سوزان تی. تجربه نزدیک به مرگ 13048 |
شرح تجربه:
به سمت بیمارستان راندیم که فقط پنج دقیقه با خانه ی ما فاصله دارد. رسیدیم، پذیرش شدیم و آماده بودیم که از تولد پسرمان لذت ببریم. این سومین فرزند من بود، از این رو زایمان چیز تازه ای برای من نبود. به اتاق رفتیم و منتظر زایمان شدیم. بچه ی ما انگار نمی خواست بیرون بیاید. دکتر گفت باید سزارین(c-section) کنم. گفتم: بسیار خوب، مشکلی نیست. فقط لطفاً او را جوری بیرون بیاور که سالم و خوب باشد!" من خیلی آماده بودم که پسرم را ببینم! سزارین به خوبی پیش رفت، وقتی دکتر او را بلند کرد تا به من نشان دهد که زیبا بود پسرم را دیدم. ما سپس به اتاق بهبود جابجا شدیم. داشتم به او شیر میدادم هنگامی که آغاز به دیدن یک خاکستری تیرهتر پیرامون بیرون بینایی-ام کردم. به پرستار گفتم که اطراف لبهها همه چیز کمی خاکستری به نظر میرسید. در حالی که فشار خونم را می گرفت، با اهمیتی شتابزده به من نگاه کرد. خیلی، خیلی پایین بود.
سریع مرا به اتاق جراحی برگرداندند تا ببینند چه مشکلی بود. خونریزی داخلی داشتم. همه را درست کردند و بعد حدود یک هفته برای بهبودی در آی سی یو بودم. در طول مدتی که روی من کار میکردند، در چیزی بودم که فکر میکردم وضعیتی شبه-رویا بود.
من در یک مزرعه ی بسیار بزرگ از چمن های بلند با گل ها بودم. دور تا دور دایره ای از درختان بود. دوست داشتنی بود! می توانستم صدای طبل قبیله ای را بشنوم. صدای ضربان قلب نبود؛ از هیچ نظر مانند آن. من این احساس چیره ی پیدا کردن منبع صدا را داشتم. آنجا ایستادم و برای یک لحظه فقط گوش دادم. شروع کردم به راه رفتن به سمتی که فکر می کردم صدا را می شنیدم. انگار صدا داشت مرا فرا می خواند که بیایم و پیدایش کنم. به راه رفتن ادامه دادم، در حالی که به هیچ روی پیدا نمی کردم از کجا در حال آمدن بود.
در نهایت به بدنم برگشتم. اگرچه آنجا جای زیبایی بود، اما من بودن در اینجا را هم دوست دارم. من از تجربه ای که داشتم سپاسگزارم، اما تنها دلیلی که می توانم بگویم NDE بود این است که وقتی برای یک بازبینی و وارسی به پزشک مراجعه کردم، او به من گفت که خون زیادی از دست دادم. وقتی آنها شکمم را باز کردند، خون تماما بیرون ریخت. او به من گفت که روی آن میز مردم. پس از سه زایمان، من و دکتر از آن پس دوستانی بسیار صمیمی بودیم. من به دیگران این جور چیزها را نمی گویم، اما می دانستم که شما می خواستید بدانید. او این جملات را با چشمانی اشکبار گفت، پس می دانم که داشت حقیقت را می گفت. به او گفتم: «بسیار ممنونم که مرا نجات دادی؛ هرگز نخواهی دانست که چقدر بابت آن قدردانم.» من چیزی را که دیگران دیدند ندیدم؛ هیچ آدمی، هیچ زندگی گذشته یا آینده ای از برابرم نگذشت و غیره. من فقط آن مزرعه ی زیبا را دیدم و صدای طبل زدن را شنیدم. من باور دارم که موسیقی مرا بازگرداند. من همیشه هنر، علم و موسیقی را دوست داشته ام. اما، باید بگویم که موسیقی در صدر فهرست قرار دارد.
من همچنین در طول زندگیم اتفاقات عجیب و غریب و غیرعادی زیادی داشته ام که در جوانی رخ داده و تا هنوز هم رخ می دهند. هر چه اینها نامیده شوند، «خدایان، ارواح، بیگانگان»، من می دانم چیزهای دیگری وجود دارند که در حال وقوعند. من مطمئن نیستم که چگونه از کلمه ی درست استفاده کنم، اگر حتی یک کلمه ی درست وجود داشته باشد. من فقط میتوانم آنچه که دیدم یا ذهنم فکر میکند دیده است را در حد توانم توضیح دهم.
