تجربة ستيف د في الإقتراب من الموت |
شرح تجربه:
ما با دو دوست صمیمی خود برای سفر سالانه مان به جنوب فلوریدا به کی وست(Key West) رسیده بودیم. این سفر شامل بازدید از فورت لادردیل(Fort Lauderdale)برای حدود هشت یا نه روز، با چهار روز در کی وست بود. ما همیشه یک ترکاندنی داشتیم. ما از آپارتمان آنها راندیم. فکر میکنم چهارشنبه بود زیرا برنامههای بزرگی برای تماشای بازیهای مسابقات مردان NCAA در پنجشنبه و جمعه داشتیم. ما به آپارتمان رسیدیم و من و دوست شوهر رفتیم تا در حالی که همسرانمان یک نوشیدنی( cocktail) در آپارتمان مینوشیدند، آب تنی کنیم. آن شب قرار بود بیرون برویم. به آپارتمان برگشتیم، شستشویی انجام داده و برای شب لباس پوشیدیم. من داشتم آبجو می خوردم، او کاکتیل می خورد. همسرانمان از ایوان به داخل آمدند.
یادم میآید که بر می گشتم تا بروم و حس بسیار ضعیفی داشتم از این که اول با صورت به زمین خوردم. چیز بعدی که می دانم، بیرون از بدنم بودم. خودم را احساس نکردم که ترک می کنم. من فقط بیرون از آپارتمان شناور بوده و اوضاع را زیر نظر داشتم. من به ارتفاع حدود دو طبقه نزدیک پله های طبقه پایین شناور بودم.
در نگاهی به گذشته، من فکر نمیکنم تا زمانی که EMT-ها آپارتمان را ترک کردند مرده باشم، زیرا همسر دوستانم بلافاصله CPR را شروع کردند. اکنون می دانم که بین مرگ و زندگی بودم. در آن هنگام از زندگیم، من بزرگ بودم؛ وزنه برداری و ورزش می کردم. در آن اوقات من حالم خیلی خوب بود، شش فوت و دو اینچ(قد) و حدود 265 پوند (وزن) داشتم. خیلی از روزها دو بار در روز تمرین می کردم. این را نه برای لاف زدن، بلکه برای روشن کردن دو نکته می گویم: من در شرایط خوبی بوده و تنها یک تخته سنگ بزرگ انسانی بودم.
من اندازه را ذکر می کنم زیرا همان طور که مذاکره ی EMT ها بر روی پله های باریک را تماشا می کردم همان گونه هم پیچ های کوچک را در پایین هر شش یا چند پله نظاره گر بودم. یادم میآید که میخندیدم و فکر میکردم، "هیچ راهی برای بردن آن پسر به آمبولانس وجود ندارد!"
ناگهان متوجه شدم که شناور بودم و دیدم جمعیت زیادی مشغول تماشای این فرآیند هستند. من در واقع چهره های ویژه ای را به یاد می آورم. آخرین چهره ای که روی آن تمرکز کردم، یک بچه ی مو تیره بود که به نظر می رسید با من ارتباط چشمی برقرار می کرد. سپس در یک لحظه با سرعتی غیرقابل توصیف شلیک شدم. نور اطراف من شبیه فیلم "جنگ های ستارگان" بود زمانی که یک سفینه ی فضایی با سرعت نور رفت. من رنگ های جوراجور(kaleidoscopic) را چنان روشن و پویا دیدم که به راستی نمی توانم آنها را توصیف کنم. اگرچه، می توانم آنها را همان گونه که در طول سفرم ظاهر شدند تجسم کنم.
