ریک دی تجربه نزدیک به مرگ 13044
خانه NDERF متداول NDE NDE خود را با ما در میان بگذارید




شرح تجربه:

تجربه ی من زمانی، حدود سال ۱۹۸۲، اتفاق افتاد، هنگامی که دوازده ساله بودم. من و یک دوست دوران بچگی یک مهمانی همه شب تابستانی داشتیم. دوست من در مورد "بازی پاس به بیرون" شنیده بود. به دلیل احمق بودن، پسران پیش از نوجوانی بلافاصله این کار را انجام دادیم. من انتخاب شده بودم که اول بروم. پس از چند ثانیه صدایی شبیه صدای رعد و برق بسیار بلند شنیدم. می توانستم بوی سنگینی از نوع «اوزون» را استشمام کنم. دریافتم که بی درنگ به زمان و مکان دیگری منتقل شدم. به نظر می رسید که هر دو، خودم را در گوشت و استخوان بدن دیگری تجربه می کنم، و همچنین از بالا آگاهی یا دیدگاه متفاوتی دارم.

من خودم را در بدن مردی کامل یافتم که به پشت روی تخته ای محراب مانند از سنگ مرمر یا سنگ صیقلی دراز کشیده بود. من واقعاً می‌توانستم احساس کنم که داشتن بدن یک مرد کاملاً بالغ چگونه است، که در آن زمان برایم غریب بود، زیرا تنها چیزی که می‌دانستم بودن در بدن یک پسر ۱۲ ساله بود. من به طور زنده احساس سردی و صافی سنگ مرمری که روی آن دراز کشیده بودم را به خاطر می اورم. پارچه ی شفاف و ظریفی بدن برهنه ام را پوشانده بود. می دانستم که بدن نر بالغی که اکنون در آن ساکن بودم، مرده بود.

می توانستم به اطراف نگاه کنم یا ببینم چه چیزی در جریان است. همه چیز سیاه و سفید به نظر می رسید، شاید به دلیل پارچه ی ظریفی که بدنم را پوشانده بود که از میان آن نگاه می کردم. صحنه شامل چندین مشعل در حال سوختن بر روی دیوارهای پیرامون من بود؛ ستون‌های سنگی عمودی بزرگی که دیوارهای اتاق بسیار بزرگی که بدنم در ان بود، را نگه می‌داشت، که به نظر می رسید یک معبد بزرگ باشد. من به نوعی می دانستم که این در گذشته های دور، شاید هزاران سال پیش بود.

یک زن جوان گریان با چادر کنار این بدن در سمت راست من بود. در آن زمان به نوعی احساس می کردم که او همسر من بود. یک مرد مسن تر آنجا بود که به او آرامش می داد که در آن زندگی مانند پدرش احساس می شد. شب هنگام بود و تا جایی که من می دانم اشخاص دیگری در آنجا حضور نداشتند. تخته ی محراب مانندی که روی آن دراز کشیده بودم در سمت چپ معبد قرار داشت و سرم به سمت محراب ساختمان بود.

به یاد دارم که برای همسرم و پدرش بسیار احساس تأسف می کردم. من همچنین احساس می کردم که آرزو داشتم دوباره با آنها باشم. یک احساس گناه داشتم؛ مانند این که من با رفتن به جنگ، در حالی که مجبور نبودم، باعث مرگ خودم شده بودم. سعی می کردم به این افراد دلداری بدهم اما نمی توانستم حرکت کنم. سپس نیروی سریع و قدرتمندی را احساس کردم که ناگهان روانم را از بدن مرده ام از ناحیه پاهایم بیرون کشید. تقریباً مانند شعبده‌بازی بود که سفره‌ ی میزی را می کشد در حالی که ظروف شیشه‌ای و بشقاب ها ثابت می مانند.

من با برگشت به سال ۱۹۸۲ ، در خانه ام با دوستم که به شدت مرا تکان می داد، از خواب بیدار شدم. اشک آلود و سرآسیمه بود. دوستم به من گفت که با معاینه ی من احساس کرده که نه نفس می کشم و نه نبض داشتم. او که CPR را نمی دانست، با سرآسیمگی شروع به تکان دادن من و صدا زدن نامم برای چند ثانیه کرد. او به من گفت که این بین ۳۰ تا ۴۵ ثانیه طول کشید تا از خواب بیدار شدم. او از این که مرا کشته باشد وحشت کرده بود. در طول مدتی که بیهوش بودم، هیچ آگاهی یا خاطره ای از صدا زدن نامم یا تکان داده شدنم توسط او نداشتم.

