تجربه نزدیک به مرگ رابرت آر بی |
شرح تجربه:
بدن من به دلیل اسیدی شدن ( ketoacidosis) شدید شروع به حل کردن اندام های داخلی کرده بود. یک روز بعد از ظهر شروع به نفس نفس زدن شدید(hyperventilating) کرده و نمی توانستم متوقف شوم. دوست دخترم مرا به نزدیکترین بیمارستان VA(امور اداری سربازان پیشین:Veterans Administration)که حدوداً ۴۵ دقیقه فاصله داشت، برده بود. وقتی رسیدم پشت میز پذیرش از حال رفتم. مشخص شد که نفس نفس زدن شدید تلاش بدن من بود برای آزاد کردن دی اکسید کربن تولید شده از کتواسیدوز که اندام های داخلیم را حل می کرد. آنها بعداً به من گفتند که بیشتر مردم تنها می توانند حدود ۴۰ درصد گاز را دفع کنند و بر اثر چسباندن(affixation) می میرند. خوشبختانه، من حدود ۹۵٪ را بیرون می دادم که این به من اجازه می داد به اندازه ی کافی تا رسیدن به تسهیلاتی که بتواند فوراً مرا احیا کند زنده بمانم.
تجربه ی من:
من بلافاصله به چیزی شبیه افق رویداد یک سیاهچاله برده شدم. گازهای در حال چرخش را دیدم که در یک دیسک مرکزی و سیاه جریان داشتند. در اطراف آن یک ابر افزایشی وجود داشت که توسط گرانش شدید جسم منحرف شده بود. دقیقاً همان گونه که از تصاویر دقیق علمی از ظاهر سیاهچاله ها مشاهده می کنید. یک مسیر نامرئی جلوی من بود که به درون سیاهچاله منتهی می شد. مردد بودم چون می دانستم این سفری یک طرفه خواهد بود.
وقتی داشتم به این موضوع فکر می کردم، ناگهان اطلاعاتی در مغزم ریخته شد. تمام دانش جهان در دسترس من قرار گرفته بود. به تمام سوالاتی که در زندگی داشتم پاسخ داده می شد. احساس حقارت کردم، سپس، احساس آرامش کردم و تمام عصبانیتی که در زندگی داشتم از بین رفته بود. من واقعا خوشحال بودم و احساس فوق العاده ای بود. من اکنون آماده بودم به هر جایی که این مسیر مرا هدایت می کرد بروم.
حضور کسی را احساس کردم که کنارم ایستاده بود. پرسیدم که او چه کسی بود؟ پاسخ داد که یکی از نیاکان بود. پرسیدم آیا پدربزرگ من بود؟ گفت: نه، بسیار کهن تر. بنا به دلایلی پرسیدم که آیا او آتلانتیس بود؟ پاسخ داد: "بسیار کهن تر." او توضیح داد که بخشی از نخستین استعمارگران بود. پرسیدم، "استعمارگران چه؟" او به من گفت زمین.
میتوانستم او را از گوشه های بیناییم به نوعی دید بزنم. او یک کت و شلوار مشکی پوشیده بود، مانند یک کت و شلوار خوش فرم که بخش هایی از آن را با آبکاری فلزی می پوشاند. رنگ آن قهوه ای بود و قسمت های فلزی آن مسی به نظر می رسید. او یک کلاه ایمنی به سر داشت که تقریباً همانند یک جمجمه سبک سازی شده بود. پرسیدم آیا می توانم او را ببینم؟ او به من گفت که من هنوز به "آگاهی کامل" نرسیده ام. او گفت که اگرچه ما یک گونه هستیم، اما او از انسانیتی می آید که در دنیای دیگری تکامل یافته است. ظاهر فیزیکی او متفاوت است و ممکن است کمی تکان دهنده باشد. پرسیدم چرا اینجا بود؟ او پاسخ داد: تو قرار نیست بمانی. او برای برگرداندن من برگزیده شده بود زیرا من هیچ ارتباط عاطفی با او نداشتم. اگر یکی از اقوام پیشین را دیده بودم که میشناختم، شاید تمایل به ماندن می داشتم.