هیچ حس، ایده، یا درکی از وجود زمان در آنجا نیست. ابدیت یک ثانیه است؛ یک ابدیت دوم. من موشک وار شلیک شدم و بعد به نظر می رسید سرعتم کم شده است. من داشتم با یک توپ نور شگفت انگیز و درخشان روبرو می شدم. من واژگانی برای توصیف نور ندارم. در این زمان حضور شخص دیگری را پشت سرم احساس کردم که به من می گفت همه چیز بسیار خوب بود. من هم متوجه شدم که همه چیز بسیار خوب بود زیرا کاملاً در آرامش بودم. احساس می کردم که فراتر از باور آگاه بودم. بیش از سه بعد وجود دارند و من برخی از آنها را تجربه کردم. این فقط شگفت انگیز بود، چیزهای درخشان و بسیار بسیار غافلگیر کننده.
در یک نقطه تمام زندگیم در مقابلم چشمک زد. این تکههای کوچکی از زندگی من نبود، بلکه به نوعی یکباره تمام زندگیم بود. بعضی از چیزهایی که دیدم و به یاد آوردم باعث احساس سرخوشی، خنده ام شد و اوقات دیگر غم و اندوه، اما باز هم به یکباره اتفاق افتاد. در مقطعی، به من گفته شد که "عشق تنها چیزی است که اهمیت دارد." این به معنای عشق به همه ی همنوعان، عشق و احترام به زمین، به پرندگان، حیوانات و حتی حشرات بود. همه ی چیزها از جانب آفریدگار ما هستند و ما همه، همه چیز در هر سطحی به هم متصل هستیم.
اطلاعات زیادی به من داده شد که تا به امروز مرا شگفت زده کرده است. زمان خطی نیست و من واقعا نمی توانم این چیزی را که یاد گرفتم توضیح دهم. همه ی زمان اکنون است، سپس، بعدی یا هر چیز دیگری. اما من ناچار شدم آن را به نوعی خطی توضیح دهم زیرا گمان میزنم این گونه ایست که آن را درک میکنم. پس از چند درس علمی که فراتر از عشق، ارتباط و وجود ابدیمان آموختم، مجبور شدم بروم. باز هم به نوعی به من گفته شد که وقت رفتن بود.
خاطره ی بعدی من بیدار شدن در بیمارستان منطقه ای کی وست است. نخستین خاطره ی من این است که کارکنان ریش مرا خراب کرده بودند. به من گفتند که سبیل را تراشیده بودند تا ماسک اکسیژن درست جا بیفتد. چیزی جز بودن در آنجا به خاطر نمی آورم، سپس در یک صندلی با مقداری آسیب مغزی بودم اما شخصیت من دست نخورده بود.
در طی چند روز بعد، به آرامی شفافتر شدم، اما هنوز از نظر ذهنی خیلی هوشیار نبودم. من در واقع شکایت کردم که تجربه ی نزدیک به مرگ را تجربه نکردم. سرانجام مرا به بیمارستانی در میامی و سپس به خانه ی فورت لاودردیل دوستانمان فرستادند، آنگاه با یک هواپیما به خانه. من تمام جدول زمانی را به خاطر ندارم اما فکر می کنم سه هفته بود. از آن هنگام، من به خاطر این رویداد از PTSD رنج می برم و از رویاهای زنده ی خود بسیار ناراحتم. من همچنین شفقت ژرف و عشق عمیقی دارم. چیزهای خوب و چیزهای بد را به خاطر دارم. با این حال، روی چیزی که یاد گرفتم نمی توان قیمت گذاشت.
اطلاعات پس زمینه:
جنسیت مذکر
تاریخ تجربه ی نزدیک به مرگ: 13 مارس 2008
عناصر NDE:
در زمان تجربه ی شما، آیا یک رویداد تهدید کننده ی زندگی مرتبطی وجود داشت؟
بله حمله ی قلبی. CPR داده شده. مرگ بالینی (قطع تنفس یا عملکرد قلب) من دچار حمله ی قلبی بیوه ساز(بسته شدن کامل بزرگترین شریان قلب) شدم و همان طور که بعداً به من گفته شد وقتی به زمین خوردم مرده بودم.
