تجربه نزدیک به مرگ توماس جی.
خانه NDERF متداول NDE NDE خود را با ما در میان بگذارید




شرح تجربه:

در هنگام کار پلیسی دچار سانحه ی رانندگی شدم. در خودروی گشت پلیسم سنجاق شده بودم و پس از بیرون کشیده شدن موفقیت آمیز از ماشین، به صورت هوایی به بیمارستان برده شدم. در حالی که در هلیکوپتر بودم، از جراحاتم خونریزی داشتم. آنها شروع به خون دادن به من کرده بودند که ناگهان قلبم متوقف شد. پرستار پرواز و پزشک پرواز CPR را روی من آغاز کردند.

از بدنم بیرون رفتم و می‌توانستم خودم را ببینم که خدمه ی پرواز بر روی آن کار می‌کنند. آنها لوله ای در دهانم گذاشتند و شریان بندی دور پای راست و باسنم. آنها شروع به وارد آوردن فشار روی قفسه ی سینه ی من کردند و پرستار پرواز می گفت: "تو قرار نیست در هواپیمای من بمیری، در شیفت من نه."

من می توانستم بیرون هلیکوپترها را ببینم و به نظر می رسید که با گذشت لحظات دورتر می شد. ناگهان این نیاز غیرطبیعی را احساس کردم که برگردم و ببینم چه خبر است. وقتی برگشتم، سیاهی ای را دیدم که تا کنون هرگز ندیده بودم. آنجا تونلی با یک نور سفید درخشان وجود داشت که گرم احساس می شد و دعوت کننده بود. من به درون نور کشیده می شدم و با حرکت نزدیک تر به سمت نور احساس آرامش می کردم.

نور مرا فرا گرفت و می‌توانستم مردم را در هر دو سمت راست و چپ تونل ببینم. سمت چپ کسانی داشت که من(در ارتباط با آنها)کارهای اشتباهی انجام داده بودم که دوست داشته بودم به آنها دروغ می گفتم، از آنها دزدیده بودم، تقلب کرده بودم و چیزهایی مانند این. در سمت راست، کسانی بودند که (نسبت) به آنها کارهای خوبی انجام داده بودم، مانند کسانی که به عنوان افسر پلیس به آنها کمک کرده بودم، کسانی که به من عشق می ورزیدند، و حیواناتی که در گذشته داشتم که مرده بودند.

ناگهان به داخل اتاق بزرگی پرتاب شدم که در آن انبوهی از مردم این سو و آن سو می رفتند. در آنجا پیشخوان بزرگی بود با مردی که منتظر من بود. او کتابی بزرگ و نورانی داشت که بسیار زیبا بود. او نامم را پرسید و به او دادم. او مرا تصحیح نمود و نام قانونیم را خواست نه نام مستعار یا نام زمینیم را. بنابراین، آن را به او دادم. او کتاب زیبا را باز و از یک صفحه به صفحه ی دیگر آن را بر زد. بالاخره ایستاد، انگشتش را نشان داد و گفت: نه، زمان شما هنوز منقضی نشده. متوجه شدم که لب هایش تکان نمی خوردند و از طریق تله پاتی در سر من ارتباط برقرار می کرد. او می توانست افکار من را بشنود و من هم می توانستم مال او را بشنوم.

برگشتم تا به اطراف نگاه کنم. پدربزرگم را درست روبروی خود دیدم. او با دست مرا به بیرون این اتاق برد. پدربزرگم شش سال پیش از این رویداد درگذشته بود، اما در زمانی که این تجربه اتفاق می افتاد من از مرگ او چیزی نمی دانستم. او مرا به جایی کشاند که در آنجا برکه ای شگفت انگیز با شفاف ترین آب وجود داشت. آب پاک بود و با شکوه می درخشید. خورشید تازه در حال طلوع بود و رنگ نوری که پخش می‌شد چیزی بود که نمی‌توانم آن را با کلمات بشریمان توصیف کنم. آرامشی که در کنار این برکه احساس می کردم دوباره چیزی است که نمی توانم آن را با کلمات بیان کنم. حضور خدا و فرشتگانش را احساس می کردم. صدای موزیکی که مانند هیچ صدایی نیست!

پدربزرگم به من نگاه کرد و به من گفت که نباید ترسید که این بهشت بود. او نمی توانست خدا را به من نشان دهد زیرا زمان من نبود، اما روزی او این کار را انجام می داد. او به من گفت که خدا به من کمک می کرد تا بار دیگر وارد زندگی شوم و این که آسیبی در راه بود. درد(یا آسیب)ی که اتفاق می افتاد موقتی بود و نه برای همیشه. او در ادامه به من گفت که وقت من نبود و این که زمان من در بهشت محدود بود. من سپس حضور سایر اعضای خانواده را که مرده بودند احساس کردم.

