تونی دبلیو. تجربه نزدیک به مرگ |
شرح تجربه:
این در سال ۱۹۹۴ یا ۱۹۹۵ رخ داد. من در شیفت شب کار می کردم. شیفت من ساعت ۱۱ شب بود. تا ساعت ۷ یا ۷:۳۰ صبح.
این حادثه حدود بیست و هفت سال پیش زمانی که من بیست و دو ساله بودم اتفاق افتاد. هر چند وقت یک بار بعد از کار و مهمانی با دوستان می رفتم. همکاری که او نیز یکی از دوستان دبیرستانم بود، به خانه ام آمد. ما آبجو مینوشیدیم، حشیش میکشیدیم و «ویپت» می کردیم که اساساً فقط استنشاق گاز اکسید نیتروژن بود. این امکان وجود دارد که ما آن روز صبح همراه با هر چیز دیگری کوکائین یا کریستال متا (crystal meth)هم مصرف کرده باشیم. اما وقتی صحبت از آن می شود حافظه ی من مه آلود است. من احساس می کنم آنچه باعث شد من تجربه ی نزدیک به مرگ داشته باشم گاز اکسید نیتروژن بود. اکسید نیتروژن برای من یا دوستانم هیچ چیز جدیدی نبود.
مانند همیشه از حال رفتم اما از بدنم بیرون آمدم. به آرامی شروع کردم به شناور شدن در گوشه ی اتاق. من نور سفید و درخشان عظیمی را دیدم که از دوردست می آمد. وقتی داشتم بالا به گوشه ی اتاق می رفتم در یک سمت بود. من از چیزی که حدس می زدم عیسی یا خدا باشد گذشتم. مطمئن نیستم که او واقعاً چه کسی بود، اما موهای بلند و سفید مایل به خاکستری و ریش بلندی داشت. اگر از کسی بخواهم نقاشی بکشد، دقیقاً همان چیزی است که من از یک عیسای مسن تر انتظار دارم. وقتی از جلویش رد شدم، همان بالا روی این ابر بودم و او به بدنم نگاه می کرد. من می توانستم همه چیز را در اتاق ببینم و همچنین می توانستم نور سفید را در دوردست ببینم.
هنگامی که دیدم همکارم روی صندلی در مهمانی نشسته بود، بدنم آنجا بی حرکت دراز کشیده بود. چیزی که در این مرحله بیش از همه به چشم می خورد، احساساتی است که زمانی که بالا روی آن ابر بودم و پایین به بدنم گ نگاه می کردم داشتم. من نه ترسیده بودم و نه درد داشتم، جز این که دقیقا برعکس آن را احساس می کردم. من عشقی را احساس کردم که هزاران بار قدرتمندتر از هر عشقی بود که تا کنون هرگز احساس کرده بودم. توصیف آن با کلمات غیرممکن است. همه چیز خیلی آرامش بخش بود. یادم نمی آید که به هیچ روی هیچ صدایی شنیده باشم. آنجا فقط یک احساس عشق و آرامش وجود داشت. وقتی از بالا به بدنم نگاه می کردم یک سوال به ذهنم خطور کرد. هیچ حرفی زده نشد؛ با این حال، از من پرسیده شد که آیا میخواهم اینجا بالا بمانم یا به پایین برگردم.بعد از آن همه چیز سریع پیش رفت زیرا به محض اینکه تصمیم گرفتم به پایین برگردم، برگشتم به سمت پایین. من وارد چیزی شدم که در بهترین حالت می توانم آن را به عنوان یک تونل یا مخروط سیاه و سفید توصیف کنم که شروع بزرگی داشت. وقتی وارد تونل شدم، خیلی زود به انتهای آن رسیدم که به اندازه ی سوراخ کوچکی بود. من این صدای پاپ بلند را شنیدم، زمانی که ناگهان به درون بدنم برگشتم.
من نشستم و بلافاصله از دوستم پرسیدم که چه مدت از هوش رفتم؟ او به من گفت: "نه خیلی طولانی" برای من چنین حس می شد که برای یک مدت کوتاه در حال تجربه ی آن بالا بوده ام.
