تیموتی پی. تجربه نزدیک به مرگ
خانه NDERF متداول NDE NDE خود را با ما در میان بگذارید




شرح تجربه 9913:

برای اطلاعات بیشتر در مورد کتاب اینجا را کلیک کنید.

یک تومور مغزی شکست و مغزم را پر از خون کرد. من از طریق تونل به بهشت رفته و با فرشتگان صحبت کردم که به من گفتند کار من اینجا بر روی زمین کامل نیست و این که باید برگردم. آنها به من گفتند که زندگی یک مأموریت است که همه ی ما باید پیش از رفتن به ملکوت آسمانی آن را تکمیل کنیم. آنها به من گفتند که تا زمانی که کار پدران آسمانی را انجام می دهم، محافظت خواهم شد. در آن هنگام نمی دانستم که آن چه چیزی بود. وقتی در اتاق ریکاوری از خواب بیدار شدم با یک فرشته صحبت کردم و او هم به من همین را گفت. وقتی به خانه رفتم، چیزهای زیادی در زندگی ام رخ می داد که نمی توانستم توضیح دهم. می‌توانستم به مردم بگویم چه وقت مریض می شدند. من مدام به کلیسای خود رفته و به کشیش ها می گفتم و آنها از من می خواستند که کتابی بنویسم.

اطلاعات پس زمینه:

جنسیت مذکر

تاریخ وقوع تجربه ی نزدیک به مرگ: 2009

عناصر NDE:

در زمان تجربه ی شما، آیا رویداد تهدید کننده ی زندگی مرتبطی وجود داشت؟ بله رویداد تهدید کننده ی زندگی مرتبط با جراحی، اما نه مرگ بالینی. تومور مغزی شکست و مغزم را پر از خون کرد.

محتوای تجربه ی خود را چگونه ارزیابی می کنید؟ کاملا دلپذیر

آیا احساس کردید از بدن خود جدا شده اید؟ بله، شنیدم که مادرم در اتاق انتظار برای من دعا می کرد، در حالی که من با فرشتگان در بهشت صحبت می کردم. من به وضوح بدنم را ترک کردم و خارج از آن وجود داشتم.

بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری شما در طول تجربه چگونه با خودآگاهی و هوشیاری عادی روزمره ی شما مقایسه شد؟ خودآگاهی و هوشیاری بیشتر از حد معمول. احساس می کردم دوستم دارند و بسیار آرام هستم.

در چه زمانی در طول تجربه در بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری خود قرار داشتید؟ پنج صبح؟

آیا افکار شما تسریع شده بودند؟ به طرزی باورنکردنی سریع

آیا به نظر می رسید زمان سرعت می گیرد یا کند می شود؟ نه در بهشت زمانی وجود ندارد.

آیا حواس شما زنده تر از حد معمول بودند؟ به طرزی باورنکردنی زنده تر

لطفا بینایی خود را در طول تجربه با دید روزمره تان که بلافاصله پیش از تجربه داشتید مقایسه کنید. نابینا.

لطفاً شنوایی خود را در طول تجربه با شنوایی روزمره تان که بلافاصله پیش از زمان تجربه داشتید مقایسه کنید. خیلی خوب می شنیدم

آیا به نظر می رسید از چیزهایی که در جاهای دیگر می گذرد آگاه بودید؟ بله، و حقایق بررسی شده است

آیا به درون یا از میان یک تونل عبور کردید یا از آن گذشتید؟ بله، تونل یک ابر سیاه بود که از ذهنم برای بالا رفتن در آن استفاده کردم. هر چه بیشتر به بالا رفتن فکر می کنیم، که خانه واقعی من بود، سریعتر از این تونل می گذشتم.

آیا در تجربه ی خود موجوداتی دیدید؟ من در واقع آنها را دیدم

آیا با موجود مرده (یا زنده)ای برخورد کردید یا از آن آگاه شدید؟ نه

آیا نور درخشانی را دیدید یا احساس کردید که توسط آن احاطه شده اید؟ نوری آشکارا با منشأ عرفانی یا دیگرجهانی

آیا نوری غیرزمینی دیدی؟ بله نور آنجا بسیار درخشان است و خورشیدی وجود ندارد.

آیا به نظر می رسید وارد دنیای غیرزمینی دیگری شده اید؟ قلمرویی آشکارا عرفانی یا غیرزمینی. آنها در بهشت نفس نمی کشند. هیچ زمانی در بهشت وجود ندارد. دلم برای عزیزانم تنگ نشده بود. ما در آنجا مانند روی زمین نمی‌خوریم و نمی‌نوشیم. هوس هایی که اینجا داریم را حس نکردم.

در طول تجربه ی خود چه عواطفی را تجربه کردید؟ هیچکدام. فقط شاد.

