید که توسط آن احاطه شده اید؟
نوری آشکارا با منشأ عرفانی یا دیگر جهانی
آیا یک نور غیرزمینی دیدی؟
نامطمئن طلا بسیار درخشان بود، اما نه مانند یک نور درخشان. اتاق با اژدهای قرمز انگار با نوری روشن احاطه شده بود.
آیا به نظر می رسید وارد دنیای غیرزمینی دیگری شده اید؟قلمرویی آشکارا عرفانی یا غیرزمینی. چشم اندازی طلایی جلوی چشمانم گشوده شد.
چه عواطفی را در طول تجربه احساس کردید؟
آرامش
آیا یک احساس آرامش یا لذت داشتید؟
آرامش یا لذت باورنکردنی
آیا یک احساس خوشی داشتید؟
خوشی باور نکردنی
آیا یک حس هماهنگی یا اتحاد با کیهان را داشتید؟
دیگر احساس نمی کردم با طبیعت در تضاد هستم.
آیا ناگهان به نظر می رسید همه چیز را فهمیده اید؟
همه چیز در مورد کیهان. من نمی دانم چه می دانستم یا چگونه آن را می دانستم. فقط انگار احساس می کردم همه چیز را می دانم.
آیا صحنه هایی از گذشته تان به سراغتان آمد؟
بسیاری از اتفاقات گذشته را به یاد آوردم. این فرصت به من داده شد تا ببینم که چگونه اعمال من بر دیگران از دیدگاه آنها تأثیر گذاشته بود.
آیا صحنه هایی از آینده برای شما پیش آمد؟
نه
آیا به مرز یا نقطه ی بی بازگشت رسیدید؟
نه
خدا، معنویت و دین:
پیش از تجربه تان چه دینی داشتید؟
غیروابسته - هیچ چیز خاص - مذهبی غیر وابسته. از نظر فرهنگی مسیحی اما نه یک باورمند بزرگ و نه یک منکر.
آیا اعمال مذهبی شما از زمان تجربه تان تغییر کرده است؟بله، من کاملاً مطمئن هستم که خیلی بیشتر و فراتر از این قلمرو محدود وجود دارد.
هم اکنون دین شما چیست؟
ادیان دیگر- عصر جدید، من بسیار معنوی شده ام
آیا تجربه ی شما دارای ویژگی های سازگار با باورهای زمینی شما بود؟
محتوایی که هم سازگار بود و هم با باورهایی که در زمان تجربه خود داشتید سازگاری نداشت. من NDE های دیگران را خوانده و گوش داده ام. برخی چیزها ثابت بودند، اما بسیاری نبودند.
آیا به دلیل تجربهتان تغییری در ارزشها و باورهایتان داشتید؟
بله من مشتاقم که برگردم و بمیرم. اما دیگر نه از طریق خودکشی.
آیا به نظر می رسید با وجود یا حضوری عرفانی مواجه شدید یا صدایی غیرقابل شناسایی شنیدید؟
نه
آیا ارواح متوفی یا مذهبی را دیدید؟
حضورشان را حس کردم
آیا با موجوداتی روبرو شدید که پیشتر روی زمین زندگی می کرده اند و در ادیان با ذکر نام توصیف شده اند (مثلاً: عیسی، محمد، بودا و غیره)؟
نه
در طول تجربه ی خود، آیا اطلاعاتی در مورد وجود پیش از مرگ به دست آوردید؟
بله، تجربه ی عواقب اعمالم از دید کسانی که تحت تاثیر قرار گرفته اند.
آیا در طول تجربه ی خود، اطلاعاتی در مورد ارتباط جهانی یا یگانگی به دست آوردید؟
بله من همه را می شناختم. ما همه به هم وصل بودیم. این احساس یا ادراک ماههاست که ادامه دارد. هر چهره ای را که می بینم احساس مشخصی دارم که پیشتر آن شخص را می شناختم. من پرسیدن از غریبه ها که چگونه آنها را می شناسم را متوقف کرده ام زیرا هر کسی فکر می کند من دیوانه ام. اما اکنون هر چهره ای آشناست.
آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد وجود خدا کسب کردید؟
نه
در مورد زندگی زمینی ما غیر از دین:
آیا در طول تجربه ی خود، دانش یا اطلاعات ویژه ای در مورد هدف خود کسب کردید؟
نه
آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد معنای زندگی به دست آوردید؟
نه
آیا در طول تجربه ی خود، آیا اطلاعاتی در مورد زندگی پس از مرگ به دست آوردید؟
نامطمئن. هیچ چیزی به من نگفت که زندگی پس از مرگ وجود دارد، اما بسیار واضح بود که وجود دارد.
آیا اطلاعاتی در مورد چگونه گذراندن زندگی هایمان به دست آوردید؟
نه
آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد دشواری ها، چالش ها و سختی های زندگی کسب کردید؟
نه
آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد عشق کسب کردید؟
نه
پس از تجربه ی شما چه تغییراتی در زندگی شما رخ داد؟تغییرات بزرگ در زندگیم. من اکنون باور دارم که مرگ و زندگی سیاه و سفید نیستند، بلکه یک طیف هستند. حجاب اکنون برای من نازک است.
پس از NDE:
آیا بیان این تجربه با کلمات دشوار بود؟
بله کلماتی در زبان انگلیسی وجود ندارند که بتوانند آنچه را که اتفاق افتاده یا احساسش را توصیف کنند. هر چیزی را که با صدای بلند می گویم ناکافی و احمقانه به نظر می رسد.
چقدر این تجربه را در مقایسه با سایر رویدادهای زندگی که در پیرامون این تجربه رخ داده اند، دقیق به خاطر می آورید؟من این تجربه را نسبت به سایر رویدادهای زندگی که در پیرامون این تجربه رخ داده اند با دقت بیشتری به خاطر می آورم. خاطره ی زنده.
آیا پس از تجربه ی خود، موهبت روانی، غیر معمول یا ویژه ی دیگری دارید که پیش از تجربه نداشته اید؟
نامطمئن. من این گونه احساس می کنم که حجاب نازک است. من نمی دانم چگونه توضیح دهم که چه اتفاقی در حال افتادن است.
آیا یک یا چند بخش از تجربه شما وجود دارند که به طور ویژه برای شما معنادار یا مهم هستند؟
اکنون می دانم که هیچ قضاوتی در کار نیست. و من با واقعی و صادق بودن تا انجایی که می خواهم باشم چیزی برای از دست دادن ندارم.
آیا تا به حال این تجربه را با دیگران به اشتراک گذاشته اید؟بله واکنش های مختلط. من هرگونه نگرانی در مورد آنچه دیگران در موردم فکر می کنند را از دست داده ام. من اکنون خود واقعیم هستم.
آیا پیش از تجربه ی خود از تجربه ی نزدیک به مرگ (NDE) آگاهی داشتید؟
بله کتاب ها و فیلم ها، به ویژه در پی از دست دادن فرزندم.
در مورد واقعیت تجربه ی خود در مدت کوتاهی (روزها تا هفته ها) پس از وقوع آن چه باوری داشتید؟
تجربه قطعا واقعی بود. من دقیق می دانم. من آنجا بودم.
اکنون در مورد واقعیت تجربه ی خود چه باوری دارید؟
تجربه قطعا واقعی بود. من آنجا بودم. احساسات من تغییر نکرده اند.
در هیچ زمانی از زندگی شما، آیا هیچ چیزی هیچ بخشی از تجربه را بازتولید کرده است؟
نه