محتوای تجربه ی خود را چگونه ارزیابی میکنید؟
کاملا دلپذیر
آیا احساس کردید از بدن خود جدا شده اید؟
بله بالا را بخوانید. من همه را تأیید کردم. من به وضوح بدنم را ترک کردم و خارج از آن وجود داشتم.
بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری شما در طول تجربه چگونه با خودآگاهی و هوشیاری عادی روزمره ی شما مقایسه شد؟
خودآگاهی و هوشیاری بیشتر از حد معمول. من از همه چیزهایی که در اطراف من اتفاق می افتاد آگاه بودم. همه چيز. بینایی، صدا، بو، هر احساس، جلو، عقب، بالا، پایین. نفس مردم در حال تماشا.
در چه زمانی در طول تجربه در بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری خود قرار داشتید؟
درست زمانی که از این سطح شلیک شدم، زمین.
آیا افکار شما تسریع شده بودند؟
به طرزی باورنکردنی سریع
آیا به نظر می رسید زمان سرعت می گیرد یا کند می شود؟ به نظر می رسید همه چیز یکباره اتفاق می افتد. یا زمان متوقف شد یا تمام معنی خود را از دست داد، آنجا زمانی وجود نداشت که من درک کنم.
آیا حواس شما زنده تر از حد معمول بودند؟
به طرزی باورنکردنی زنده تر
لطفا بینایی خود را در طول تجربه با دید روزمره تان که بلافاصله پیش از تجربه داشتید مقایسه کنید.
آنچه را که دیدم احساس کردم. رنگ ها احساسات را ساطع می کردند.
لطفاً شنوایی خود را در طول تجربه با شنوایی روزمره تان که بلافاصله پیش از تجربه داشتید مقایسه کنید.
هاهاها! غیر واقعی. یک آهنگ خوش نوا وجود داشت، به دلیل نبود واژه ای بهتر. من فراتر از هر چیزی که بتوانم توصیف کنم شنیدم. افزون بر این، وقتی برگشتم 100% بهتر شنیدم. هنوز هم می شنوم.
آیا به نظر می رسید از چیزهایی که در جاهای دیگر می گذرد آگاه بودید؟
نه
آیا به درون یا از میان یک تونل گذشتید؟
نه
آیا در تجربه ی خود موجوداتی را دیدید؟
نه
آیا با هیچ موجود مرده(یا زنده)ای برخورد کردید یا از آن آگاه شدید؟
بله عیسی و همکاران
آیا نور درخشانی را دیدید یا احساس کردید که توسط آن احاطه شده اید؟
نه
آیا نوری غیرزمینی دیدی؟
بله نوری زیبا. صادقانه بگویم، من باوردارم حضور درخشان و شکوه آفریدگار، خداوند متعال بود.
آیا به نظر می رسید وارد دنیای غیرزمینی دیگری شده اید؟
یک قلمرو آشکارا عرفانی یا غیرزمینی تاریک، با نور. عشق، خوش آهنگ، درخشندگی.
چه عواطفی را در طول تجربه احساس کردید؟
عشق، قدردانی، شرم، غرور. عشق، بیش از همه، عشق و آرامش غیر قابل تصور.
آیا یک احساس آرامش یا لذت داشتید؟
آرامش یا لذت باورنکردنی
آیا یک احساس خوشی داشتید؟
خوشی باور نکردنی
آیا یک حس هماهنگی یا اتحاد با کیهان داشتید؟
احساس می کردم با دنیا متحد شده یا با آن یا یکی هستم
آیا ناگهان به نظر می رسید همه چیز را فهمیده اید؟
همه چیز در مورد جهان نمی توانم به شما بگویم. من فقط در بعضی موارد کلمات ندارم و در دیگر موارد نمی خواهم تأثیر بگذارم. اعتقادات ما در اینجا مهم هستند. من همه چیز را در مورد جهان نمی دانم، اما چیزهای زیادی به من گفته شد و دانش بزرگی به من اعطا گردید.
