ریچی اف. تجربه نزدیک به مرگ |
شرح تجربه:
من یک اختلال تشنجی دارم. در ۲۲ اکتبر ۲۰۲۳، پس از تمیز کردن (ریخت و پاش)جشن تولد مادربزرگم، برای خریدن یک ویلچر با یک امدادگر ملاقات کردم. همان طور که می پیچیدم، تشنج کرده و از هوش رفتم. افتادم، در حالی که سرم به گوشه ی پیاده رو برخورد می کرد، که این باعث شد دچار ضربه مغزی شده و استفراغ کنم. استفراغم را استنشاق کردم. امدادگر مدام سینه ام را پمپاژ می کرد تا این که امدادگران کشیک سررسیدند. آنها فکر می کردند که من نوعی اوردوز داشتم. مادرم که به طور اتفاقی در گوشه ای رانندگی می کرد مرا دید. او فریاد زد که پیش از این که آنها بتوانند نارکان(narcan) به من بدهند تشنج کرده بودم.
در آن لحظه همه چیز را از بالای بدنم دیدم. یادم می آید که مادرم جیغ می زد و گریه می کرد. یادم می آید خودم را دیدم که در آمبولانس بار شده بودم. یادم می آید که پایین به بدنم نگاه می کردم در حالی که آنها با تخته هایی به دو جایگاه جداگانه از بدنم می کوبیدند. مانند جلو و عقب رفتن بالای سرم و سپس بیدارشدن بود. سپس دوباره بالای بدنم بودم. من نگران اتفاقات اطرافم بودم، اما احساس کرختی را به یاد می آورم. آنگاه، مردی آشنا را در گوشه ی آمبولانس دیدم. او دوست پسر سابق مادربزرگم بود که یک سال پیش بر اثر یک سکته ی قلبی درگذشته بود. او سیگاری دود می کرد چیزی که به راستی در ذهن من برجسته بود. او گفت: 'پسر تو می روی که زندگی کاملی در پیش داشته باشی و خواهی داشت. خانواده ی تو به تو نیاز خواهند داشت، به خصوص در حال حاضر.' این عجیب بود چون من هیچ گاه اصلاً به او نزدیک نبودم.
همه چیز دیگر یک ابهام است. چند بار مختلف از خواب بیدار شدم و چیزهایی را به یاد می آورم. اما، سه روز بعد، یادم می آید که به مادرم نگاه می کردم و از او پرسیدم چه اتفاقی افتاده است. او به من گفت که دیگر آن را تکرار می کند زیرا پیش از این هشت بار گفته بود. هر بار که به من می گفت شروع می کردم به گریه کردن. بنابراین، او دستم را گرفت و دوباره گفت. وقتی به من می گفت همیشه گریه می کردم.
یادم می آید که پزشکان از من روز تولدم را می پرسیدند و من یادم نبود. اما، با توجه به این که من دو اپیزود جداگانه از ایست قلبی داشتم، که بعداً متوجه شدم، نسبتاً سریع بهبود یافتم.
متأسفانه مادربزرگ من دو ماه بعد در ۲۰ دسامبر ۲۰۲۳ درگذشت.
پس از این که از بیمارستان خارج شدم، به سمت همسایه ی در بعدی رفتم که وقتی مادرم سر کار می رفت از من مراقبت می کرد. از آن زمان تاکنون چندین بار تشنج داشته ام اما رویهم رفته حدود ۸۵ درصد بهتر هستم. آنچه من دوست دارم مردم درباره ی تجارب نزدیک به مرگ بدانند این است که قبل از وقوع این حوادث، من از مرگ بسیار میترسیدم. پس از آن، آن احساس شناوری، عاری از درد، شادمانی و گرمایی که بر من می تابید را به خاطر میآورم. اکنون، احساس می کنم که مرگ تنها فصل بعدی زندگیست. من در مورد دین خیلی مشکوک بودم. اکنون که می دانم زندگی دیگری پس از مرگ وجود دارد، می توانم با اطمینان بگویم که من باورمند استواری هستم که زندگی ادامه می یابد.