او به من هشدار داد که بدن من در حال حاضر در یک مرکز VA در حال کار بود. من اساساً برای پذیرش مراقبت های پزشکی روی بدنم به آنها امضا داده بودم. دولت ممکن بود تمایل داشته باشد از بدن مرده ی من برای آزمایش نظامی استفاده کند. او به من هشدار داد که سرنوشت هایی بدتر از مرگ وجود دارند. زنده نگه داشته شدن بر خلاف میلم توسط دانشمندانی که بر روی من آزمایش می کردند یکی بود. نداشتن حقی برای زندگیم یک کابوس به معنای واقعی کلمه و در جریان بود. او به من هشدار داد که هنگامی که زمان ترک زمین من فرا برسد، می بایست(مطابق) با شرایط خودم رفتار کنم.
پس از این تبادل نظر بود که دو هفته بعد از مرگ موقتم در بدنم بیدار شدم. مشخص شده بود که پزشکان توانسته بودند مرا به زندگی برگردانده و سپس پایدار سازند. به کما رفته بودم. با وجود این که مغزم نمرده بود، هوشیاری ام از بین رفته بود. مانند این بود که یک بدن کارآمد را پشت سر گذاشته بودم که هیچ نرم افزاری برای اجرای آن وجود نداشت. حتی دکترها به من گفتند که انگار هوشیاری من در این مدت جای دیگری بود.
اطلاعات پس زمینه:
جنسیت مذکر
تاریخ NDE: مارس 2008
عناصر NDE:
در زمان تجربه ی شما، آیا یک رویداد تهدید کننده ی زندگی مرتبطی وجود داشت؟
بله اسیدی شدن بدن من را از کار انداخته بود، در پذیرش بیمارستان (به حالت)مرده افتادم. مرگ بالینی (قطع تنفس یا عملکرد قلب)
محتوای تجربه ی خود را چگونه ارزیابی میکنید؟
کاملا دلپذیر
آیا احساس کردید از بدن خود جدا شده اید؟
نه، آگاهی نسبت به بدنم را از دست دادم
بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری شما در طول تجربه چگونه با خودآگاهی و هوشیاری عادی روزمره ی شما مقایسه شد؟
خودآگاهی و هوشیاری عادی. من درست همان طور احساس می کردم که در زندگی عادی می کردم.
در چه زمانی در طول تجربه در بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری خود قرار داشتید؟
بلافاصله، همانطور که در برابر سیاهچاله ایستاده بودم. از همان آغاز کاملاً آگاه بودم همان طور که در طول زندگی بیداری بیدار و هوشیار بودم.
آیا افکار شما تسریع شده بودند؟
نه
آیا به نظر می رسید زمان سرعت می گیرد یا کند می شود؟ نه
آیا حواس شما زنده تر از حد معمول بودند؟
نه
لطفاً بینایی خود را در طول تجربه با دید روزمره تان که بلافاصله پیش از تجربه داشتید مقایسه کنید.
دقیقا همان طور بود. من هنوز انتقال را شروع نکرده بودم، بنابراین تصور کرده بودم به همین دلیل است که احساس کردم این کار را انجام دهم. من آغاز به دیدن چیزها و تجربه ی دانش کرده بودم، اما راهنمایم به من هشدار داد که ادامه ندهم.
لطفاً شنوایی خود را در طول تجربه با شنوایی روزمره تان که بلافاصله پیش از تجربه داشتید مقایسه کنید.
به یاد نمی آورم که به طور عادی شنیده باشم. به نظر می رسید که تمام صدا مستقیماً به من تابانده می شوند. گفتگوی من با راهنمایم کاملاً درونی بود.