این بیست و هفت سال پیش بود و من هرگز آن را فراموش نکردم. این تجربه مرا تغییر داد. از آن نقطه به بعد، من معنوی شدم زیرا می دانم که همه ی ما توسط خالق خود در بالا زیر نظر هستیم. همه ی افکار و نیات ما شناخته شده هستند. بنابراین، از آن جا به بعد، من به آرامی، اما با اطمینان، از تمام داروهایی که مصرف می کردم دور و از انرژیهای منفی اطرافم فاصله گرفتم. من کامل نیستم اما تلاش می کنم بهترین نیت را داشته باشم و در مورد همه چیز تا جایی که می توانم راستگو و درستکار باشم. از زمان این NDE، احساس میکنم که این (در) تجربههایی را برایم گشوده که اگر آن روز آن NDE را نداشتم، شاید آنها را نمی داشتم. به عنوان نمونه، وقتی بالا در گوشه ی اتاق بودم و از طریق تله پاتی با هم ارتباط برقرار میکردیم، احساس میکنم این(در) حسهای اضافی را بر روی من گشوده که هر چند وقت یکبار میآیند و میروند. مانند این که تصورات و یا افکاری را در ذهنم از چیزهایی که بلافاصله یا بعداً در روز به حقیقت می پیوندند، دریافت می کنم. من یک یا دو سال پس از این حادثه یک بشقاب پرنده دیدم. چند سال پیش من و همسرم چند گوی در حیاط دیدیم. من پیشتر اتفاقات عجیبی در مورد فلج خواب با چهره ای سایه افتاده داشته ام. من احساس می کنم خوش شانس هستم که چیزهای زیادی را تجربه می کنم که بسیاری از مردم نسبت به آنها مشکوک یا پیشتر هرگز تجربه نکرده اند. من از آن دسته افرادی هستم که همچنین دوست ندارند به چیزهایی اعتقاد داشته باشند مگر این که واقعا خودم آنها را تجربه کرده باشم. اکنون، من می توانم 10000% به شما تضمین دهم که داستان هایی که شما از نور چرخان سفید، شناور در گوشه ی بالای اتاق و استفاده از تله پاتی می شنوید، وقتی صحبت از NDE می شود همه واقعی هستند، زیرا من همه ی این چیزها را تجربه کرده ام.
اطلاعات پس زمینه:
جنسیت مذکر
تاریخ وقوع تجربه ی نزدیک به مرگ: ۱۹۹۵
عناصر NDE:
در زمان تجربه ی شما، آیا یک رویداد تهدید کننده ی زندگی مرتبطی وجود داشت؟
نه. مهمانی و استنشاق اکسید نیتروژن، دیگر: من پیش از زمان تجربه ی خودم خوب بودم.
محتوای تجربه ی خود را چگونه ارزیابی می کنید؟
کاملا دلپذیر
آیا احساس کردید از بدن خود جدا شده اید؟
بله، من همه ی چیزهایی را که در اتاق نشیمن می گذشت، در همان زمانی که از بدن فیزیکی خود جدا بودم، دیدم. به گوشه ی بالای اتاق شناور شدم. من به وضوح بدنم را ترک کردم و خارج از آن وجود داشتم.
بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری شما در طول تجربه چگونه با خودآگاهی و هوشیاری عادی روزمره شما مقایسه شد؟
خودآگاهی و هوشیاری بیشتر از حد معمول همه چیز اوج گرفته بود، رنگ ها زنده تر بودند، احساس عشق چنان فراگیر و شدید بود که کلمات هرگز نمی توانند آن را توضیح دهند. تا آن زمان، من هرگز تله پاتی را تجربه نکرده یا در هوا شناور نشده بودم، بنابراین میانگین هوشیاری روزمره ی من در مقایسه با تجربهام ملایم و متوسط به نظر میرسید.
در چه زمانی در طول تجربه در بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری خود قرار داشتید؟
همین که فهمیدم خارج از بدنم بودم، زمانی است که شروع شد، اما زمانی که ما از طریق تله پاتی با هم ارتباط برقرار کردیم، اوج سطح هوشیاری بود.
آیا افکار شما تسریع شده بود؟
نه
آیا به نظر می رسید زمان سرعت می گیرد یا کند می شود؟ به نظر می رسید زمان تندتر یا کندتر از حد معمول می گذشت. لحظه ای که وارد آن تونل سیاه شدم و سپس وقتی به بدنم برگشتم، زمان درست سریعتر گذشت. تا آن زمان میتوانم بگویم گذشت زمان تا حدودی عادی به نظر میرسید.
آیا حواس شما زنده تر از حد معمول بود؟
زنده تر از حد معمول
لطفاً بینایی خود را در طول تجربه با دید روزمره تان که بلافاصله پیش از تجربه داشتید مقایسه کنید.
احساس می کنم دید من مانند پیش از تجربه بود. همه چیز واضح بود؛ تار یا چیزی شبیه به آن نبود.
لطفاً شنوایی خود را در طول تجربه با شنوایی روزمره تان که بلافاصله پیش از تجربه داشتید مقایسه کنید.
احساس می کنم شنیدن من پیش از تجربه و در طول تجربه یکسان بود.
آیا به نظر می رسید از چیزهایی که در جاهای دیگر می گذرد آگاه بودید؟
نه
آیا به درون یا از میان یک تونل گذشتید؟
بله تنها تونلی که من تجربه کردم یک تونل قیرگون بود. بعد دوباره ناگهان به بدنم برگشتم.