من هرگز واقعاً به این به عنوان یک تجربه ی نزدیک به مرگ فکر نمی کردم، حداقل در معنای سنتی آن. پس از صحبت با همسرم متوجه شدم که ممکن است قلبم برای چند ثانیه متوقف شده باشد. من تجربه ی بسیار عمیقی داشتم که می دانستم واقعی بود. این مانند یک رویا یا توهم احساس نمی شد.

اطلاعات پیشینه:

جنسیت: مرد

تاریخ وقوع تجربه ی نزدیک به مرگ: ۱۹۸۲

عناصر NDE:

در زمان تجربه ی شما، آیا یک رویداد تهدید کننده ی زندگی مرتبطی وجود داشت؟ بله انجام بازی "پاس به بیرون" در دوران نوجوانی. مرگ بالینی (قطع تنفس یا عملکرد قلب) تنها چند سال پیش، در حین گفتگو در مورد این حادثه با همسرم که یک پزشک است، دریافتم که فعالیت های این بازی احتمالاً قلبم را برای مدت کوتاهی متوقف کرده است. این باعث شد به این فکر کنم که اگرچه شاید یک NDE «معمولی» نباشد، ممکن است در به اشتراک گذاشتن این تجربه ارزش تحقیقاتی وجود داشته باشد.

محتوای تجربه خود را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ نه خوشایند و نه ناراحت کننده

آیا احساس کردید از بدن خود جدا شده اید؟ نه. من به وضوح بدنم را ترک کردم و خارج از آن وجود داشتم

بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری شما در طول تجربه چگونه با خودآگاهی و هوشیاری عادی روزمره ی شما مقایسه شد؟ خودآگاهی و هوشیاری بیشتر از حد معمول. درک من در طول تجربه بسیار افزایش یافت، از جمله دیدن دیدگاه های مختلف. این شامل آنهایی بود که ظاهراً خارج از بدن من مشغول بودند، و همچنین «شنیدن» افکار و «احساس» احساسات دیگران در این تجربه.

در چه زمانی در طول تجربه در بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری خود قرار داشتید؟ در طول این رویداد کوتاه در حالی که خارج از بدن بودم، در حالی که به نظر می رسید بدن متفاوتی را اشغال می کردم و همچنین دیدگاه های دیگر، احساسات دیگران در این تجربه و غیره را درک می کردم.

آیا افکار شما تسریع شده بودند؟ سریعتر از حد معمول

آیا به نظر می رسید زمان سرعتش بالا می رود یا کند می شود؟ به نظر می رسید همه چیز یکباره اتفاق می افتد. یا زمان متوقف شد یا تمام معنای خود را از دست داد. این تجربه برای من چندین دقیقه به نظر می رسید، اما دوستم که این رویداد را مشاهده می کرد، گفت که من فقط ۳۰-۴۵ ثانیه بیهوش بودم.

آیا حواس شما زنده تر از حد معمول بودند؟ زنده تر از حد معمول

لطفاً بینایی خود را در طول تجربه با دید روزمره تان که بلافاصله پیش از تجربه داشتید مقایسه کنید. به نظر می رسد این چشم انداز در قالب یک فیلم سیاه و سفید باشد. می‌دانم که به نظر می‌رسد احساس کاهش یافته است، با این حال، با وجود کمبود رنگ، وضوح صحنه و آنچه در حال رخ دادن بود همچون کریستال واضح بود.

لطفاً شنوایی خود را در طول تجربه با شنوایی روزمره تان که بلافاصله پیش از تجربه داشتید مقایسه کنید. می توانستم صدای ترقه ی مشعل های روی دیوار و گریه ی خاموش همسرم را بشنوم. و من حتی باور دارم صدای پایین و آرام بخش پدرش را که تلاش می‌کرد او را آرام کند، بشنوم.