آیا یک احساس آرامش یا لذت داشتید؟ آرامش یا لذت باورنکردنی

آیا یک احساس خوشی داشتید؟ خوشی باور نکردنی

آیا یک حس هماهنگی یا اتحاد با کیهان داشتید؟ احساس می کردم با دنیا متحد شده یا با آن یکی هستم

آیا ناگهان به نظر می رسید همه چیز را فهمیده اید؟ همه چیز در مورد خودم یا دیگران. من باید یاد می گرفتم که چگونه با دیگران در بهشت با تله پاتی صحبت کنم.

آیا صحنه هایی از گذشته تان به سراغتان آمد؟ بسیاری از اتفاقات گذشته را به یاد آوردم. من تمام کارهای خوبی را که زمانی که روی زمین بودم انجام داده ام به یاد آوردم.

آیا صحنه هایی از آینده برای شما پیش آمد؟ نه

آیا به مرز یا نقطه ی بی بازگشت رسیدید؟ به سدی رسیدم که اجازه ی عبور از آن را نداشتم. یا برخلاف میلم بازگردانده شد. من خیلی سخت تلاش کردم فرشتگان را متقاعد کنم که اجازه دهند بمانم. تنها کاری که کردند لبخند زدن بود و به من گفتند که هنوز وقت من نبود و باید برمی گشتم. می دانستم وقتی این اتفاق بیفتد خیلی دردناک خواهد بود و واقعاً اینطور شد.

خدا، معنویت و دین:

پیش از تجربه تان چه دینی داشتید؟ مسیحی - کاتولیک

آیا اعمال مذهبی شما از زمان تجربه تان تغییر کرده است؟ نه

هم اکنون دین شما چیست؟ مسیحی - کاتولیک

آیا تجربه ی شما شامل ویژگی های سازگار با باورهای زمینی شما بود؟ محتوایی که کاملاً با باورهایی که در زمان تجربه ی خود داشتید مطابقت داشت. من به طور خودکار می دانستم که برای رفتن به بهشت وقتی مردم چه کار باید کرد. من از این که همه ی این اطلاعات را می دانستم تعجب کردم، اما در DNA ما وجود دارد.

آیا به دلیل تجربه‌تان تغییری در ارزش‌ها و باورهایتان داشتید؟ بله، من می دانم که همه ی ما در هر دقیقه از هر روز تحت نظر هستیم و این فرشته ها همه ی ما را بسیار دوست دارند.

آیا به نظر می رسید با وجود یا حضور عرفانی مواجه شدید یا صدایی غیرقابل شناسایی شنیدید؟ با موجودی مشخص یا صدایی که به وضوح منشأ عرفانی یا غیرزمینی داشت مواجه شدم. با فرشته ها صحبت کردم. آنها به وضوح درد ما را اینجا درک می کنند. اما، زندگی مأموریتی است که همه ی ما باید آن را تکمیل کنیم تا به بهشت برویم. در آنجا با نگاه کردن به چشمان یکدیگر در حین صحبت ارتباط برقرار می کردیم. ما بی درنگ می دانیم که موجود دیگر به چه چیزی فکر می کرد.

آیا ارواح متوفی یا مذهبی را دیدید؟ من در واقع آنها را دیدم

آیا با موجوداتی روبرو شدید که پیشتر روی زمین زندگی می کردند و در ادیان با ذکر نام توصیف شده اند(مثلاً: عیسی، محمد، بودا و غیره)؟ نه

در طول تجربه ی خود، آیا اطلاعاتی در مورد وجود پیش از مرگ به دست آوردید؟ بله، من زمانی که آنها نمی دانستند بیمار بودند، به مردم کمک کردم.

آیا در طول تجربه ی خود، اطلاعاتی در مورد ارتباط جهانی یا یگانگی به دست آوردید؟ بله، من با فرشتگان صحبت کردم، هم در بهشت و هم اینجا بر روی زمین.

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد وجود خدا کسب کردید؟ بله، آنها فرشتگان او را در بهشت خدا صدا نمی کنند. آنها بهشت را "بهشت" نمی نامند. این فرشتگان بهشت را "ملکوت آسمانی" و خدا را "پدر آسمانی" می خواندند.

در مورد زندگی زمینی ما غیر از دین:

آیا در طول تجربه ی خود، دانش یا اطلاعات خاصی در مورد هدف خود کسب کردید؟ بله، ما خاص هستیم که برای بازگشت انتخاب می شویم.

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد معنای زندگی کسب کردید؟ نه

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد زندگی پس از مرگ به دست آوردید؟ بله وقتی برگشتم هدیه ای به من داده شد. آن هدیه این بود که می توانستم بگویم چه زمانی مردم بیمار بودند.

آیا اطلاعاتی در مورد چگونه گذراندن زندگی هایمان به دست آوردید؟ آری

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد دشواری ها، چالش ها و سختی های زندگی به دست آوردید؟ بله، آنها می دانند که ما اینجا روی زمین رنج می بریم و آنها واقعا درد ما را درک می کنند.