آیا به نظر می رسید از چیزهایی که در جاهای دیگر می گذرد آگاه بودید؟
نه
آیا به درون یا از میان یک تونل گذشتید؟
نه
آیا در تجربه ی خود موجوداتی را دیدید؟
من در واقع آنها را دیدم
آیا با هیچ موجود مرده(یا زنده)ای برخورد کردید یا از آن آگاه شدید؟
بله، من با شخصی آشنا شدم که ادعا می کرد نخستین نیای زمینی من است. کسی که هزاران سال پیش مرده بود.
آیا نور درخشانی را دیدید یا احساس کردید که توسط آن احاطه شده اید؟
نه
آیا نوری غیرزمینی دیدی؟
بله تنها چیزی که می توانم آن را توصیف کنم این است که انگار شما در مقابل یک سیاهچاله عظیم نشسته بودید. من نور درخشان گاز را دیدم که پیرامون یک دیسک سیاه عظیم می چرخید.
آیا به نظر می رسید وارد دنیای غیرزمینی دیگری شده اید؟ نه
چه عواطفی را در طول تجربه احساس کردید؟
آرامش کامل. من هرگز در زندگی ام چنین تحقیری را احساس نکرده بودم. من هیچ درد یا ناراحتی عاطفی-ای را احساس نکردم؛ فقط شادی ناب
آیا یک احساس آرامش یا لذت داشتید؟
آرامش یا لذت باورنکردنی
آیا یک احساس خوشی داشتید؟
خوشبختی
آیا یک حس هماهنگی یا اتحاد با کیهان داشتید؟
احساس می کردم دیگر در تضاد با طبیعت نیستم.
آیا به نظر می رسید ناگهان همه چیز را فهمیده اید؟
همه چیز در مورد کیهان. اطلاعات اندک اندک مانند یک بارگذاری(download) به من می رسید. من همه چیز را یاد نگرفته بودم اما کم کم داشتم از چیزهایی آگاه می شدم که همیشه در زندگی درباره ی آنها سؤالاتی داشتم. کیهان داشت اندک اندک به روی من باز می شد.
آیا صحنه هایی از گذشته تان به سراغتان آمد؟
نه
آیا صحنه هایی از آینده برای شما پیش آمد؟
نه
آیا به مرز یا نقطه ی بی بازگشت رسیدید؟
من به یک تصمیم آگاهانه ی قطعی برای بازگشت به زندگی رسیدم. گزینه ی بازگشت به من داده شد و راهنمایم به من توصیه کرد که این کار را انجام دهم. به من گفته شد اکنون زمان مناسب من نیست. با این حال، انتخاب به من واگذار شده بود.
خدا، معنویت و دین:
پیش از تجربه تان چه دینی داشتید؟
غیر وابسته- آگنوستیک. من به موجودات بالاتر و سطوح بالاتر آگاهی فراتر از خودمان باور دارم، اما هیچ کدام از باورهای مذهبی را نمی پذیرم.
آیا اعمال مذهبی شما از زمان تجربه تان تغییر کرده است؟
نه
هم اکنون دین شما چیست؟
غیر وابسته- آگنوستیک. من به موجودات بالاتر و سطوح بالاتر آگاهی فراتر از خودمان باور دارم، اما هیچ کدام از باورهای مذهبی را نمی پذیرم.
آیا تجربه ی شما دارای ویژگی های سازگار با باورهای زمینی شما بود؟
محتوایی که هم سازگار بود و هم با باورهایی که در زمان تجربه ی خود داشتید، مطابقت نداشت. با داشتن یک پیشینه ی روانشناسی، به تجلیات بالاتر آگاهی باور داشتم. بنابراین، من همیشه پذیرای این ایده بوده ام که یک انرژی آگاهانه فراتر از مرگ وجود دارد. هرچند، مطمئن نبودم که هنوز هویت خود را داشته باشم.