آیا به نظر می رسید از چیزهایی که در جاهای دیگر می گذرد آگاه بودید؟ نه

آیا به درون یا از میان یک تونل گذشتید؟ نه

آیا در تجربه خود موجوداتی را دیدید؟ حضورشان را حس کردم

آیا با هیچ موجود مرده (یا زنده)ای برخورد کردید یا از آن آگاه شدید؟ نه

آیا نور درخشانی را دیدید یا احساس کردید که توسط آن احاطه شده اید؟ نه

آیا نوری غیرزمینی دیدی؟ نامطمئن. به نظر می رسید که من قطعا از طریق حواسی غیر از چشم های فیزیکی در حال "دیدن" بودم.

آیا به نظر می رسید وارد دنیای غیرزمینی دیگری شده اید؟یک مکان ناآشنا و عجیب. قطعاً یک مکان عجیب و کاملاً ناآشنا بود، به خصوص در آن مقطع از زندگی که من تنها دوازده سال داشتم. با این حال، ممکن است صحنه ای زمینی بوده باشد، مانند هزاران سال پیش احساس می شد.

چه عواطفی را در طول تجربه احساس کردید؟ اندوه (برای خانواده ی در حال سوگواریم در تجربه) ناباوری، گستردگی، شگفتی، راحتی.

آیا احساس آرامش یا لذت داشتید؟ آسودگی یا آرامش

آیا یک احساس خوشی داشتید؟ خوشبختی

آیا یک حس هماهنگی یا اتحاد با کیهان داشتید؟ احساس می کردم دیگر با طبیعت در تضاد نیستم

آیا ناگهان به نظر می رسید همه چیز را فهمیده اید؟ نه

آیا صحنه هایی از گذشته تان به سراغتان آمد؟ نه

آیا صحنه هایی از آینده برای شما پیش آمد؟ نه

آیا به مرز یا نقطه ی بی بازگشت رسیدید؟ به سدی رسیدم که اجازه ی عبور از آن را نداشتم. یا برخلاف میلم بازگردانده شدم. من کاملاً از آنچه در طول این تجربه مشاهده می کردم مات و مبهوت شده بودم، به ویژه به دلیل این که در آن زمان فقط دوازده سال داشته، و تجربه ی زندگی، اعتقادات معنوی، دانش تاریخی و غیره ی بسیار محدودی داشتم. من به طور کامل در حال مشاهده ی این رویداد بودم هنگامی که نیرویی از نوع دیگر بدون هیچ حرفی نشان داد که ما داشتیم ترک می کردیم، بدون عصبانیت، اما تقریباً به نظر می رسید که (همچون) پدر و مادری مرا تصحیح می کردند، انگار قرار نبود هنوز اینجا باشم.

خدا، معنویت و دین:

پیش از تجربه تان چه دینی داشتید؟ غیروابسته - هیچ چیز خاص - مذهبی غیر وابسته. خانواده در کلیسای متحد مسیح، یک کلیسای پروتستان مترقی، شرکت می کردند، اگرچه من مذهبی نبودم، جوانی بسیار پرسشگر در مورد مذهب/معنویت.

آیا اعمال مذهبی شما از زمان تجربه تان تغییر کرده است؟بله، من در نتیجه ی این تجربه از یک شکاک و بی ایمان به یک باورمند به زندگی پس از مرگ، تناسخ و یک نیروی برتر تبدیل شدم.

هم اکنون دین شما چیست؟ ادیان دیگر - ادیان وحدت گرا و دیگر ادیان لیبرال. من اکنون قطعاً یک مؤمن و سالک روحانی هستم، اگرچه هنوز مذهبی نیستم و دیگر به جامعه ی سازمان یافته ی کلیسا تعلق ندارم.

آیا تجربه ی شما دارای ویژگی های سازگار با باورهای زمینی شما بود؟ محتوایی که با باورهایی که در زمان تجربه ی خود داشتید کاملاً ناسازگار بود. در حالی که می‌توانم بگویم محتویات رویداد مطمئناً با اعتقادات من به عنوان یک بزرگسال میانسال مطابقت دارد، در زمان رویداد تقریباً هر بخش از آن کاملاً خارج از تجربه ی زندگی من بود (یعنی بدن بزرگسالان، دوران باستان، عشق شاعرانه ی از دست رفته ، زندگی پس از مرگ، پیامدهای تناسخ و غیره).