پس از تجربه تان چه تغییراتی در زندگی شما رخ داد؟ تغییرات بزرگ در زندگیم. من اکنون می دانم که من خاص هستم و این که پس از این زندگی به بهشت می روم. دانستن این مرا بسیار خوشحال می کند.

آیا روابط شما به طور خاص به دلیل تجربه شما تغییر کرده است؟ من اکنون تا جایی که می توانم به مردم کمک می کنم.

پس از NDE:

آیا بیان این تجربه با کلمات دشوار بود؟ نه

چقدر این تجربه را در مقایسه با سایر رویدادهای زندگی که در پیرامون این تجربه رخ داده اند، دقیق به خاطر می آورید؟ من این تجربه را با دقت بیشتری نسبت به سایر رویدادهای زندگی که در پیرامون این تجربه رخ داده اند به خاطر می آورم. من را برگرداندند تا به هر تعداد از مردم که می توانم بگویم که در بهشت چگونه است و وقتی به آنجا رسیدیم چه انتظاری می توانیم داشته باشیم.

آیا پس از تجربه ی خود، موهبت روانی، غیر معمول یا ویژه ی دیگری دارید که پیش از تجربه نداشته اید؟ بله به من هدیه ای از طرف این فرشتگان داده شد و آن هدیه این بود که می توانم بگویم که مردم چه زمانی بیمار هستند.

آیا یک یا چند بخش از تجربه ی شما وجود دارد که به ویژه برای شما معنادار یا قابل توجه است؟ من اکنون می دانم که معنا و هدف از زندگی چیست.

آیا تا به حال این تجربه را با دیگران به اشتراک گذاشته اید؟ بله بیشتر مردم باور دارند.

آیا پیش از تجربه ی خود از تجربه ی نزدیک به مرگ (NDE) آگاهی داشتید؟ بله، من در مورد افرادی شنیده ام که این را در زندگی تجربه کرده اند.

در مورد واقعیت تجربه ی خود در مدت کوتاهی (روزها تا هفته ها) پس از وقوع آن چه باوری داشتید؟ تجربه قطعا واقعی بود. مردم، کشیشان، و پزشکان داستان مرا شنیدند و مردمی که بیمار بودند نمی‌توانستند درک کنند که من چگونه می‌دانستم که آنها بیمار بودند، حتی اگر خودشان هم نمی‌دانستند.

اکنون در مورد واقعیت تجربه ی خود چه باوری دارید؟ تجربه قطعا گواه واقعیت بود.

در هیچ زمان از زندگی شما، آیا هیچ چیزی تا به حال هیچ بخشی از تجربه را بازتولید کرده است؟ نه

آیا سؤالات دیگری وجود دارند که بتوانیم برای کمک به شما در انتقال تجربه ی خود بپرسیم؟ خوب ولی فقط اندکی طولانی است.


شرح تجربه ی ۸۹۱۵:

برای اطلاعات بیشتر در مورد کتاب اینجا را کلیک کنید.

تومور مغزی داشتم که پاره شد. من نمی دانستم تومور دارم چون همیشه سالم بودم.

همه چیز از آنجا شروع شد که در یک روز زیبای شهریور کار را ترک کردم تا پسر دوازده ساله ام را به دندانپزشکی ببرم، یک رانندگی حدود سی مایلی. در راه خانه، کامیونم داشت سر و صدا می کرد. به پسرم گفتم بهتر است پیش از این که وارد بزرگراه شویم به موتور نگاه کنم. وقتی از جاده کنار کشیده، بی درنگ کاپوت را باز کرده و شروع کردم به نگاه کردن به موتور، کور شدم. چشمانم را مالیدم در حالی که فکر می کردم که وقتی کارم با کامیون تمام شد، دیدم برخواهدگشت. برنگشت. می توانستم صدای پسرم را جلوی صورتم بشنوم. داشت می پرسید، بابا چشمات چی شده؟ نمی توانستم او را ببینم، اما می دانستم که اتفاق بدی در حال رخ دادن بود. همان موقع بود که قلبم شروع به تند تند زدن کرد و شروع کردم به عرق کردن. نمی دانستم چه اتفاقی داشت برایم می افتاد. فکر می کردم حمله ی قلبی یا یک سکته داشتم. به پسرم گفتم به آن طرف خیابان دویده و کمک بخواهد. بنابراین او این کار را کرد. وقتی تلاش کردم به کامیون برگردم، متوجه شدم که پاهایم کار نمی کردند. روبروی گلگیر کامیون افتادم و با بازویم خود را بالا نگه داشتم تا این که از حال رفتم. به زمین افتادم. می شنیدم که مردم به سمتم می دویدند. پرسیدند مشکل چیه؟ من پاسخ دادم که نمی دانستم اما نمی توانستم ببینم و پاهایم کار نمی کردند. آقایان مرا بلند کرده، به گاراژ خود بردند و با یک آمبولانس تماس گرفتند. وقتی آمبولانس رسید، مرا به بیمارستان بردند و سی تی اسکن(CAT scan) کردند. همان موقع بود که دکتر به من گفت که من یک تومور مغزی پاره شده داشتم. نمی‌توانستند توضیح دهند که چرا داشت خونریزی می‌کرد و سپس خونریزی نکرد، جز این که هیچ کاری نبود که آنها می توانستند انجام دهند و این که من داشتم می مردم. با خانواده ام تماس گرفتند و دکتر شش ساعت دستم را نگه داشته بود. من هنوز زنده بودم، بنابراین آنها مرا به بیمارستانی در پیتسبورگ منتقل کردند که جراحی مورد نیاز من را انجام داد.

