ارتباط بعد از مرگ Pul |
تجربه ی نزدیک مرگ پل جی:
ساعت ده شب جمعه بود که مشغول شانه زدن موهایم بودم. ناگهان شانه از دستم افتاد و هنگامی که خم شدم تا آن را بردارم دیگر نتوانستم شانه را دوباره در دستم بگیرم. این تنها شروع ماجرا بود. من دچار چنان هراسی شدم که انسان تنها در صورتی که با وحشتناکترین رویداد کل زندگیاش روبهرو شده باشد تا آن اندازه هراسان میگردد. اما در عین حال احساس آرامشی فوقالعاده سراسر وجودم را در بر گرفت. آنگاه به همسرم نگاه کردم و گفتم که باید به بیمارستان بروم. سپس متوجه حضور افرادی درون اتاق شدم. میتوانستم حرکتم به سوی ماشین و افرادی را که از هر دو طرف, بدنم را گرفته بودند و کمک میکردند تا به ماشین برسم کاملا حس کنم. به نحوی میدانستم همه چیز روبهراه است. هنگامی که در راه بیمارستان بودم ناگهان احساس کردم که دارم میمیرم و فقط چند دقیقه برای خداحافظی با همسر و پسرم زمان دارم درحالی که آنان اصلا نمیدانند که دیگر قرار نیست دوباره به خانه بازگردم.
به تدریج توانستم به حضور عیسی مسیح برسم و اتفاقات پیشرو در آینده ی نزدیک را مشاهده نمایم. قادر بودم چگونگی مسیری را که طی چند سال اخیر طی کرده بودیم تا به نقطه ی فعلی رسیدیم را به وضوح مشاهده کنم. حتی دیدم اگر یکی از این پنج مسیر را انتخاب نمیکردم چگونه ممکن بود شرایط فعلیمان حتی بیش از این نیز تشدید گردد. متوجه شدم راهی بسیار اسفناک را برگزیدهایم. بنابراین تجربه ی فوقالعادهای بود اما تاسفبرانگیز نیز بود چراکه باید منتظر میماندی و میدیدی که چه پیش خواهد آمد.
وضعیت موجود! میلساویک مرتکب خودکشی خواهد شد و پیاده نظام کاری را آغاز خواهد نمود که به این زودیها به نتیجهای نمیرسد و غیره و غیره.... . حتما میدانید که اگر کسی تجربه ی نزدیک مرگی را پشت سر بگذارد همیشه دستاوردی را با خود به امغان میاورد. اما متاسفانه تنها چیزی که من موفق به کسبش شدم مشاهده ی رویدادهای چند سال آتی بود رویدادهایی که هرگز نمیتوانم فراموششان کنم.... حتی قادر به مشاهده ی پیشامدهایی بودم که ممکن بود به جای اتفاقات پیشآمده رخ دهند اما برخی از آنها بسیار فراتر از قدرت ادراک من بودند.
اطلاعات پسزمینهای
جنسیت: مذکر
تاریخ وقوع تجربه ی نزدیک مرگ: شانزدهم فوریه ی سال ۱۹۹۶
عناصر سازنده ی تجربه ی نزدیک مرگ
در زمان وقوع حادثه آیا خطری مرگبار زندگی شما را تهدید مینمود؟ بله, سکته و مرگ در حین بستری بودن. من سکته کردم و داشتم میمردم. میدانستم که قرار است بمیرم اما تنها نبودم حتی در لحظات پیش از سکته کردن ... . نکته آن است که شما حتی در لحظات قبل از مرگ نیز تنها نیستید.
محتوای تجربه ی تان را چگونه ارزیابی میکنید؟ مخلوط
تجربه شامل: احساس خروج از جسم نیز میشد
آیا حس کردید که از جسمتان جدا شدهاید؟ مطمئن نیستم. به نظر میرسید نباید خیلی نگران چیزی باشید که هستید. فقط وجود انرژی احساس میشد. واقعا پاسخی برای سوالتان ندارم.
کدام لحظه از تجربه بود که احساس کردید در بالاترین سطح از فهم و هوشیاریتان قرار گرفتهاید؟ تمرکز بالایی داشتم و قادر بودم حجم عظیمی از اطلاعات را جذب نمایم. حس شدید شادی, تاسف و عشق سراسر وجودم را در بر گرفت. احساساتی که قدرت بیان آن را ندارم.
به نظرتان سرعت گذر زمان تندتر یا کندتر گردید؟ به نظر میرسید همه چیز در یک لحظه در حال روی دادن میباشد. یا زمان ایستاد یا من فهم خود از گذر زمان را از دست دادم.
آیا شنیدههایتان با شرایط عادی تفاوتی داشت؟ عمدتا نداهایی آکنده از آرامش و عشق قابل شنیدن بود. البته نوعشان با صداهایی که ما در این دنیا میشنویم به کلی تفاوت داشت.
تجربه شامل: خلاء نیز میشد.
تجربه شامل: نور نیز میشد.
آیا نوری فرازمینی مشاهده کردید؟ بله, اما توضیحش بسیار دشوار است.
تجربه شامل: مشاهده ی سرزمین یا شهر نیز میشد.
آیا به عالمی فرازمینی نیز وارد شدید؟ به جهانی بسیار مرموز که آشکارا فرازمینی بود داخل شدم.
طی این رویداد چه نوع احساساتی را تجربه نمودید؟ همانطور که گفتم شادی بسیار عمیقی را در روشنایی و تاسف فوقالعاده شدیدی را در لحظات مشاهده ی الحاقات زمینی در کنار مسیح احساس کردم. عمدتا توضیحش بسیار دشوار است.
تجربه شامل: کسب آگاهیهای ویژه نیز میشد.
آیا به نظرتان رسید که ناگهان در حال فهم همه چیز میباشید؟ همه چیز درباره ی این دنیا.
آیا صحنههای مربوط به گذشته ی تان به سراغتان آمد؟ گذشتهام در قالب تصاویری سریع در مقابلم ظاهر گردید که هیچ نوع تسلطی بر آن نداشتم.
تجربه شامل: مشاهده ی آینده نیز میشد.
آیا صحنههایی از آینده به سراغتان آمد؟ صحنههایی از آینده ی جهان.
آیا به نقطهای رسیدید که احساس کنید با عبور از آن دیگر بازگشتی وجود نخواهد داشت؟ به مانعی رسیدم که مجاز نبودم آن را رد کنم یا میتوان گفت در آنجا بر خلاف میلم بازگردانده شدم.
پس از تجربه ی نزدیک مرگ
آیا بیان تجربه ی تان در قالب کلمات دشوار است؟ بله, ما آنچه را که نمیدانیم نمیدانیم. چگونه میتوانم احساساتم را وقتی گذشته, حال و آینده را همزمان مشاهده مینمودم برایتان شرح دهم یا خیلی چیزهای دیگر.
تا به حال مسئلهای توانسته است بخشی از تجربه ی تان را باز سازی نماید؟ خیر.