اسکات اس. تجربه احتمالی نزدیک به مرگ |
شرح تجربه:
خدا می خواست به من توضیح دهد که هیچ چیز مهمتر از عشق نیست. بنابراین او شروع کرد به روان کردن سیل عشقی غیر قابل باور به سوی من؛ بیشتر از چیزی که هرکسی بتواند هرگز تصورش را بکند، مانند عشقی یک تریلیون برابر. و این احتمالاً حتی کافی نیست. فکر می کردم قلبم داشت منفجر می شد. یک بار دیگر احساس می کردم مانند یک بادکنک بودم. خدا به من گفت که به عقب برمی گشتم، و این که دیگر هیچ چیزی را نمی توانستم به یاد بیاورم 'جز عشقی که به تو نشان دادم.'
تجربه ی نزدیک به مرگ احتمالی قابل توجه با رویارویی با خدا و آگاهی از دانش جهانی.
شرح تجربه
من به تازگی تماشای پادکست شما یکی از پادکستهای تجربه ی نزدیک به مرگ مورد علاقهام را به پایان رساندم. در مورد تجربه ام چه می توانم بگویم؟ ظاهراً، چیزی که بعداً متوجه شدم، این است که با خفقان یا ایست موقت تنفسی خوابم، من در خواب مردم.
خودم را در یک خلأ سیاه یافتم. بهترین روشی که می توانم آن را توضیح دهم این است که من به شکم مادرم برگشته بودم. برای من خیلی طول کشید تا به این توضیح برسم. در هر صورت، من سیاهی ناقصی بودم؛ مشکی مخملی خالص. متوجه شدم که در جمع خود خدا بودم. نتوانستم او را ببینم. نمی توانستم خودم را ببینم. فقط می دانستم او چه کسی بود و می توانستم همه چیز را در مورد او احساس کنم. مقدار عشقی که در من ریخته می شد بیش از آنی بود که بدنم بتواند تحمل کند. احساسی مانند این داشتم که یک بادکنک بودم و در هر لحظه قرار بود منفجر شوم.
از راه تله پاتی، او گفت: بپرس. من آن قدر غافلگیر شده بودم که تمام چیزی که می توانستم به آن فکر کنم این بود که "معنای زندگی چیست؟" در عرض یک لحظه یا کسری از ثانیه، همه چیز مانند یک رودخانه ی عظیم در حالی که به قلبم هجوم می آورم ، سیل آسا به درونم سرازیر شد، همه چیز را در مورد همه چیز می دانستم. همه چیز را در مورد هر کسی که روی زمین وجود داشته است می دانستم؛ همانطور که در مورد کسی که هرگز در زمان وجود داشته. من همه چیز را در مورد ریاضیات، هوانوردی و هر چیز دیگری که هر فرد می تواند به آن فکر کند می دانستم. من واقعاً احساس می کردم که انگار خودم یک خدا بودم. در پایان، خدا می خواست به من توضیح دهد که هیچ چیز مهمتر از عشق نیست. بنابراین او شروع کرد به روان کردن سیل عشقی غیر قابل باور به سوی من؛ بیشتر از چیزی که هرکسی بتواند هرگز تصورش را بکند، مانند عشقی یک تریلیون برابر. و این احتمالاً حتی کافی نیست. فکر می کردم قلبم داشت منفجر می شد. یک بار دیگر احساس می کردم مانند یک بادکنک بودم. خدا به من گفت که به عقب برمی گشتم، و این که دیگر هیچ چیزی را نمی توانستم به یاد بیاورم 'جز عشقی که به تو نشان دادم.' او به من گفت،'از تو انتظار دارم که بروی و به هرکس دیگری توضیح بدهی که مرگی در کار نیست.' نمی توانم به یاد بیاورم که می خواستم به عقب برگردم یا نه.
ناگهان در تخت کنار همسر سابقم از خواب بیدار شدم. من به معنای واقعی کلمه می خندیدم و در همان حال گریه می کردم؛ در حالی که نشسته و سینه ام را گرفته ام. در آن لحظه هنوز همه ی چیزهایی را که یاد گرفته بودم به خاطر می آوردم. من خیلی هیجان زده بودم که صبح از خواب بیدار شده، درباره ی فیزیک کوانتومی و هر چیز دیگری به همه بگویم. و به خصوص در مورد عشق. در کمال تاسف، عشق را به یاد می آوردم، اما نمی توانستم همه ی اطلاعات فوق العاده باورنکردنی-ای را که در من بارگیری شده بود به خاطر آورده یا بازیابی کنم. همه چیز را به فرزندان، همسر کنونی و سابقم گفته ام. بچه های من تا حدودی به آنچه گفتم باور دارند، اما هنوز آن را زیر سوال می برند. واقعا برایم مهم نیست.