در حال حاضر، دو شیمی درمانی دیگر برایم باقی مانده است. در دسامبر ۲۰۲۳ تشخیص داده شد که من مبتلا به لنفوم غیر هوچکین(Non-Hodgkin's Lymphoma) هستم؛ این یک سفر طولانی و شگفت انگیز بوده است. یک روز پیش از دریافت نخستین درمانم، پرستار روی تابلوی برنامه «شیمی درمانی» روز بعد را نوشت. آن شب، رفتم که بخوابم. صبح، وقتی از خواب بیدار شدم، این کلمه روی تخته بود که فقط به من نگاه می کرد. سپس یک نور کوچک، درست در مرکز، دیدم. در آن هنگام هیچ نوری در اتاق وجود نداشت به جز تلویزیونی که روی همان دیوار تخته بود. در آن لحظه با دیدن آن نور کوچک، متوجه کلمه ی "مادر" شدم. فکر کردم، چقدر دوست داشتنی. بنابراین، من آن را آب شفابخش زمین مادر می نامم. من آب را بیشتر از موسیقی دوست دارم. این چیز زیادی به من می گوید.
اطلاعات پیش زمینه:
جنسیت: مونث
تاریخ تجربه ی نزدیک به مرگ: 2003-11-6
عناصر NDE:
در زمان تجربه ی شما، آیا یک رویداد تهدید کننده ی زندگی مرتبطی وجود داشت؟
نه. زایمان رویداد تهدید کننده ی زندگی، اما نه مرگ بالینی
محتوای تجربه ی خود را چگونه ارزیابی میکنید؟
کاملا دلپذیر
آیا احساس کردید از بدن خود جدا شده اید؟
نه
بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری شما در طول تجربه چگونه با خودآگاهی و هوشیاری عادی روزمره ی شما مقایسه شد؟
خودآگاهی و هوشیاری عادی. به طور معمول، خودآگاهی و هوشیاری من در حالت عادی بالاست. در واقع همین گونه بود.
در چه زمانی در طول تجربه در بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری خود قرار داشتید؟
همیشه عادی بود
آیا افکار شما تسریع شده بودند؟
نه
آیا به نظر می رسید زمان سرعت می گیرد یا کند می شود؟
نه
آیا حواس شما زنده تر از حد معمول بودند؟
نه
لطفاً بینایی خود را در طول تجربه با دید روزمره تان که بلافاصله پیش از تجربه داشتید مقایسه کنید.
همه یکسان.
لطفاً شنوایی خود را در طول تجربه با شنوایی روزمره تان که بلافاصله پسش از زمان تجربه داشتید مقایسه کنید.
همه یکسان.
آیا به نظر می رسید از چیزهایی که در جاهای دیگر می گذرد آگاه بودید؟
نه
آیا به درون یا از میان یک تونل گذشتید؟
بله خاکستری دور لبه های چشمها که شبیه تونل بود، اما نه واقعا. سپس بیهوش شدم.
آیا در تجربه ی خود موجوداتی را دیدید؟
نه
آیا با هیچ موجود مرده(یا زنده)ای برخورد کردید یا از آن آگاه شدید؟
نه
آیا نور درخشانی را دیدید یا احساس کردید که توسط آن احاطه شده اید؟
نه
آیا نوری غیررمینی دیدی؟
نه
آیا به نظر می رسید وارد دنیای غیرزمینی دیگری شده اید؟قلمرویی آشکارا عرفانی یا غیرزمینی. من در یک مزرعه ی بسیار بزرگ از گل های وحشی بودم. حلقه ای از درختان مرا فراگرفته بودند. طبل های قبیله ای می نواختند و بلند بود.
چه عواطفی را در طول تجربه احساس کردید؟
صدای طبل از کجا می آید؟
آیا یک احساس آرامش یا لذت داشتید؟
آسودگی یا آرامش
آیا یک احساس خوشی داشتید؟
خوشبختی
آیا یک حس هماهنگی یا اتحاد با کیهان داشتید؟
احساس می کردم با دنیا متحد شده یا با آن یکی هستم
آیا ناگهان به نظر می رسید همه چیز را فهمیده اید؟
نه
آیا صحنه هایی از گذشته تان به سراغتان آمد؟
نه
آیا صحنه هایی از آینده برای شما پیش آمد؟
نه
آیا به مرز یا نقطه ی بی بازگشت رسیدید؟
نه
خدا، معنویت و دین:
پیش از تجربه تان چه دینی داشتید؟
ادیان دیگر یا چند ایمان، باز برای همه ادیان. من در مورد همه ی ادیان مطالعه کردم. وقتی کوچک بودم، کاتولیک بزرگ شدم. با این حال، من در حال حاضر به کلیسا نمی روم.