ناگهان از تونل به بیرون کشیده شده و با چرخ به مرکز جراحات(trauma center) منتقل شدم. می توانستم صحبت پزشکان را بشنوم، اما نمی توانستم آنها را ببینم. آنها پزشکان می گفتند که قرار است مرا در کمای القایی پزشکی قرار دهند تا به تثبیت قلبم و کنترل خونریزی کمک کند. ده روز بعد در بخش ICU/Trauma از خواب بیدار شدم. توضیح دکتر در مورد اتفاقی که برای من افتاده بود مرا شوکه کرد. من دو بار در هلیکوپتر مرده بودم که رویهم هر بخش چهار دقیقه مردن داشت. بنابراین در مجموع هشت دقیقه، اما وقتی با پدربزرگم بودم ساعت ها به نظر می رسید.

آنچه را که به یاد داشتم برای پزشکان شرح دادم و آنها کشیشی از بیمارستان فرستادند تا با من صحبت کند.

اطلاعات پس زمینه:

جنسیت مذکر

تاریخ تجربه ی نزدیک به مرگ: 1998/04/01

عناصر NDE:

در زمان تجربه ی شما، آیا یک رویداد تهدید کننده ی زندگی مرتبطی وجود داشت؟ خیر. تصادف مرگ بالینی (قطع تنفس یا عملکرد قلب)

محتوای تجربه ی خود را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ کاملا دلپذیر

آیا احساس کردید از بدن خود جدا شده اید؟ بله، می توانستم برای مدت کمی صحبت پزشکان و پرستاران را بشنوم، اما وقتی وارد تونل نور شدم، این متوقف شد. مانند این بود که من جدا شده بودم. من به وضوح بدنم را ترک کردم و خارج از آن وجود داشتم.

بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری شما در طول تجربه چگونه با خودآگاهی و هوشیاری عادی روزمره ی شما مقایسه شد؟ خودآگاهی و هوشیاری بیشتر از حد معمول. اگر به نظر می رسید که می توانم بیشتر ببینم و واضح تر بشنوم.

در چه زمانی در طول تجربه در بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری خود قرار داشتید؟ وقتی پدربزرگم را دیدم در بالاترین سطح بودم.

آیا افکار شما تسریع شده بود؟ به طرزی باورنکردنی سریع

آیا به نظر می رسید زمان سرعت می گیرد یا کند می شود؟ به نظر می رسید زمان تندتر یا کندتر از حد معمول می گذشت. زمان و حرکت مانند زمانی که در یک VCR(دستگاه نمایش فیلم با نوار سی دی) سریع به جلو می روید، افزایش یافت.

آیا حواس شما زنده تر از حد معمول بود؟ به طرزی باورنکردنی زنده تر

لطفاً بینایی خود را در طول تجربه با دید روزمره تان که بلافاصله پیش از تجربه داشتید مقایسه کنید. بینایی فرصتی برای شناسایی نداشت. مانند این بود که من بی درنگ چیزها را تشخیص می دادم، انگار همه چیز را می دانستم.

لطفاً شنوایی خود را در طول تجربه با شنوایی روزمره تان که بلافاصله پیش از تجربه داشتید مقایسه کنید. شنیدن مانند این بود که تله پاتیک بود.

آیا به نظر می رسید از چیزهایی که در جاهای دیگر می گذرد آگاه بودید؟ نه

آیا به درون یا از میان یک تونل گذشتید؟ بله، من یک نور عالی را در انتهای یک تونل دراز دیدم.

آیا در تجربه ی خود موجوداتی را دیدید؟ من در واقع آنها را دیدم.

آیا با هیچ موجود مرده(یا زنده)ای برخورد کردید یا از آن آگاه شدید؟ بله، من حیوانات خانگی و پدربزرگم را دیدم، اما می‌توانستم دیگر عزیزان فوت شده‌ام را نیز در اطرافم حس کنم.

آیا نور درخشانی را دیدید یا احساس کردید که توسط آن احاطه شده اید؟ نوری آشکارا با منشأ عرفانی یا دیگر جهانی

آیا نوری غیرزمینی دیدی؟ بله نور زیبایی بود.

آیا به نظر می رسید وارد دنیای غیرزمینی دیگری شده اید؟ یک قلمرو آشکارا عرفانی یا غیرزمینی. جایی عرفانی که من پیشتر هرگز آنجا نبوده ام.

چه عواطفی را در طول تجربه احساس کردید؟ در تمام مدت بی اندازه آسوده و در آرامش بودم.

آیا یک احساس آرامش یا لذت داشتید؟ آرامش یا لذت باورنکردنی

آیا یک احساس خوشی داشتید؟ خوشی باور نکردنی

آیا یک حس هماهنگی یا اتحاد با کیهان داشتید؟ احساس می کردم با دنیا متحد شده یا با آن یکی هستم.

آیا ناگهان به نظر می رسید همه چیز را فهمیده اید؟ همه چیز در مورد خودم یا دیگران. من این دانش فراگیر را داشتم.

آیا صحنه هایی از گذشته تان به سراغتان آمد؟ گذشته ی من به صورت خارج از از کنترلی در برابرم چشمک زد.