در حین عمل جراحی، من در یک تونل بودم. حرکت به سمت بالا در این تونل به هیچ تلاش فیزیکی نیاز ندارد زیرا همه ی این کارها با ذهن من انجام می شد. هر چه بیشتر به رفتن به خانه به بهشت فکر می کردم، سریعتر از تونل عبور می کردم. وقتی دیگر به حرکت به سمت بالا فکر نکردم، کاملاً متوقف شدم. سپس دست هایم را دراز کرده و دست هایم را به درون دیوار تونل بردم. دیوارها حدود سه فوت قطر داشتند و از ابرهای سیاه ساخته شده بودند. بعد دوباره به حرکت فکر کردم.

وقتی به انتهای تونل رسیدم، زیباترین منظره ای را که تا به حال دیده بودم، توجهم را جلب کرد. تا جایی که چشم کار می کرد، گل های زرد بزرگ و زیبای آفتابگردان را دیدم. منظره کاملا صاف و بدون مرز بود. من کاملاً سرشار از عشق شدیدی بودم که پیشتر هرگز همانندش را احساس نکرده بودم. متوجه شدم که بدنی نداشتم و چند فوتی فراتر از گل های آفتابگردان شناور بودم.

بعد، روحی را دیدم که در سمت چپ خروجی تونل ایستاده بود. داشت با دست چپش به وسط مزرعه اشاره می کرد. وقتی نزدیکتر نگاه کردم متوجه درختی در میان این مزرعه ی گل‌های افتابگردان شدم. بعد دریافتم اینجا جایی است که او می خواست من بروم. درخت پیرامون سه مایل دورتر بود اما در عرض چند ثانیه به آن رسیدم. من از اندازه ی این درخت با پهنای ۲۰ فوت شگفت زده شدم. در حالی که پوست درخت را لمس می کردم، هنوز روی گل های آفتابگردان شناور بودم. وقتی بالا به شاخه های درخت نگاه کردم، متوجه شدم که آسمان تماما سفید بود. سفیدی-ای بود که آنقدر درخشان بود که نگاه کردن به آن کم و بیش چشمانم را آزار می داد. نه خورشیدی بود و نه هیچ رنگی در آسمان. من فقط درخشان ترین ابرهای سفیدی را دیدم که تا کنون دیده بودم.

سپس یک مرور عاطفی کردم. نه عصبانی بودم، نه غمگین و نه ترسیده بودم. دلم برای کسی تنگ نشده بود. من فقط پر از عشقی شده بودم که قبلاً هرگز آن را احساس نکرده بودم.

همانطور که به آسمان نگاه می کردم، روحی از ابرها بیرون آمد و مستقیم به سمت من حرکت کرد. او یکراست به سمت صورتم پرواز و مستقیم به چشمانم نگاه کرد. او در حالی که روح من را می خواند حدود ۱۵ ثانیه به شدت به چشمانم نگاه کرد. در یک لحظه، من همه چیز را در مورد او می دانستم و او همه چیز را در مورد من می دانست. سپس از من فاصله گرفت و گفت: "تو باید برگردی. هنوز وقت شما برای آمدن به ملکوت آسمانی نیست. وقتی زمان شما فرا برسد، دوباره به اینجا خواهید آمد. به او گفتم: "من نمی خواهم به عقب برگردم! بدن ها سنگین هستند و درد می کنند." او پاسخ داد: "من این را می دانم، اما پدر بهشتی از شما می خواهد که برگردید و برای او کار کنید." گفتم بسیار خوب، او از من می خواهد چه کار کنم؟ او پاسخ داد: "وقتی زمانش برسد، خواهید دانست."

من واقعاً نمی خواستم برگردم اما او مرا متقاعد کرد که برگردم. او گفت که پدر بهشتی از من می خواهد که برگردم و برای او کار کنم و در حین انجام این کار از من محافظت می شد. او همچنین به من گفت که از قضاوت های منفی دیگران دلسرد نشوم. در آن زمان، می دانستم که فردی خاص بودم و قرار نبود بر اثر جراحیم بمیرم. من واقعاً نمی دانستم چگونه قرار بود از من محافظت شود. ولی می دانستم که چیز خوبی بود.