آیا اعمال مذهبی شما از زمان تجربه تان تغییر کرده است؟
نه
هم اکنون دین شما چیست؟
نمی دانم. بدون دین؛ به منبع جهانی ایمان داشته باشید
آیا تجربه ی شما دارای ویژگی های سازگار با باورهای زمینی شما بود؟
محتوایی که با باورهایی که در زمان تجربه ی خود داشتید کاملاً مطابقت داشت.
آیا به دلیل تجربهتان تغییری در ارزشها و باورهایتان داشتید؟
نه
آیا به نظر می رسید با وجود یا حضوری عرفانی مواجه شدید یا صدایی غیرقابل شناسایی شنیدید؟
نه
آیا ارواح متوفی یا مذهبی را دیدید؟
نه
آیا با موجوداتی روبرو شدید که پیشتر روی زمین زندگی می کرده اند و در ادیان با ذکر نام توصیف شده اند (مثلاً: عیسی، محمد، بودا و غیره)؟
نه
در طول تجربه ی خود، آیا اطلاعاتی در مورد وجود پیش از مرگ به دست آوردید؟
نه
آیا در طول تجربه ی خود، اطلاعاتی در مورد ارتباط جهانی یا یگانگی به دست آوردید؟
نامطمئن من به یگانگی اعتقاد دارم.
آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد وجود خدا کسب کردید؟
نه
در مورد زندگی زمینی ما غیر از دین:
در طول تجربه ی خود، آیا دانش یا اطلاعات خاصی در مورد هدف خود کسب کردید؟
نه
آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد معنای زندگی به دست آوردید؟
نه
در طول تجربه ی خود، آیا اطلاعاتی در مورد زندگی پس از مرگ به دست آوردید؟
نه
آیا اطلاعاتی در مورد چگونه گذراندن زندگی هایمان به دست آورده اید؟
نه
آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد دشواری ها، چالش ها و سختی های زندگی کسب کردید؟
نه
آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد عشق کسب کردید؟
نه
پس از NDE:
آیا بیان این تجربه با کلمات دشوار بود؟
نه
چقدر این تجربه را در مقایسه با سایر رویدادهای زندگی که در پیرامون این تجربه رخ داده اند دقیق به خاطر می آورید؟من این تجربه را نسبت به سایر رویدادهای زندگی که در پیرامون این تجربه رخ داده اند با دقت بیشتری به خاطر میآورم.خیلی به وضوح
آیا پس از تجربه ی خود، موهبت روانی، غیر معمول یا ویژه ی دیگری دارید که پیش از تجربه نداشته اید؟
بله توانایی های مدیومی از کودکی. NDE این را تقویت نکرد. من همچنین چیزهای ماوراء الطبیعی را دیده، شنیده و استشمام کرده ام. بوییدن بوهایی که بی دلیل هستند.
آیا یک یا چند بخش از تجربه ی شما وجود دارند که به ویژه برای شما معنادار یا قابل توجهند؟
نه
آیا تا کنون این تجربه را با دیگران به اشتراک گذاشته اید؟
بله
آیا پیش از تجربه تان از تجربه ی نزدیک به مرگ (NDE) آگاهی داشتید؟
بله
در مورد واقعیت تجربه ی خود در مدت کوتاهی (روزها تا هفته ها) پس از وقوع آن چه باوری داشتید؟
تجربه احتمالا واقعی بود. فکر کردم یک رویا بود، تا این که دکتر گفت روی میز مرده بودم. یک هفته پس از آن که شما خود طبیعی تان را احساس نکردید.
اکنون در مورد واقعیت تجربه ی خود چه باوری دارید؟
تجربه احتمالا واقعی بود. من نمی دانم. می دانم که اینجا نبودم بلکه جای دیگری بودم.
در هیچ زمانی از زندگی شما، آیا هیچ چیزی تا کنون هیچ بخشی از تجربه را بازتولید کرده است؟
نه
آیا چیز دیگری وجود دارد که بخواهید در مورد تجربه خود بیفزایید؟
نه
آیا پرسش های دیگری وجود دارند که بتوانیم برای کمک به شما در انتقال تجربه ی خود بپرسیم؟
هیچی