آیا صحنه هایی از آینده برای شما پیش آمد؟ نه

آیا به مرز یا نقطه ی بی بازگشت رسیدید؟ نه

خدا، معنویت و دین:

پیش از تجربه تان چه دینی داشتید؟ مسیحی- کاتولیک. من تعمید دهنده(باپتیست:نام فرقه ای از مسیحیان) بزرگ شدم اما اندکی پیش از تصادفم به کاتولیک گرویدم.

آیا اعمال مذهبی شما از زمان تجربه تان تغییر کرده است؟ بله من یک کاتولیک متعهد شدم.

هم اکنون دین شما چیست؟ انتخاب کن

آیا تجربه ی شما دارای ویژگی های سازگار با باورهای زمینی شما بود؟ محتوایی که کاملاً با باورهایی که در زمان تجربه ی خود داشتید مطابقت داشت.

آیا به دلیل تجربه‌تان تغییری در ارزش‌ها و باورهایتان داشتید؟ بله من با خدا ارتباط برقرار کردم و پنج سال پس از تجربه وارد حوزه ی دینی شدم.

آیا به نظر می رسید با وجود یا حضوری عرفانی مواجه شدید یا صدایی غیرقابل شناسایی شنیدید؟ نه

آیا ارواح متوفی یا مذهبی را دیدید؟ من در واقع آنها را دیدم

آیا با موجوداتی روبرو شدید که پیشتر روی زمین زندگی می کردند و در ادیان با ذکر نام توصیف شده اند (مثلاً: عیسی، محمد، بودا و غیره)؟ بله حواس من از (برای) عیسی در حالت آماده باش بود، من عشق و حضور او را در تمام مدتی که خارج از بدنم بودم احساس می کردم.

در طول تجربه ی خود، آیا اطلاعاتی در مورد وجود پیش از مرگ به دست آوردید؟ نه

آیا در طول تجربه ی خود، اطلاعاتی در مورد ارتباط جهانی یا یگانگی به دست آوردید؟ نه

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد وجود خدا کسب کردید؟ بله پدربزرگم به زبان خودم به من توضیح داد که عیسی عشق بود و عشق در بهشت وجود داشت.

در مورد زندگی زمینی ما غیر از دین:

آیا در طول تجربه ی خود، دانش یا اطلاعات ویژه ای در مورد هدف خود کسب کردید؟ نه

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد معنای زندگی به دست آوردید؟ بله، احساس می‌کردم که خدا داشت به من می گفت که کشیش(بودن) دعوت من است و این دعوت برای مدتی ادامه داشته و خدا از من می‌خواهد که دقیقا این کار را انجام دهم.

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد زندگی پس از مرگ به دست آوردید؟ بله زندگی به وجود خود ادامه می داد.

آیا اطلاعاتی در مورد چگونه گذراندن زندگی هایمان به دست آوردید؟ نه

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد دشواری ها، چالش ها و سختی های زندگی کسب کردید؟ نه

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد عشق کسب کردید؟ بله یک حس عشق بی قید و شرط وجود داشت که صرف نظر از اتفاقی که در گذشته افتاده بود، عشق چیرگی داشت.

پس از تجربه تان چه تغییراتی در زندگی شما رخ داد؟ تغییرات بزرگ در زندگیم.

آیا روابط شما به طور خاص به دلیل تجربه تان تغییر کرده است؟ بله، من طوری زندگی می کنم که انگار آخرین روزهایم است، به زمان اهمیت می دهم و نگران چیزهایی نیستم که نمی توانم کنترلشان کنم.

پس از NDE:

آیا بیان این تجربه با کلمات دشوار بود؟ بله کلماتی در زبان انگلیسی وجود ندارند که دقیقا بتوانند برخی از بخش هایی را که من تجربه کرده ام توصیف کنند.

چقدر این تجربه را در مقایسه با سایر رویدادهای زندگی که در پیرامون این تجربه رخ داده اند، دقیق به خاطر می آورید؟ من این تجربه را نسبت به سایر رویدادهای زندگی که در پیرامون این تجربه رخ داده اند با دقت بیشتری به خاطر می آورم.

آیا پس از تجربه ی خود، موهبت روانی، غیر معمول یا ویژه ی دیگری دارید که پیش از تجربه نداشته اید؟ نه

آیا تا به حال این تجربه را با دیگران به اشتراک گذاشته اید؟ بله، من برای نخستین بار چند ساعت پس از بیدار شدن از کمای القایی پزشکی(آن را) به اشتراک گذاشتم.

آیا پیش از تجربه ی خود از تجربه ی نزدیک به مرگ (NDE) آگاهی داشتید؟ نه

در مورد واقعیت تجربه ی خود در مدت کوتاهی (روزها تا هفته ها) پس از وقوع آن چه باوری داشتید؟ تجربه قطعا واقعی بود.

اکنون در مورد واقعیت تجربه ی خود چه باوری دارید؟ تجربه قطعا واقعی بود.

در هیچ زمانی از زندگی شما، آیا هیچ چیزی هیچ بخشی از تجربه را بازتولید کرده است؟ نه