کمی بیشتر صحبت کردیم. او به من گفت که پدر بهشتی از ما نمی‌خواهد که همدیگر را قضاوت کنیم و از ما می‌خواهد که همه برابر باشیم. او از ما می خواهد که از زندگی لذت برده، خوشحال و سپاسگزار باشیم. بیشترین چیزی که او از همه ی ما می خواهد این است که به یکدیگر کمک کنیم. او از همه ی ما می خواهد که بیشتر از آن (چیزی) که به خودمان کمک می کنیم به یکدیگر کمک کنیم.

همگامی که زیر این درخت عظیم صحبت می کردیم، متوجه حوض کوچکی از ابرها در گل های آفتابگردان شدم. قطر آن حدود چهل فوت بود و شش روح در حوض ابرها ایستاده بودند و به پایین نگاه می کردند. هر چند وقت یکبار یک روح خم می شد و روح دیگری را می گرفت. گهواره می‌شد و آن را در آغوشش می‌گرفت، سپس به بالا نگاه می‌کرد و خیلی سریع به درون ابرهای بالا پرواز می‌کرد. سپس روح دیگری از بالا به درون حوص پرواز می کند و جای روح دیگر را می گیرد. این برای مدتی ادامه یافت.

من سپس از فرشته پرسیدم که آنها آنجا چه کار می کردند؟ او به من گفت که آنها بیمارستان ها، پزشکان و افراد بسیار بیمار را زیر نظر دارند، اما آنها در بیماری های بیمار مداخله نمی کنند. پس از مدتی صحبت با این فرشته، او از من فاصله گرفت و مستقیماً از میان درخت به بالا پرواز کرد و حتی از شاخه ای جاخالی نداد. او مانند یک پف دود ناپدید شد. من سپس فهمیدم که وقت رفتن من بود. نمی دانستم چگونه قرار بود برگردم، اما می دانستم که درد زیادی خواهم داشت.

می‌خواستم تا جایی که می‌توانستم به خاطر بسپارم، بنابراین به اطراف نگاه کردم در حالی که سعی می کردم همه ی جزئیات را به خاطر بسپارم. متوجه شدم که هیچ گونه حشره، تار عنکبوت، زنبور، مورچه یا پروانه روی گل های آفتابگردان وجود نداشت. هیچ باد، پرنده یا خورشیدی آنجا نبود. بسیار ساکت و آرام بود. در بهشت هیچ زمانی وجود نداشت.

به بدنم برگشتم. درد زیادی داشتم! وقتی در اتاق ریکاوری از خواب بیدار شدم، متوجه مردی شدم که در سالن پشت شیشه نشسته بود. هر بار که چشمانم را باز می کردم به مانیتورهایش نگاه و سپس به من می نگریست. بعد از سه یا چهار بار انجام این کار متوجه شدم که او داشت از من مراقبت می کرد. پس از چند بار دیگر نگاه کردن به من، او آنجا نبود. متوجه شده بودم که حتی با وجود تمام لوله ها و سیم های متصل به من، تمام موهای بدنم ایستاده بودند. فکر کردم چیزی در IV به من داده‌ بودند که باعث این می شد. همانطور که به بازوی چپم نگاه کردم، متوجه خانمی شدم که آنجا ایستاده بود و با لبخندی بزرگ به من نگاه می کرد. موهای بلند و سفید تا آرنجهایش داشت. صورت و پوستش همگی چروکیده بودند، اما چیزی که واقعاً برجسته بود چشمان درشت و آبی روشن او بودند. بعد فهمیدم که او دلیل ایستادن موهای روی بازوهایم بود. انگار تمام اتاق پر از الکتریسیته ساکن شده بود.

او از من پرسید: "آیا می دانی که پدر بهشتی از تو می خواهد که برگردی و برای او کار کنی؟"

من گفتم بله. این چیزی است که فرشته ی زیر درخت به من گفت. اما او به من نگفت که او از من می خواهد چه کار کنم. او فقط گفت که وقتی زمانش برسد خواهم دانست.

او سپس انگشتش را روی لبهایم گذاشت. تمام بدنم احساس کرد که درست یک سطل پنج گالنی آب را در گلویم ریخته و مرا تا انگشتان پا پر کرده است. درست در آن زمان همه ی آلارم ها شروع به بوق زدن کردند. خانم برگشت، همچنان خندان به سمت در رفت و به چپ پیچید.

چند ثانیه بعد مرد جوانی که از من مراقبت می کرد وارد اتاق شد و گفت: «تیم! شما عالی عمل می کنید!! چی شده؟' گفتم: نمی‌دانم. احساس خوبی دارم. آن خانم کجا رفت؟ پرسید چه خانمی؟ گفتم: خانمی که با موهای بلند و سفید الان اینجا بود. گفت من کسی را ندیدم اما اگر بخواهی می روم نگاه می کنم. گفتم اگه امکان داره خواهش می کنم؟ همان طور که بیرون می رفت و به چپ می پیچید، گفت: "حتما". وقتی برگشت گفت: "تیم، تو تنها فرد در این طبقه هستی و درها همه قفل هستند. تو تنها کس در اینجایی."