آیا به دلیل تجربه‌تان تغییری در ارزش‌ها و باورهایتان داشتید؟ بله، من از یک شکاک و ناباور به یک قدرت برتر و هدف عالی ایمان آوردم و در مورد همه ی چیزهای معنوی بسیار باز ذهن.

آیا به نظر می رسید با وجود یا حضور عرفانی مواجه شدید یا صدایی غیرقابل شناسایی شنیدید؟ صدایی شنیدم که نتوانستم تشخیص دهم. در طول تجربه صداهایی شنیدم. حداقل برخی از اینها مربوط به همسر سوگوارم و پدرش در صحنه بود، و در پایان وقتی که روان از بدنم بیرون کشیده شد و من به این زندگی بازگشتم، آنجا به نظر می رسد صدایی ماورایی و والدینی وجود دارد که به نوعی نشان می دهد ( نه با کلمات به خودی خود)، که زمان بازگشت به زندگی فعلی ام فرا رسیده بود.

آیا ارواح متوفی یا مذهبی را دیدید؟ حضورشان را احساس کردم

آیا با موجوداتی روبرو شدید یا از آنها آگاه شدید که قبلاً روی زمین زندگی می کردند و در مذاهب با ذکر نام توصیف شده اند(مثلاً: عیسی، محمد، بودا و غیره)؟ نامطمئن. به نظر می رسید در طول این رویداد حضوری روحانی و والدینی وجود داشته باشد که با من "صحبت" کرد، اما نه با صدای بلند با کلمات. با این حال، من به یاد نمی‌آورم که یک موجود روحانی را دیده باشم، فقط دو شرکت کننده ی دیگر در صحنه.

در طول تجربه ی خود، آیا اطلاعاتی در مورد وجود پیش از مرگ به دست آوردید؟ بله کاملا. پیش از این تجربه، من وجود خدا را زیر سوال برده بودم، اصلاً مذهبی نبودم، و با این که به معنویت علاقه داشتم، هیچ اعتقاد یا عمل خاصی در این زمینه نداشتم. پس از این رویداد، احساس مطلقی را داشتم که پیشر زندگی کردم و این به نوعی یک زندگی گذشته بود. پیش از این، من حتی مطمئن نیستم که حتی در مورد تناسخ شنیده باشم، اما پس از این رویداد هیچ شکی در ذهن من وجود نداشت که پیشتر زندگی کرده بودم.

آیا در طول تجربه ی خود، اطلاعاتی در مورد ارتباط جهانی یا یگانگی به دست آوردید؟ نامطمئن. این تجربه روشن ساخت که تجربه ی بشری بسیار بیشتر از آنچه به چشم می آید وجود دارد، این که خدا یا نیروی متحد کننده وجود دارد، این که زندگی های بسیاری وجود دارد که ما تجربه می کنیم، و این که «من به آن تعلق داشتم».

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد وجود خدا کسب کردید؟ نه

در مورد زندگی زمینی ما غیر از دین:

آیا در طول تجربه ی خود، دانش یا اطلاعات خاصی در مورد هدف خود کسب کردید؟ نه

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد معنای زندگی به دست آوردید؟ نه

در طول تجربه ی خود، آیا اطلاعاتی در مورد زندگی پس از مرگ به دست آوردید؟ بله پیام خاصی به من داده نشد. به عنوان مثال، این که زندگی پس از مرگ وجود دارد؛ اما من درک عمیقی را تجربه کردم که زندگی‌های زیادی وجود دارند که ما تجربه می‌کنیم و، به همین ترتیب، زندگی پس از مرگ بسیار واضح است.

آیا اطلاعاتی در مورد چگونه گذراندن زندگی های مان به دست آوردید؟ نه

آیا در طول تجربه خود اطلاعاتی در مورد دشواری ها، چالش ها و سختی های زندگی به دست آوردید؟ نه

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد عشق کسب کردید؟ نامطمئن. گرچه، مستقیماً به من «گفته نشد»، احساس عمیقی از عشق و اندوه برای از دست دادن زن جوانی (همسر؟) که سوگوار من بود داشتم. این منحصر به فرد بود، زیرا در دوازده سالگی من آشکارا هیچ شکلی از این نوع "عشق گمشده" را تجربه نکرده بودم.