آیا به دلیل تجربهتان تغییری در ارزشها و باورهایتان داشتید؟
نه
آیا به نظر می رسید با وجود یا حضوری عرفانی مواجه شدید یا صدایی غیرقابل شناسایی شنیدید؟
با موجودی مشخص، یا صدایی که به وضوح منشأ عرفانی یا غیرزمینی داشت روبرو شدم. من با شخصی ملاقات کردم که ادعا می کرد نیای بسیار دوری است.
آیا ارواح متوفی یا مذهبی را دیدید؟
من در واقع آنها را دیدم
آیا با موجوداتی روبرو شدید که پیشتر روی زمین زندگی می کردند و در ادیان با ذکر نام توصیف شده اند (مثلاً: عیسی، محمد، بودا و غیره)؟
نه
آیا در طول تجربه ی خود، اطلاعاتی در مورد وجود پیش از مرگ به دست آوردید؟
نامطمئن تمام اطلاعات در مورد جهان به من داده می شد. وقتی بار دیگر زنده شدم با من برنگشت، اما می دانم که ناگهان لحظه ای وجود داشت که همه چیز برایم کاملاً معنادار بود.
آیا در طول تجربه ی خود، اطلاعاتی در مورد ارتباط جهانی یا یگانگی به دست آوردید؟
نامطمئن. من باور دارم ماهیت واقعی خودآگاه و کیهان آشکار شده بود، اما با به یاد نیاوردن هیچ یک از آنها می توانم مطمئن باشم که تا چه حد یا چه اطلاعاتی فاش شده بود.
آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد وجود خدا کسب کردید؟
نامطمئن باوردارم چنین دانشی به من داده میشد، زیرا کلیت هستی ناگهان با من همراه شد، اما وقتی هوشیاری را دوباره به دست آوردم از بین رفته بود.
در مورد زندگی زمینی ما غیر از دین:
آیا در طول تجربه ی خود، دانش یا اطلاعات ویژه ای در مورد هدف خود کسب کردید؟
نه
آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد معنای زندگی به دست آوردید؟
نه. من باور دارم این طور است، اما نمی توانم دقیقاً اظهار نظر کنم که آن چه چیزی است.
آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد زندگی پس از مرگ به دست آوردید؟
بله این چیزها توسط شخصی که برای راهنمایی من آنجا بود برای من توضیح داده شد. فکر میکنم که خودم نیز آگاه بودم زیرا اطلاعاتی درباره ی ماهیت واقعی هستی و جهان برای من ارسال میشد، اما وقتی به هوش آمدم این اطلاعات برایم از دست رفت.
آیا اطلاعاتی در مورد چگونه گذراندن زندگی هایمان به دست آوردید؟
نه
آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد دشواری ها، چالش ها و سختی های زندگی کسب کردید؟
نه
آیا در طول تجربه ی خود، اطلاعاتی در مورد عشق به دست اوردید؟
نه
پس از تجربه تان چه تغییراتی در زندگی شما رخ داد؟
این تجربه نوعی بحران وجودی در من ایجاد کرده است. من سالها را صرف این فکر کردهام که آیا به راستی واقعی بود یا نه. من با داشتن مدرک روانشناسی، دائماً این ترس را دارم که آنچه تجربه کردم تنها یک توهم ایجاد شده توسط مغز ناکارآمد در آستانه ی مرگ بود. من هنوز تا به امروز دودل هستم. می خواهم واقعی باشد. این چنین احساس می شود که چیز فوق العاده ای به من تابانده شده بود. چیزی که باید تایید کند که زندگی پس از مرگ بدون شک یک واقعیت است. با این حال، من بیشتر از قبل از تجربه متقاعد نشده ام. چنین احساس می کنم که همه ی تجربه به گونه ای با آموزش پیشین کم ارزش شده است.