در آن لحظه، می دانستم که تمام چیزهایی که در بهشت تجربه کرده بودم، همه حقیقت داشت. زن فرشته ی دیگری بود. می دانستم که قرار بود اتفاق بسیار خاصی در زندگی من بیفتد و قرار بود از من محافظت شود. من طبق درخواست این فرشته و کشیشان در کلیسایم کتابی در مورد کل تجربه ام نوشتم. لطفاً کتاب را بخوانید تا از هدیه ای که این فرشتگان به من دادند آگاه شوید.

اطلاعات پس زمینه:

جنسیت مذکر

تاریخ وقوع تجربه ی نزدیک به مرگ: 2009

عناصر NDE:

در زمان تجربه ی شما، آیا رویداد تهدید کننده ی زندگی مرتبطی وجود داشت؟ بله مربوط به جراحی. رویداد تهدید کننده ی زندگی، اما نه مرگ بالینی. من یک تومور مغزی داشتم که پاره شد و به درون مغزم خونریزی کرد.

محتوای تجربه ی خود را چگونه ارزیابی می کنید؟ هم دلپذیر و هم ناراحت کننده

آیا احساس کردید از بدن خود جدا شده اید؟ بله من به وضوح بدنم را ترک کردم و خارج از آن وجود داشتم

بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری شما در طول تجربه چگونه با خودآگاهی و هوشیاری عادی روزمره ی شما مقایسه شد؟ خودآگاهی و هوشیاری بیشتر از حد معمول. من چیزی جز قوی ترین احساسات عشق و رضایت کامل احساس نمی کردم.

در چه زمانی در طول تجربه در بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری خود قرار داشتید؟ تمام وقت

آیا افکار شما تسریع شده بودند؟ نه

آیا به نظر می رسید زمان سرعت می گیرد یا کند می شود؟ به نظر می رسید همه چیز یکباره اتفاق می افتد. یا زمان متوقف شد یا تمام معنای خود را از دست داد. توضیح دادن این موضوع برایم سخت است اما در بهشت زمانی نیست.

آیا حواس شما زنده تر از حد معمول بودند؟ به طرزی باورنکردنی زنده تر

لطفا بینایی خود را در طول تجربه با دید روزمره تان که بلافاصله پیش از تجربه داشتید مقایسه کنید. بهتر از کامل بود.

لطفاً شنوایی خود را در طول تجربه با شنوایی روزمره تان که بلافاصله پیش از زمان تجربه داشتید مقایسه کنید. بهتر از همیشه بود.

آیا به نظر می رسید از چیزهایی که در جاهای دیگر می گذرد، مانند توسط ESP آگاه بودید؟ بله، و حقایق بررسی شده است

آیا به درون یا از میان تونلی گذشتید؟ بله این تونلی بود به قطر حدود سه فوت و از ابرهای سیاه با نور درخشان در انتهای آن ساخته شده بود. برای رفتن به بالای تونل هیچ تلاش فیزیکی لازم نیست. من با استفاده از ذهنم سفر کردم. هر چه سخت تر به رفتن به خانه به بهشت فکر می کردم، سریع تر از تونل بالا می رفتم.

آیا در تجربه ی خود موجوداتی را دیدید؟ من در واقع آنها را دیدم

آیا با موجودی مرده(یا زنده) برخورد کردید یا از آن آگاه شدید؟ نه

آیا نور درخشانی را دیدید یا احساس کردید که توسط آن احاطه شده اید؟ نوری آشکارا با منشأ عرفانی یا دیگر جهانی

ایل نوری غیرزمینی دیدی؟ بله، آسمان در بهشت درخشان ترین سفید است. ما هرگز آسمانی به این درخشانی روی زمین ندیده ایم.

آیا به نظر می رسید وارد دنیای غیرزمینی دیگری شده اید؟ یک قلمرو آشکارا عرفانی یا غیرزمینی. آن بهشت بود.

در طول تجربه ی چه عواطفی را تجربه کردید؟ عشق و آرامش کامل.

آیا احساس آرامش یا لذت داشتید؟ آرامش یا لذت باورنکردنی

آیا یک احساس خوشی داشتید؟ خوشی باور نکردنی

آیا یک حس هماهنگی یا اتحاد با کیهان داشتید؟ احساس می کردم با دنیا متحد شده یا با آن یکی هستم.

آیا ناگهان به نظر می رسید همه چیز را فهمیده اید؟ همه چیز در مورد کیهان. با نگاه عمیق در چشمان فرشته درمی یافتم که داشت به چه چیزی فکر می کرد.

آیا صحنه هایی از گذشته تان به سراغتان آمد؟ نه. پس از صحبت با این فرشته، متوجه شده بودم که آنقدر که او از من می خواست برای خدا انجام نمی دادم.