آیا صحنه هایی از گذشته تان به سراغتان آمد؟
گذشته ی من به صورت خارج از کنترلی در برابر من چشمک زد در حالی که زندگی به من نشان داده شد.
آیا صحنه هایی از آینده برای شما پیش آمد؟
نه
آیا به مرز یا نقطه ای بی بازگشت رسیدید؟
به سدی رسیدم که اجازه ی عبور از آن را نداشتم. یا برخلاف میلم بازگردانده شدم. داستانم را بخوانید.
خدا، معنویت و دین:
پیش از تجربه تان چه دینی داشتید؟
مسیحی- مسیحی دیگر. اعتقاد معنوی عمیق به خدا، عیسی، محمد، و غیره. باور به یک زندگی مداوم برای ابدیت.
آیا اعمال مذهبی شما از زمان تجربه تان تغییر کرده است؟
نه
هم اکنون دین شما چیست؟
مسیحی- مسیحی دیگر. اعتقادات من بسیار عمیق تر هستند. من درک بیشتری از کسانی که دارای دیدگاه های معنوی به طور چشمگیری متفاوت هستند، دارم. من معتقدم اگر سیستم اعتقادی شما به نحوی شما را حفظ کند، عالی است. من اکنون میدانم که آفریدگار واقعاً اهمیتی نمیدهد که چگونه او را تصدیق میکنیم، فقط برای ما مهم است. دیدگاه های بسیار بسیار متفاوت از زمان NDE-ام.
آیا تجربه ی شما دارای ویژگی های سازگار با باورهای زمینی شما بود؟
محتوایی که با اعتقاداتی که در زمان تجربه ات داشتی هم سازگار و ناسازگار بود. من باورهای اسلامی را تجربه کرده ام و هیچ دانش مسلمانی ندارم. دوستان مسلمان اما دانش صفر.
آیا به دلیل تجربهتان تغییری در ارزشها و باورهایتان داشتید؟
بله سطوح باور عمیق تر.
آیا به نظر می رسید با وجود یا حضوری عرفانی مواجه شدید یا صدایی غیرقابل شناسایی شنیدید؟
با موجودی قطعی یا با صدایی که به وضوح منشأ عرفانی یا غیرزمینی داشت روبرو شدم، کسی را ندیدم، اما حضورشان را به صورت فیزیکی حس کردم و سخنانشان را «شنیدم».
آیا ارواح درگذشته یا مذهبی را دیدید؟
نه
آیا با موجوداتی برخورد کردید که پیشتر روی زمین زندگی می کردند و در ادیان با ذکر نام توصیف شده اند (مثلاً: عیسی، محمد، بودا و غیره)؟
بله، من در سطح به طرز شگفت آوری عمیق آگاه شدم. دانش ویژه برای کسانی که به آنها گفته شده است. من توسط میلیون ها نفر تنها نیستم.
در طول تجربه ی خود، آیا اطلاعاتی در مورد وجود پیش از مرگ به دست آوردید؟
بله ما به دلایل متعددی هزاران زندگی را زندگی می کنیم. واقعا وحشی است.
آیا در طول تجربه ی خود، اطلاعاتی در مورد ارتباط جهانی یا یگانگی به دست آوردید؟
بله وجود دارد. هر چیزی که خداوند متعال آفریده در سطح اتمی متصل است.
آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد وجود خدا کسب کردید؟
بله داستانم را بخوانید.
آیا در طول تجربه ی خود، دانش یا اطلاعات خاصی در مورد هدف خود کسب کردید؟
بله، نمی توانم توصیف کنم، اما اکنون چیزهای زیادی می دانم که مرا نشئه کرده است.
آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد معنای زندگی به دست آوردید؟
نه
آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد زندگی پس از مرگ به دست آوردید؟
بله اطلاعات ویژه
آیا اطلاعاتی در مورد چگونگی گذراندن زندگی هایمان به دست آوردید؟
بله، من واقعا نمی توانم چیز دیگری جز تمرکز بر عشق به اشتراک بگذارم. خارج از موضوع. متاسفم.
آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد دشواری ها، چالش ها و سختی های زندگی کسب کردید؟
بله ما باید با چالش ها، دردها، سختی ها و... زندگی کنیم لازم است.
آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد عشق کسب کردید؟
بله عشق همه چیز است. عشق به خود، همه، همه چیز. احترام به هر وجود و موجودی. ما همه به هم متصل هستیم.
بعد از تجربه تان چه تغییرات سبک زیستنی در زندگی شما رخ داد؟
تغییرات بزرگ در زندگی من، زندگیم، چشم انداز زندگی، عشق به همه. بشر، من تغییر کرده ام. هنوز نقص دارم. زمان بزرگ لعنتی! هاها! فقط آگاه و سپاسگزارم که با عشق و دانشی که به من عطا شده است اینجا هستم. از شما برای فراهم کردن این میدان برای به اشتراک گذاشتن بسیار سپاسگزارم. در حالی که به بهشت نرسیدم، تجربه ی من زندگی من را تغییر داده است. خدا به همه ی شما برکت بدهد.
آیا روابط شما به طور خاص به دلیل تجربه تان تغییر کرده است؟
بله عمیق تر، بهتر، دوست داشتنی تر.
بعد از NDE:
آیا بیان این تجربه با کلمات دشوار بود؟
بله، من کلماتی برای توصیف آنچه دیدم و از نظر عاطفی احساس کردم ندارم.
چقدر این تجربه را در مقایسه با سایر رویدادهای زندگی که در پیرامون این تجربه رخ داده اند، دقیق به خاطر می آورید؟ من این تجربه را با دقت بیشتری نسبت به سایر رویدادهای زندگی که در پیرامون این تجربه رخ داده اند به خاطر می آورم. این زنده ترین خاطره ی زندگی من است. افزون بر این، در هنگام رشد، بخش زیادی از زندگی مرا در چارچوبی قرار می دهد.
آیا پس از تجربه ی خود، موهبت روانی، غیر معمول یا ویژه ی دیگری دارید که پیش از تجربه نداشته اید؟
بله مقداری توانایی برای پیش بینی آینده.
آیا یک یا چند بخش از تجربه ی شما وجود دارند که به ویژه برای شما معنادار یا قابل توجه هستند؟
بسیاری از بخش ها. اما میل من برای عبور از بهشت بسیار معنی دار بود. اجازه نداشتم بروم، مجبور شدم برگردم. به همان اندازه که دوست داشته و از زندگی ام سپاسگزارم، واقعاً دوست داشتم بمانم.
آیا تا کنون این تجربه را با دیگران به اشتراک گذاشته اید؟
نه
آیا پیش از تجربه ی خود از تجربه ی نزدیک به مرگ (NDE) آگاهی داشتید؟
به نوعی نامطمئن
در مورد واقعیت تجربه ی خود در مدت کوتاهی (روزها تا هفته ها) پس از وقوع آن چه باوری داشتید؟
تجربه احتمالا واقعی بود. هنوز در حال بهبودی از کما بودم.
اکنون در مورد واقعیت تجربه ی خود چه باوری دارید؟ تجربه قطعا واقعی بود. تا به امروز ادامه دارد.
در هیچ زمانی از زندگی شما، آیا هیچ چیزی هیچ بخشی از تجربه را بازتولید کرده است؟
نه
آیا چیز دیگری وجود دارد که بخواهید در مورد تجربه ی خود بیفزایید؟
نه
آیا سؤالات دیگری وجود دارند که بتوانیم برای کمک به شما در انتقال تجربه ی خود بپرسیم؟
همه خوب. خدا همه ی شما را حفظ کند. صلح و عشق!