پس از NDE:
آیا بیان این تجربه با کلمات دشوار بود؟
نه
چقدر این تجربه را در مقایسه با سایر رویدادهای زندگی که در پیرامون این تجربه رخ داده اند، دقیق به خاطر می آورید؟ من این تجربه را با همان دقتی به یاد می آورم که سایر رویدادهای زندگی که در پیرامون این تجربه رخ داده اند. تجربه ی بصری سیاهچاله در چشم ذهن من بسیار ثبت شده است. نگاه شخص همراه من دقیقا همان گونه بود که اگر من روی زمین در یک لحظه به کسی نگاه می کردم. من نتوانستم شخص را عمیقاً مطالعه کنم. مکالمه یک نقل قول است. من اصل آن را به یاد دارم اما کلمه به کلمه نیست.
آیا پس از تجربه ی خود، موهبت روانی، غیر معمول یا ویژه ی دیگری دارید که پیش از تجربه نداشته اید؟
نه
آیا یک یا چند بخش از تجربه ی شما وجود دارند که به ویژه برای شما معنادار یا قابل توجهند؟
می دانستم که پس از مرگم، می توانم چنین احساس آرامش کاملی را تجربه کنم. به عنوان فردی که با افسردگی، اضطراب و PTSD ناشی از خدمت سربازی سر و کار دارد، دانستن این که تجربه ام واقعی بود یا نه، آرامش بخش است، دوباره احساس آرامش کامل میکردم، مانند آنچه در NDE تجربه کردم.
آیا تا به حال این تجربه را با دیگران به اشتراک گذاشته اید؟ نه
آیا پیش از تجربه ی خود از تجربه ی نزدیک به مرگ (NDE) آگاهی داشتید؟
بله، من داستان هایی از برنامه های تلویزیونی در مورد موضوعات ماوراء الطبیعه شنیده یا شاید یک یا دو مقاله در مورد آن خوانده بودم. نه چیزی بسیار گسترده، اما من از ماهیت اصلی آنچه بسیاری از مردم تجربه می کنند آگاه بودم. به هر حال من فکر نمیکنم اگاهی قبلیم به هیچ شکلی این تجربه را مخدوش کند.
در مورد واقعیت تجربه ی خود در مدت کوتاهی (روزها تا هفته ها) پس از وقوع آن چه باوری داشتید؟
تجربه احتمالا واقعی بود. سپس قطعا چنین احساس می شد که چیزی واقعی را تجربه میکنم. با این حال، وقتی از کما بیرون آمدم، بدنم نیاز به آموزش مجدد داشت و مشکلات حافظه داشتم (مغزم به هم ریخته بود، چیزها بی نظم به نظر می رسیدند) و با پیشینه ی روانشناسی ام در پس زمینه زندگی ام محو گردید.
اکنون در مورد واقعیت تجربه ی خود چه باوری دارید؟ تجربه احتمالا واقعی بود. من می خواهم باور کنم که واقعی بود اما نمی دانم.
در هیچ زمانی از زندگی شما، آیا هیچ چیزی هیچ بخشی از تجربه را بازتولید کرده است؟
نه
آیا چیز دیگری وجود دارد که بخواهید در مورد تجربه خود بیفزایید؟
نه
آیا پرسش دیگری وجود دارد که بتوانیم برای کمک به شما در انتقال تجربه ی خود بپرسیم؟
بسیار جامع. شاید پرسشهای بیشتری در مورد این که افراد پیش و پس از تجربه ی خود چه باورهای دیگری از ماوراء الطبیعه داشته اند. ملاقات من با نیاکانی از سیاره ی دیگر برایم جالب بود. من به زندگی خارج از زمین واقعا باور دارم. من کنجکاوم که آیا این می توانسته است به شکلی این تجربه را لکه دار کند یا نه. واقعاً هیچ راهی برای ابطال یا اثبات علمی این برخوردها وجود ندارد. با این حال، دانستن این که آیا برخی از باورهای قبلی میتوانستند این تجربه را هدایت کنند یا نه خوب است. من می خواهم تا جایی که ممکن است به صورت علمی با موضوع برخورد کنم.