آیا صحنه هایی از آینده برای شما پیش آمد؟ نه

آیا به مرز یا نقطه ی بی بازگشت رسیدید؟ نه

خدا، معنویت و دین:

پیش از تجربه تان چه دینی داشتید؟ مسیحی- کاتولیک من با کشیش های کلیسای خود در تماس بودم. آنها به تجربیات من بسیار علاقه مند بودند و از من می خواستند که کتابی بنویسم تا افراد زیادی از تجربه ام مطلع شوند. من نویسنده نیستم اما بالاخره انجام دادم.

آیا اعمال مذهبی شما از زمان تجربه تان تغییر کرده است؟ آری. من اکنون واقعا احساس ویژه بودن می کنم. وقتی به کلیسا می روم، متوجه می شوم که این افراد برای درک بهشت از کتابی می خوانند و من احساس بسیار خوبی دارم زیرا یکی از انگشت شمار کسانی هستم که واقعاً آن را دیده بودم.

هم اکنون دین شما چیست؟ مسیحی - کاتولیک

آیا تجربه ی شما دارای ویژگی های سازگار با باورهای زمینی شما بود؟ محتوایی که کاملاً با باورهایی که در زمان تجربه ی خود داشتید مطابقت داشت. باورهایی که من داشتم تقریباً همان. ها بودند. من همیشه به خدا و بهشت باور داشتم، اما دیدنش و بازگشت برای گفتن آن به دیگران شگفت انگیز است! من توسط این فرشتگان انتخاب شده بودم تا کار خدا را برای او انجام دهم و این مرا وامی دارد که احساس بسیار خاصی داشته باشم.

آیا به دلیل تجربه‌تان تغییری در ارزش‌ها و باورهایتان داشتید؟ بله ما باید به دیگران کمک کنیم.

آیا به نظر می رسید با وجود یا حضور عرفانی مواجه شدید یا صدایی غیرقابل شناسایی شنیدید؟ با موجودی مشخص یا صدایی که به وضوح منشأ عرفانی یا غیرزمینی داشت مواجه شدم. او یک فرشته بود. او مانند یک پف دود با بزرگترین و درخشان ترین چشمان آبی که تا کنون دیده بودم به نظر می رسید. چشمانش خیلی درشت بودند و از طریق چشمانش با من صحبت کرد.

آیا ارواح متوفی یا مذهبی را دیدید؟ من در واقع آنها را دیدم

آیا با موجوداتی روبرو شده اید که پیشتر روی زمین زندگی می کردند و در ادیان با ذکر نام توصیف شده اند (مثلاً: عیسی، محمد، بودا و غیره)؟ نه

در طول تجربه ی خود، آیا اطلاعاتی در مورد وجود پیش از مرگ به دست آوردید؟ بله توسط این فرشته به من گفته شد که پدر آسمانی می خواهد که مردم با هم برابر باشند. او نمی خواهد که ما یکدیگر را قضاوت کنیم. او از ما می‌خواهد که فوراً ببخشیم و بیشتر از همه این است که او از ما می‌خواهد بیشتر از این که به خودمان کمک می کنیم به یکدیگر کمک کنیم.

آیا در طول تجربه ی خود، اطلاعاتی در مورد ارتباط جهانی یا یگانگی به دست آوردید؟ آری. همه ی ما بیشتر از آنچه که امروز دوست داریم نیاز داریم یکدیگر را دوست داشته باشیم.

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد وجود خدا کسب کردید؟ بله من خدا را ندیدم اما بهشت را دیدم و آنجا و اینجا روی زمین با فرشتگان صحبت کردم.

در مورد زندگی زمینی ما غیر از دین:

آیا در طول تجربه ی خود، دانش یا اطلاعات خاصی در مورد هدف خود کسب کردید؟ بله به من هدیه ای از سوی این فرشته ها داده شد. من می توانم بگویم که مردم چه زمانی بیمار هستند. تمام موهای روی بازوهایم مانند الکتریسیته ساکن خواهند ایستاد.

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد معنای زندگی کسب کردید؟ بله، همه ی ما می رویم که روزی مورد قضاوت خدا قرار بگیریم و او قرار نیست به این که ما چقدر پول داشتیم یا چه نوع ماشینی سوار می شدیم یا این که خانه هایمان چقدر خوب بودند اهمیتی بدهد. او قرار است ما را بر اساس تعداد افرادی که در زندگی هایمان در زمین او (به آنها) کمک کرده ایم قضاوت کند.

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد زندگی پس از مرگ به دست آوردید؟ یک زندگی پس از مرگ قطعا وجود دارد. من به بهشت رفتم و با فرشتگان صحبت کردم. یک زندگی پس از مرگ وجود دارد و من در واقع نمی توانم صبر کنم تا برگردم. این یک برکت و بالاتربن درجه ی افتخار است.