پس از تجربه تان چه تغییراتی در زندگی شما رخ داد؟تغییرات متوسط ​​در زندگیم

پس از NDE:

آیا بیان این تجربه با کلمات دشوار بود؟ بله، این برای من تجربه ی بسیار عمیقی بود، حتی با وجود این که اکنون در سن ۵۴ سالگی اینجا نشسته ام.برای یک پسر دوازده ساله، واقعاً توصیف را به چالش کشید. این تجربه فوراً ماورایی به نظر می‌رسید، و من «می‌دانستم» که این یک رویا یا توهم نیست. آنقدر تجربه ی عجیب و غیرعادی-ای بود که به ندرت تجربه را با کسی در میان گذاشتم.

چقدر این تجربه را در مقایسه با سایر رویدادهای زندگی که در پیرامون این تجربه رخ داده اند، دقیق به خاطر می آورید؟من این تجربه را نسبت به سایر رویدادهای زندگی که در پیرامون این تجربه رخ داده اند با دقت بیشتری به خاطر می آورم. این رویداد آنقدر عجیب و عمیق بود که یکی از به یاد ماندنی ترین و مهم ترین تجربیات زندگی من برجای مانده است.

آیا پس از تجربه ی خود، موهبت روانی، غیر معمول یا ویژه ی دیگری دارید که پیش از تجربه نداشته اید؟ نه من همیشه برای یک پسر دوازده ساله فردی دلسوز و همدل بودم. من به طور کلی به همین شکل باقی مانده ام، گرچه، به خاطر آوردن دقیق آن دشوار است.

آیا یک یا چند بخش از تجربه ی شما وجود دارد که به ویژه برای شما معنادار یا قابل توجه است؟ اولاً می گویم موهبت ایمان به زندگی پس از مرگ و تناسخ و احساس عمیق عشق و اتصال، علی رغم این که در این مورد سوگواری عشق از دست رفته بود.

آیا تا به حال این تجربه را با دیگران به اشتراک گذاشته اید؟بله، این مربوط به سال‌ها پیش است که به خاطر آوردن آن دشوار است، هرچند، من به چند دوست بعد از رویداد گفتم، و واکنش آنها تا حد زیادی این بود که من "دیوانه" بودم، بنابراین داستان را با افراد زیادی در سراسر زندگی به اشتراک نگذاشتم.

آیا پیش از تجربه ی خود از تجربه ی نزدیک به مرگ (NDE) آگاهی داشتید؟ نه

در مورد واقعیت تجربه ی خود در مدت کوتاهی (روزها تا هفته ها) پس از وقوع آن چه باوری داشتید؟ تجربه قطعا واقعی بود. علی رغم بی ایمان بودن و این که زمانی که این اتفاق افتاد فقط دوازده سال داشتم، برای من تجربه ی بسیار عمیقی بود. من با اطمینان می دانستم که این یک تجربه ی «واقعی» بود و به هیچ وجه یک رویا یا توهم نبود. این رویداد برای من "واقعی" تر از زندگی واقعی به نظر می رسید، هر چقدر هم که عجیب به نظر برسد.

اکنون در مورد واقعیت تجربه ی خود چه باوری دارید؟ تجربه قطعا واقعی بود. این تجربه ی اولیه بدون شک مرا به یک سالک معنوی تبدیل کرد و از آن زمان تاکنون چند تجربه ی معنوی ژرف داشته ام. هیچ یک از تجربیات دیگر به اندازه ی این تجربه ی نخستین کاملاً واضح یا غیرعادی نبوده است، با این حال، برای مثال، بین یک رویا و یک تجربه ی معنوی تفاوت مشخصی در احساس وجود دارد.

در هیچ زمانی از زندگی شما، آیا هیچ چیزی هیچ بخشی از تجربه را بازتولید کرده است؟ بله، در طی آموزش عملی تنفس هولوتروفیک (holotrophic) ، به نظر می‌رسید که دوباره با خود باستانی که در NDE تجربه کرده بودم و در نبرد کشته شده بود، ارتباط برقرار کردم. با همسر سوگوارم که در NDE ظاهر شد.

آیا چیز دیگری وجود دارد که بخواهید در مورد تجربه ی خود بیفزایید؟ نه