تجربه نزدیک به پدر و مادر ریکاردو |
تجربه:
٨٨.تجربه مرگ تقريبى پدربزرگ ريكاردو . ٢٥ مارس ١٩٩٩. تجربه درجه دوم ١٠٠٠٦٤. از پرتقال.
در آن مكان گويا گروهى از مردم بودند كه انتظارش را مى كشيدند. همگى جامه هاى سفيد در بر داشتند، و روى جامه همگى آن ها ، روى قسمت سينه، يك غنچه گل رز نقاشى شده بود. نقش واقعى گرايانه اى از گل رز بود كه در هر طرف ساقه ان دو برگ وجود داشت. يكى از آن افراد، در حالى كه يكى از آن غنچه ها در دستش بود، به سمت پدربزرگ من حركت كرد.
تجربه مرگ تقريبى از پرتقال، انتقال داده شده از طريق نوه. با تصاويرى مؤثر و عميقا معنادار.
سلام، من از راهى دور، از پرتقال، براى شما مى نويسم تا تجربه مرگ تقريبى پدربزرگم را با شما در ميان بگذارم.
حدود يك ماه پيش پدربزرگم دچار يك ذات الريه خيلى جدى شد. با وخيم تر شدن بيمارى، وارد حالت كما شد.
در حالت كما، يك تجربه مرگ تقريبى داشت. خودش را خارج از بدنش ديد، و سفرى را آغاز كرد. از درون يك راهروى تاريك گذشت ( در حالى كه با پاهايش حركت نمى كرد بلكه گويا مى لغزيد)، در آنجا موجودات غريب المنظر و ناخوشايندى بودند كه سعى مى كردند به او دسترسى پيدا كنند و لمسش كنند. آن آدم ها واقعا نابهنجار بودند، ولى نمى توانستند به او دست بزنند. چراكه چيزى مثل يك اينه نامرئى وجود داشت كه اين اجازه را به ان ها نمى داد.
هنگامى كه به پايان تونل رسيد، خودش را در طرف ديگر ديد. آنجا همه چيز پر نور و درخشان بود-باغ زيبايي كه پدربزرگم گفت در آن مى توانست موسيقى آرام و فوق العاده اى را بشنود. در آن مكان گروهى از آدم ها بودند كه گويا در انتظارش بودند. همه سفيد پوش بودند، و همگى روى قسمت سينه جامه هايشان غنچه گل رز كشيده شده بود. تصويرى واقعگرايانه از يك غنچه كه در هر طرف ساقه ان دو برگ وجود داشت.
يكى از ان افراد به طرف پدربزرگ من لغزيد، در حالى كه در دستش يك شاخه واقعى از همان غنچه ها بود. در همان لحظه كه ان شخص مى خواست گل را به پدربزرگم بدهد، پدربزرگم صداى مردى را شنيد كه مى گفت "زمانش نرسيده". صدا ان را دو بار تكرار كرد و در ان لحظه، ان فرد بدون انكه غنچه گل را به پدربزرگم بدهد، برگشت و شروع به حركت به سمت گروه كرد.
پدربزرگم از من خواهش كردم ببينم معناى اين تجربه چه مى تواند باشد - على الخصوص معناى غنچه هاى گل. ايا مى توانيد به من كمك كنيد؟
با تشكر،
ريكاردو
پاسخ NDERF:
ريكاردو از اينكه اين داستان الهام بخش رو با ما در ميان گذاشتى خيلى ممنونيم. اين تجربه مضمونى استثنائى و تاثيرگذار دارد.
نظر من درباره گل رز اينچنينه: گل رز نماد عشق است. برگ ها در هر طرف ان نمايان گر ان است كه گل كاملا زنده است. گروه أفرادى كه همين گونه رز روى جامه هايشان به تصوير كشيده شده بود ، همه اعضاى يك 'گروه روحى' همانند گروه پدربزرگ تو هستند.
انان اقوام او در ان طرف هستند كه در انتظار خير مقدم گفتن به او هستند.قرار گرفتن نقش گل رز روى سينه ،محل قرار گرفتن قلب، همان معناى عشق را مستحكم تر مى كند. رز همچنان در غنچه است، به اين معنا كه اين عشق همچنان بايد به رشد زيادى دست بيابد. غنچه گل رز همچنين بيان گر دگرگون شدن، و تبديل از حالتى بسته به حالتى كاملا شكفته و باز است؛ نويدى نيروبخش براى پدربزرگت (و همه ما) در وقتى كه زندگانى او از حالت جسماني به روحانى مبدل مى شود.
از در ميان گذاشتن اين روايت باز هم ممنونيم ريكاردو!
دكتر جِف
اطلاعات پيشينه اى:
جنسيت: مذكر