اطلاعات پیش زمینه:
جنسیت: مرد
تاریخ وقوع تجربه ی نزدیک به مرگ: 23/10/22
عناصر NDE:
در زمان تجربه ی شما، آیا یک رویداد تهدید کننده ی زندگی مرتبطی وجود داشت؟
بله CPR داده شده. آسیب مستقیم به سر. مرگ بالینی (قطع تنفس یا عملکرد قلب) من یک تشنج داشتم و دچار ایست قلبی شدم.
محتوای تجربه ی خود را چگونه ارزیابی میکنید؟
هم دلپذیر و هم ناراحت کننده
آیا احساس کردید از بدن خود جدا شده اید؟
بله نامطمئن.من به وضوح بدنم را ترک کردم و خارج از آن وجود داشتم
بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری شما در طول تجربه چگونه با خودآگاهی و هوشیاری عادی روزمره ی شما مقایسه شد؟
خودآگاهی و هوشیاری کمتر از حد معمول. خیلی مبهم بود.
در چه زمانی در طول تجربه در بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری خود قرار داشتید؟
وقتی داشتم در آمبولانس بار می شدم.
آیا افکار شما تسریع شده بودند؟
نه
آیا به نظر می رسید زمان سرعت می گیرد یا کند می شود؟
به نظر می رسید همه چیز یکباره اتفاق می افتد. یا زمان متوقف شد یا تمام معنای خود را از دست داد. به نظر می رسید زمان خیلی سریع می گذشت.
آیا حواس شما زنده تر از حد معمول بودند؟
به طرزی باورنکردنی زنده تر
لطفاً بینایی خود را در طول تجربه با دید روزمره تان که بلافاصله پیش از تجربه داشتید مقایسه کنید.
خیلی سورئال بود میتوانستم روی مکالماتی تمرکز کنم که برای شنیدن آنها خیلی دور بودم، اما دیدم به طرزی باورنکردنی واضح بود. یادم می آید که خودم را دیدم که وارد آمبولانس می شدم.
لطفاً شنوایی خود را در طول تجربه با شنوایی روزمره تان که بلافاصله پیش از تجربه داشتید مقایسه کنید.
خیلی تیز بود. می توانستم صدای امدادگران و مردم را در اطرافم بشنوم، در حالی که که در اطراف من و مادرم تجمع می کردند.
آیا به نظر می رسید از چیزهایی که در جاهای دیگر می گذرد آگاه بودید؟
نه
آیا به درون یا از میان یک تونل گذشتید؟
نه
آیا در تجربه ی خود موجوداتی را دیدید؟
من در واقع آنها را دیدم
آیا با هیچ موجود مرده(یا زنده)ای برخورد کردید یا از آن آگاه شدید؟
بله دوست پسر مادربزرگ من یک سال پیشتر از دنیا رفت. ما رابطه ای نداشتیم، اما هر دوی ما واقعاً مادربزرگم را دوست داشتیم.
آیا نور درخشانی را دیدید یا احساس کردید که توسط آن احاطه شده اید؟
نه
آیا نوری غیرزمینی دیدی؟
نه
آیا به نظر می رسید وارد دنیای غیرزمینی دیگری شده اید؟
نه
چه عواطفی را در طول تجربه احساس کردید؟
آرامش مانند این که نه استرسی بود، نه دردی و فقط احساس تسکین داشتم.
آیا یک احساس آرامش یا لذت داشتید؟
آرامش یا لذت باورنکردنی
آیا یک احساس خوشی داشتید؟
خوشبختی
آیا یک حس هماهنگی یا اتحاد با کیهان داشتید؟
احساس می کردم دیگر با طبیعت در تضاد نیستم
آیا ناگهان به نظر می رسید همه چیز را فهمیده اید؟
همه چیز در مورد خودم یا دیگران. این یک احساس کامل بودن بود.