همه ی چیزی که می دانم این است که همه ما پس از مرگ ادامه می دهیم. ما زندگی های بی نهایت داریم. ما تناسخ پیدا خواهیم کرد، همانطور که هزاران و هزاران بار انجام داده ایم. ما بر روی زمین به عنوان یک تجربه ی یادگیری حضور داریم که نمی توانیم در دنیای کامل بهشت یاد بگیریم.
من یک آدم فوق مذهبی نیستم. اما، من اکنون بر اساس آنچه تجربه کردم، بسیار معنوی هستم. تمام ترسم از مرگ را از دست داده ام. متأسفانه، همانطور که بسیاری از تجربیات نزدیک به مرگ به شما خواهند گفت، من دچار یک افسردگی شدم زیرا چیزی جز بازگشت به خانه را نمی خواهم. من سعی می کنم از این زندگی که در پیش گرفته ام لذت ببرم. اما خیلی سخت است زیرا یادم نمیآید که انتخاب کردم این بار با چه چیزهایی دست و پنجه نرم کنم. و بار دیگر، واقعا همه ی این موارد را در زندگی ام انتخاب کردم: از دست دادن خانواده ام، از دست دادن فرزندان، ویرانی مالی، طلاق، و غیره. حتی اکنون، برای من درک این که واقعاً این چیزها را انتخاب کردم سخت است. گاهی اوقات، من واقعاً از طرف دیگرم به خاطر موافقت با این موضوع بسیار عصبانی می شوم. اگرچه، من این کار را کردم و فعلاً همه چیز همان طور است که باید باشد.
در مورد تجربه ام به دوستان زیادی گفته ام. برای برخی از آنها، با توجه به این که بچه ها و اعضای خانواده ای دارند که نگران آنها هستند، آسودگی زیادی را برایشان به ارمغان آورده است. من باور دارم که این یک چیزی است که خدا به من هدیه داد تا مردم بدانند. اگرچه دیگرانی مانند پدرم و دوستانم پزشک هستند که نمی توانند درک کنند که یک زندگی فراتر از این وجود دارد. دوست دکترم باور دارد که وقتی می میرد همه چیز از بین می رود. شما هیچ چیز را به یاد نمی آورید. شما به یاد نمی آورید که چه کسی بودید یا این که حتی بچه داشته یا زندگی خود را دوست داشتید. به او گفتم که فکر می کردم این ترسناک ترین چیز در جهان بود.
تجربه ی خدای من شگفت انگیزترین تجربه ی زندگی من بود. خوشحالم که پس از تماشای پادکست توانستم این وب سایت را پیدا کنم. خوشحالم که توانستم داستانم را به اشتراک بگذارم.
عناصر NDE:
در زمان تجربه ی شما، آیا یک رویداد تهدید کننده ی زندگی مرتبطی وجود داشت؟
نه. ظاهراً خفگی خود بخو موقع خواب، بود. فکر کنم به خاطر خفقان یا ایست موقت تنفسی هنگام خواب باشد. مرگ بالینی (قطع تنفس یا عملکرد قلب)
محتوای تجربه ی خود را چگونه ارزیابی میکنید؟
کاملا دلپذیر
آیا احساس کردید از بدن خود جدا شده اید؟
نه. من آگاهی نسبت به بدنم را از دست دادم.
بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری شما در طول تجربه چگونه با خودآگاهی و هوشیاری عادی روزمره ی شما مقایسه شد؟
خودآگاهی و هوشیاری بیشتر از حد معمول. من هر چیزی را در مورد همه چیز در جهان می دانستم، از جمله همه ی افراد در جهان.
در چه زمانی در طول تجربه در بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری خود قرار داشتید؟
نزدیک به پایان
آیا افکار شما تسریع شده بودند؟
فوق العاده سریع
آیا به نظر می رسید زمان سرعت می گیرد یا کند می شود؟
نه
آیا حواس شما زنده تر از حد معمول بودند؟
به طرزی باورنکردنی زنده تر
لطفاً بینایی خود را در طول تجربه با دید روزمره تان که بلافاصله پیش از تجربه داشتید مقایسه کنید.
اولاً این یک بینایی نبود. ۱۰۰% واقعی بود و من حتی نمی توانم به مقایسه ی این دو نزدیک شوم.
لطفاً شنوایی خود را در طول تجربه با شنوایی روزمره تان که بلافاصله پیش از زمان تجربه داشتید مقایسه کنید.
وقتی من آنجا بودم، هیچ صدایی نبود. همه ی اینها از طریق فکر انجام می شد.