آیا اطلاعاتی در مورد چگونه گذراندن زندگی هایمان به دست آوردید؟ نه

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد دشواری ها، چالش ها و سختی های زندگی به دست آوردید؟ بله، این فرشتگان می دانند که ما اینجا بر روی زمین رنج می بریم. آنها واقعاً درد ما را درک می کنند، اما زندگی سفری است که همه ی ما باید قبل از رفتن به ملکوت بهشتی کامل کنیم.

آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد عشق به دست آوردید؟ آری. عشق تنها احساسی است که داریم وقتی به بهشت می رویم. این عشقی است که بیشتر مردم هرگز پیشتر در این زندگی زمینی احساس نکرده اند. بسیار بزرگتر است.

پس از تجربه تان چه تغییراتی در زندگی شما رخ داد؟ تغییرات بزرگ در زندگیم. خدا چیزهایی را از من گرفته است. من مقداری بینایی، شنوایی گوش چپم، حافظه ام را از دست داده و جابجایی کلمه دارم. اما او در عوض خیلی بیشتر به من داد. او زندگیم را به من پس داد و فرصتی دوباره در زندگی به من داد. او همچنین هدیه ای به من داد تا به دیگران کمک کنم. چه چیز دیگری می تواند یک شخص بخواهد؟ این فقط عشق واقعی از جانب اوست. خدایا تو را سپاس!

آیا روابط شما به طور خاص به دلیل تجربه تان تغییر کرده است؟ نه

پس از NDE:

آیا بیان این تجربه با کلمات دشوار بود؟ بله، من پیشتر در زندگی ام هرگز چنین عشقی را احساس نکرده بودم، بنابراین توضیح دادن آن دشوار است. همین امر در مورد تلاش برای توصیف زمان در بهشت نیز صدق می کند، زیرا هیچ زمانی نیست.

چقدر این تجربه را در مقایسه با سایر رویدادهای زندگی که در پیرامون این تجربه رخ داده اند، دقیق به خاطر می آورید؟ من این تجربه را با دقت بیشتری نسبت به سایر رویدادهای زندگی که در پیرامون این تجربه رخ داده اند به خاطر می آورم. این سفر به بهشت در مغز من حک شده است و من تمام جزئیات تجربه ی خود را می دانم. مانند این است که فرشتگان این کار را با من کردند.

آیا پس از تجربه ی خود، موهبت روانی، غیر معمول یا ویژه ی دیگری دارید که پیش از تجربه نداشته اید؟ بله به من هدیه ای از سوی این فرشته ها داده شد. من می توانم بگویم که مردم چه زمانی بیمار هستند. تمام موهای روی بازوهایم خواهند ایستاد و تا کنون به افراد زیادی کمک کرده ام.

آیا یک یا چند بخش از تجربه ی شما وجود دارند که به خصوص برای شما معنادار یا قابل توجهند؟ آری. من می توانم بگویم که مردم چه زمانی بیمار هستند.

آیا تا به حال این تجربه را با دیگران به اشتراک گذاشته اید؟ بله حدود شش ماه پیش بود که فهمیدم خدا از من خواسته برای او چه کنم. نخستین فرد پشت چشم چپش سرطان داشت. به او گفتم که باید برود دکتر. انجام داد و تحت درمان قرار گرفت و او اکنون خوب است. اکنون او وقتی مرا می بیند بغلم می کند.

آیا پیش از تجربه ی خود از تجربه ی نزدیک به مرگ (NDE) آگاهی داشتید؟ نه

در مورد واقعیت تجربه ی خود در مدت کوتاهی (روزها تا هفته ها) پس از وقوع آن چه باوری داشتید؟ تجربه قطعا واقعی بود. اگر به خدا اعتقاد دارید، تجربه واقعی باقی می ماند.

اکنون در مورد واقعیت تجربه ی خود چه باوری دارید؟ تجربه قطعا واقعی بود. من اکنون جور دیگری به زندگی نگاه می کنم. هیچ کدام کارهایی که ما اینجا بر روی زمین انجام می دهیم مهم نیست. تا زمانی که به خدا احترام و آنچه را که او می خواهد انجام دهیم، می دانم که بعد از این زندگی به جای بسیار بهتری خواهم رفت.

در هیچ زمانی از زندگی شما، آیا هیچ چیزی تا به حال هیچ بخشی از تجربه را بازتولید کرده است؟ نه

آیا چیز دیگری وجود دارد که بخواهید در مورد تجربه خود بیفزایید؟ می دانم که ویژه بوده تا برای انجام کار خدا انتخاب شوم. سعی می‌کنم تجربه‌ام را به مردم بگویم، اما به نظر می‌رسد که آنها مرا باور ندارند. من واقعاً اهمیتی نمی دهم زیرا فرشته به من گفت که از قضاوت های منفی دیگران دلسرد نشوم. حالا می فهمم منظورش از آن حرف چه بود.

آیا پرسشهای دیگری وجود دارند که بتوانیم برای کمک به شما در انتقال تجربه ی خود بپرسیم؟ نه