آیا در تجربه ی خود موجوداتی دیده اید؟
من در واقع آنها را دیدم
آیا نور درخشانی را دیدید یا احساس کردید که توسط آن احاطه شده اید؟
نوری آشکارا با منشأ عرفانی یا دیگر جهانی
آیا نوری غیرزمینی دیدی؟
بله یک سفید بسیار بزرگ و درخشان در دوردست
آیا به نظر می رسید وارد دنیای غیرزمینی دیگری شده اید؟ قلمرویی آشکارا عرفانی یا غیرزمینی. من روی ابری در گوشه ی اتاق با موجودی شناور بودم که با من از تله پاتی استفاده می کرد در حالی که یک نور سفید چرخان در پس زمینه بود. تنها چیزی که تا حدودی زمینی بود این بود که به اتاق نشیمن که بدنم در آن بود نگاه می کردم.
چه هیجاناتی را در طول تجربه احساس کردید؟
عشق، اسودگی، آرامش
آیا یک احساس آرامش یا لذت داشتید؟
آرامش یا لذت باورنکردنی
آیا یک احساس خوشی داشتید؟
خوشی باور نکردنی
آیا حس هماهنگی یا اتحاد با کیهان داشتید؟
احساس می کردم با دنیا متحد شده یا با آن یکی هستم
آیا ناگهان به نظر می رسید همه چیز را فهمیده اید؟
نه
آیا صحنه هایی از گذشته تان به سراغتان آمد؟
نه
آیا صحنه هایی از آینده برای شما پیش آمد؟
نه
آیا به مرز یا نقطه بدون بازگشت رسیدید؟
نه
خدا، معنویت و دین:
پیش از تجربه تان چه دینی داشتید؟
غیروابسته- آگنوستیک. من چند بار برای معاشرت با دوستانم به مدرسه ی یکشنبه رفتم، اما خانواده ام به کلیسا نمی رفتند و یادم نمی آید که در خانه ای که بزرگ شده بودم درباره ی مذهب صحبت کرده باشیم.
آیا اعمال مذهبی شما از زمان تجربه تان تغییر کرده است؟ بله من به زندگی پس از مرگ باور دارم.
هم اکنون دین شما چیست؟
ادیان دیگر یا چند مذهب. از زمان NDE-ام، من خود را معنوی می دانم.
آیا تجربه ی شما دارای ویژگی های سازگار با باورهای زمینی شما بود؟
محتوایی که کاملاً با باورهایی که در زمان تجربه داشتی نامنطبق بود. من پیش از تجربه ی خود هیچ اعتقادی نداشتم. اما پس از تجربهام، من به زندگی پس از مرگ ایمان دارم و احساس میکنم که روحهای ما به محض این که این بدن را ترک می کنیم برای همیشه زندگی میکنند.
آیا به دلیل تجربهتان تغییری در ارزشها و باورهایتان داشتید؟
بله، آری، عالی ترین نوع. من به زندگی پس از مرگ باور دارم و همه چیز را طوری انجام می دهم که انگار یک نفر همیشه افکار یا مقاصد مرا می داند، بنابراین تمام تلاشم را می کنم که تا آنجا که می توانم صادق و راستگو باشم و به همه کمک کنم.
آیا به نظر می رسید با وجود یا حضوری عرفانی مواجه شدید یا صدایی غیرقابل شناسایی شنیدید؟
با موجودی مشخص یا صدایی که به وضوح منشأ عرفانی یا غیرزمینی داشت مواجه شدم، چهره ای که با من روی ابر بود و تنها صدایی که شنیدم در ذهنم بود وقتی از من پرسیده شد که می خواهم آنجا بالا بمانم یا پایین برگردم. می توانم بگویم این خیلی یک صدا نبود ، بلکه بیشتر «پیام» به ذهنم میآمد.
آیا ارواح متوفی یا مذهبی را دیدید؟
من در واقع آنها را دیدم
آیا با موجوداتی برخورد کردید یا از آنها آگاه شدید که روی زمین زندگی میکردید که در ادیان (مثلاً: عیسی، محمد، بودا و غیره) نام آنها برده شده است؟
بله، من همیشه احساس کرده ام که آن بالا با من روی ابر یا عیسی بود یا خدا.
در طول تجربه ی خود، آیا اطلاعاتی در مورد وجود پیش از میرایی به دست آوردید؟
نه
آیا در طول تجربه ی خود، اطلاعاتی در مورد ارتباط جهانی یا یگانگی به دست آوردید؟
نه
آیا در طول تجربه خود اطلاعاتی در مورد وجود خدا کسب کردید؟
بله، همانطور که در بالا ذکر شد، من هیچ "اطلاعاتی" دریافت نکردم، اما فقط تجربه و بودن من روی ابر با چیزی که احساس می کنم عیسی یا خدا بود مرا آگاه کرد که هستی خدا یا یک موجود برتر وجود دارد. هیچ چیزی در این مورد به من گفته نشد اما من یک چنین احساسی را در اطرافم داشتم.