آیا صحنه هایی از گذشته تان به سراغتان آمد؟
نه
آیا صحنه هایی از آینده برای شما پیش آمد؟
نه
آیا به مرز یا نقطه ای بی بازگشت رسیدید؟
نه
خدا، معنویت و دین:
پیش از تجربه تان چه دینی داشتید؟
نمی دانم
آیا اعمال مذهبی شما از زمان تجربه تان تغییر کرده است؟
بله
هم اکنون دین شما چیست؟
مسیحی - پروتستان
آیا تجربه ی شما دارای ویژگی های سازگار با باورهای زمینی شما بود؟
محتوایی که با باورهایی که در زمان تجربه ی خود داشتید اصلا مطابقت نداشت.
آیا به دلیل تجربهتان تغییری در ارزشها و باورهایتان داشتید؟
بله
آیا به نظر می رسید با وجود یا حضوری عرفانی مواجه شدید یا صدایی غیرقابل شناسایی شنیدید؟
نه
آیا ارواح متوفی یا مذهبی را دیدید؟
من در واقع آنها را دیدم
آیا با موجوداتی روبرو شدید که پیشتر روی زمین زندگی می کرده اند و در ادیان با ذکر نام توصیف شده اند (مثلاً: عیسی، محمد، بودا و غیره)؟
نه
در طول تجربه ی خود، آیا اطلاعاتی در مورد وجود پیش از مرگ به دست آوردید؟
نه
آیا در طول تجربه ی خود، اطلاعاتی در مورد ارتباط جهانی یا یگانگی به دست آوردید؟
نه
آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد وجود خدا کسب کردید؟
نه
در مورد زندگی زمینی ما غیر از دین:
آیا در طول تجربه ی خود، دانش یا اطلاعات خاصی در مورد هدف خود کسب کردید؟
نه
آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد معنای زندگی به دست آوردید؟
نه
در طول تجربه ی خود، آیا اطلاعاتی در مورد زندگی پس از مرگ به دست آوردید؟
بله، دیدن دوست پسر سابق مادربزرگم و شنیدن از او که می گوید آنها دارند به من نیاز پیدا می کنند. فکر می کنم داشت به مرگ قریب الوقوع مادربزرگم اشاره می کرد.
آیا اطلاعاتی در مورد چگونه گذراندن زندگی هایمان به دست آوردید؟
نه
آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد دشواری ها، چالش ها و سختی های زندگی کسب کردید؟
نه
آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد عشق کسب کردید؟
نه
پس از تجربه تان چه تغییراتی در زندگی شما رخ داد؟تغییرات بزرگ در زندگیم
آیا روابط شما به طور خاص به دلیل تجربه تان تغییر کرده است؟
بله، من بیشتر از قبل برای دیدار با خانواده و عزیزانم وقت می گذارم
پس از NDE:
آیا بیان این تجربه با کلمات دشوار بود؟
بله قبلا به کسی نمی گفتم. می ترسیدم که مردم جور دیگری در موردم قضاوت کنند.
چقدر این تجربه را در مقایسه با سایر رویدادهای زندگی که در پیرامون این تجربه رخ داده اند دقیق به خاطر می آورید؟نمی دانم چطور خاطرات من از این تجربه را با دیگر خاطرات من از وقایع زندگی که در پیرامون این تجربه رخ داده اند می توان مقایسه کرد.
آیا پس از تجربه ی خود، موهبت روانی، غیر معمول یا ویژه ی دیگری دارید که پیش از تجربه نداشته اید؟
نه
آیا یک یا چند بخش از تجربه ی شما وجود دارند که به ویژه برای شما معنادار یا قابل توجهند؟
دیدن دوست پسر سابق مادربزرگم
آیا پیش از تجربه ی خود از تجربه ی نزدیک به مرگ (NDE) آگاهی داشتید؟
نه
در مورد واقعیت تجربه ی خود در مدت کوتاهی (روزها تا هفته ها) پس از وقوع آن چه باوری داشتید؟
تجربه احتمالا واقعی بود
اکنون در مورد واقعیت تجربه ی خود چه باوری دارید؟
تجربه قطعا واقعی بود
در هیچ زمانی از زندگی شما، آیا هیچ چیزی هیچ بخشی از تجربه را بازتولید کرده است؟
نه