آیا به نظر می رسید از چیزهایی که در جاهای دیگر می گذرد آگاه بودید؟
بله، و حقایق بررسی شده است
آیا به درون یا از میان یک تونل عبور کردید یا از آن گذشتید؟نه
آیا در تجربه ی خود موجوداتی را دیدید؟
نه
آیا با هیچ موجود مرده(یا زنده)ای برخورد کردید یا از آن آگاه شدید؟
نه
آیا نور درخشانی را دیدید یا احساس کردید که توسط آن احاطه شده اید؟
نه
آیا نوری غیرزمینی دیدی؟
نه
آیا به نظر می رسید وارد دنیای غیرزمینی دیگری شده اید؟
نه
چه عواطفی را در طول تجربه احساس کردید؟
عشق!
آیا یک احساس آرامش یا لذت داشتید؟
آرامش یا لذت باورنکردنی
آیا یک احساس خوشی داشتید؟
خوشی باور نکردنی
آیا یک حس هماهنگی یا اتحاد با کیهان داشتید؟
احساس می کردم با دنیا متحد شده یا با آن یکی هستم
آیا به نظر می رسید ناگهان همه چیز را فهمیده اید؟
همه چیز در مورد کیهان. کلمه ای در کار نیست؛ همه چیز را در مورد همه چیز فهمیدم. شما می توانید آن را نام ببرید، و من همه چیز را در موردش می دانستم. فقط آرزو می کنم آنها دانش را نگه می داشتند.
آیا صحنه هایی از گذشته تان به شما بازگشت؟
نه
آیا صحنه هایی از آینده برای شما پیش آمد؟
نه
آیا به مرز یا نقطه ای بی بازگشت رسیدید؟
نه
خدا، معنویت و دین:
پیش از تجربه تان چه دینی داشتید؟
مسیحی- مسیحی دیگر قبل از این که تجربه خود را داشته باشم. واقعا مذهبی هم نبودم. به سادگی به صورتی کاملا ناگهانی پیش آمد.
آیا اعمال مذهبی شما از زمان تجربه تان تغییر کرده است؟بله، من تا آنجایی که جامعه میگوید آنقدر مذهبی نیستم، هر چند معنویتر هستم.
هم اکنون دین شما چیست؟
مسیحی- دیگر مسیحی من خیلی مذهبی نیستم. من بر اساس تجربه ام بی نهایت معنوی هستم.
آیا تجربه ی شما دارای ویژگی های سازگار با باورهای زمینی شما بود؟
محتوایی که هم سازگار بود و هم با باورهایی که در زمان تجربه ی خود داشتید سازگاری نداشت.
آیا به دلیل تجربهتان تغییری در ارزشها و باورهایتان داشتید؟
بله، از نگرانی در مورد چیزهای پولی یا دنیوی دست کشیدم. من همچنین از نگرانی در مورد مرگ دست کشیدم. تنها چیزی که در مورد آن نگرانی دارم، یافتن دوباره ی عشق واقعی در این زندگی است.
آیا به نظر می رسید با وجود یا حضوری عرفانی مواجه شدید یا صدایی غیرقابل شناسایی شنیدید؟
من با یک موجود قطعی، یا صدایی آشکارا با منشأ عرفانی یا غیرزمینی خدا!!! یا خالق مواجه شدم. هر چه برای شما کار می کند.
آیا ارواح متوفی یا مذهبی را دیدید؟
نه
آیا با موجوداتی روبرو شدید که پیشتر روی زمین زندگی می کرده اند و در ادیان با ذکر نام توصیف شده اند (مثلاً: عیسی، محمد، بودا و غیره)؟
نه
در طول تجربه ی خود، آیا اطلاعاتی در مورد وجود پیش از مرگ به دست آوردید؟
بله، من مروری بر زندگی نداشتم، اما این دانش را نگهداشته ام که قبلاً بارها و بارها اینجا بوده ام. خواه زمین باشد یا مکان دیگری.
آیا در طول تجربه ی خود، اطلاعاتی در مورد ارتباط جهانی یا یگانگی به دست آوردید؟
بله، من به همه چیز و هر کس یا همه کس متصل بودم.
آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد وجود خدا کسب کردید؟
بله، او را ندیدم، به طور ساده او را حس کردم، صدای درونش را شنیدم. نیازی به داشتن حضور فیزیکی با او نداشتم. من به سادگی می دانستم که او همان کسی بود که بود. این همه ی چیزی است که باید می دانستم.
در مورد زندگی زمینی ما غیر از دین:
آیا در طول تجربه ی خود، دانش یا اطلاعات خاصی در مورد هدف خود کسب کردید؟
نه
آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد معنای زندگی به دست آوردید؟
بله عشق
آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد زندگی پس از مرگ به دست آوردید؟
بله بدون هیچ شکی دریافتم که ما تناسخ پیدا می کنیم. ما آن را هزاران یا صدها هزار بار، اگر نه میلیون ها بار، انجام داده ایم. هیچ زمانی وجود ندارد.
آیا اطلاعاتی در مورد چگونه گذراندن زندگی هایمان به دست آوردید؟
نه
آیا در مورد دشواری ها، چالش ها و سختی های زندگی اطلاعاتی کسب کردید؟
نه
آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد عشق به دست آوردید؟
بله عشقی باور نکردنی از طرف خود خالق. اما همچنین، مقدار عظیمی عشق برای همه ی ما اینجا بر روی زمین. من سعی میکنم هر روز به سادگی با بودن همچون موجی در برکه که بر هر کسی و همه ی افراد پیرامون تأثیر میگذارد، آن را گسترش دهم. این یک ضرب المثل ساده است که روز مبارکی داشته باشید یا در را برای کسی نگه دارید.
پس از تجربه تان چه تغییراتی در زندگی شما رخ داد؟تغییرات بزرگ در زندگیم
آیا روابط شما به طور خاص به دلیل تجربه تان تغییر کرده است؟
من فقط در زندگیم زمان زیادی را به افرادی که می خواهند به شیوه ای دنیوی عمل کنند، (اختصاص) نمی دهم.
پس از NDE:
آیا بیان این تجربه با کلمات دشوار بود؟
بله هیچ راهی برای توضیح عشق خدا وجود ندارد. مطلقا هیچ راهی.
چقدر این تجربه را در مقایسه با سایر رویدادهای زندگی که در پیرامون آن تجربه رخ داده اند دقیق به خاطر می آورید؟من این تجربه را با دقت بیشتری نسبت به سایر رویدادهای زندگی که در پیرامون این تجربه رخ داده اند به خاطر می آورم. من همه چیز را در مورد آن به یاد دارم. بخش غم انگیز این است، دانشی که به من داده شده بود را به خاطر نمی آورم. با این حال، تنها چیزی که خوب به یاد دارم عشق بود. و این که به نظر می رسد با گذر زمان کمرنگ می شود. هر چند وقت یک بار، یک غروب زیبا یا چیزی لرزه بر اندامم می اندازد، مانند وقتی که تنت مورمور شده و موهایت راست می ایستد.
آیا پس از تجربه ی خود، موهبت روانی، غیر معمول یا ویژه ی دیگری دارید که پیش از تجربه نداشته اید؟
نه
آیا تا به حال این تجربه را با دیگران به اشتراک گذاشته اید؟بله، بلافاصله شروع به اشتراک گذاری آن با خانواده ام کردم. پس از آن، حدود دو سال طول کشید تا این که در مورد آن با دوستانم صحبت کردم. اکنون بی وقفه در مورد آن با هر کسی که گوش می دهد حرف می زنم.
آیا پیش از تجربه ی خود از تجربه ی نزدیک به مرگ (NDE) آگاهی داشتید؟
نامطمئن
در مورد واقعیت تجربه ی خود در مدت کوتاهی (روزها تا هفته ها) پس از وقوع آن چه باوری داشتید؟
تجربه قطعا واقعی بود. این امروز غیرقابل انکار است همان طور که صبح بود از خواب بیدار شدم. من نیازی ندارم که کسی به من بگوید که این نظر من است. من می دانم که چه می دانم. و این همه ی آن چیزی است که باید بدانم.
اکنون در مورد واقعیت تجربه ی خود چه باوری دارید؟
تجربه قطعا واقعی بود. من می دانم که چه می دانم.
در هیچ زمانی از زندگی شما، آیا هیچ چیزی تا به حال هیچ بخشی از تجربه را بازتولید کرده است؟
بله همانطور که گفته ام، تنها زمانی که غروب زیبایی را می بینم یا اتفاقی برایم می افتد. لرزش تمام بدنم را فراخواهد گرفت.به عنوان یک کاردینال این ممکن است یک فرود ساده در نزدیکی من در حیاط خلوتم باشد. نشانه های کمی وجود دارند. اعداد فرشته همیشه برای من ظاهر می شوند.
آیا چیز دیگری وجود دارد که بخواهید در مورد تجربه ی خود بیفزایید؟❤️❤️❤️❤️❤️❤️
آیا سؤالات دیگری وجود دارند که بتوانیم برای کمک به شما در انتقال تجربه ی خود بپرسیم؟
من چیزی برای افزودن ندارم، این پرسشنامه ی بسیار کاملی بود.