در مورد زندگی زمینی ما غیر از دین:
آیا در طول تجربه ی خود، دانش یا اطلاعات ویژه ای در مورد هدف خود کسب کرده اید؟
نه
در طول تجربه ی خود آیا اطلاعاتی در مورد معنای زندگی به دست آوردید؟
نه
آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد یک زندگی پس از مرگ به دست آوردید؟
بله، من هیچ "اطلاعاتی" دریافت نکردم، اما فقط این تجربه مرا آگاه ساخت که بعد از زندگی زمینی ما هستی وجود دارد.
آیا اطلاعاتی در مورد چگونه گذراندن زندگی هایمان به دست آورده اید؟
نه
آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد مشکلات، چالش ها و سختی های زندگی کسب کردید؟
نه
آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد عشق کسب کردید؟
بله، من توسط حجم عظیمی از عشق احاطه شده بودم که هرگز شبیه چیزی که من تا کنون تجربه کرده بودم نبود. من از عشق پیرامونم بسیار آگاه شدم.
پس از تجربه تان چه تغییرات سبک زندگی در زندگی شما رخ داد؟
تغییرات بزرگ در زندگی من. گاهی اوقات به طور تصادفی ادراک فراحسی دریافت می کنم، این چیزی نیست که من بتوانم باعث رخ دادنش شوم، اما گاهی اوقات افکار یا تصاویر مانند یک فیلم یا عکس در ذهنم ظاهر می شوند و به حقیقت می پیوندند. من 100% دیدن یک بشقاب پرنده درست بالای سرم را تجربه کردهام که پس از آن سریعتر از هر چیزی که تا کنون شاهد آن بوده ام، به درون شب پرتاب شد. این چند سال پس از NDE من اتفاق افتاد. چند سال پیش، برای نخستین بار، مدیتیشن را بررسی و در حین مدیتیشن فرکانس های بسیار بلند را تجربه کردم، تنها با این هدف که ببینم آیا می توانم با موجودات فضایی ارتباط برقرار کنم یا نه، و آنگاه پس از این که همسرم مرا مجبور کرد صدا را کم کنم زیرا او گفت همسایهها کم کم فکر میکنند ما دیوانهایم، هاهاها، چند گوی سفید در حیاط پشتی ظاهر شد... او شاهد آنها بود و من هم همینطور و از آن نقطه به بعد، دیگر هرگز آن را آزمایش نکردم. من فقط احساس میکنم اکنون برای تجربیات بازتر هستم، اما روی هیچکدام از این چیزها تمرکز نمیکنم یا تلاش نمیکنم که وادار به رخ دادنشان کنم. در مورد چیزهای فراحسی فقط اتفاق میافتند اما اگر خودم را وادار کنم که بیشتر آگاه باشم و بیشتر توجه کنم، به نظرم میرسد. به چیزها بیشتر توجه کنم...
آیا روابط شما به طور خاص به دلیل تجربه تان تغییر کرده است؟
نه
پس از NDE:
آیا بیان این تجربه با کلمات دشوار بود؟
بله، فقط تاکید بر چیزهایی که برای شما اتفاق افتاده و در زندگی عادی شما اتفاق نمیافتند سخت است و حتی اگر کلمات را پیدا کنم، کلمات هرگز نمیتوانند نسبت به واقعیت تجربه ی عدالت را رعایت کنند، زیرا همه چیز تا سطوحی بالا رفته بود که هیچکس نمیتوانست با کلمات حتی توضیح دهد. بیان احساس عشقی که من حس کردم با کلمات سخت ترین است زیرا غیرقابل توصیف به نظر می رسد.
چقدر این تجربه را در مقایسه با سایر رویدادهای زندگی که در پیرامون این تجربه رخ داده اند، دقیق به خاطر می آورید؟ من این تجربه را دقیق تر از سایر رویدادهای زندگی که در پیرامون این تجربه رخ داده به خاطر می آورم. تجربه ی خود را طوری به یاد می آورم که انگار دیروز اتفاق افتاده است و تنها چیز دیگری که از آن زمان به یاد دارم این است که کجا کار می کردم و کجا زندگی می کردم فقط به این دلیل که جایی که در زمان تجربه ام در آن زندگی و کار می کردم به آن ربط دارد.
آیا بعد از تجربه ی خود، موهبت روانی، غیر معمول یا ویژه ی دیگری دارید که پیش از تجربه نداشته اید؟
بله نمیدانم چگونه هر یک از آنها را طبقهبندی کنم، اما پیامهایی دارم که گاهی در باره ی چیزهایی که در حال حاضر اتفاق میافتند، اتفاق افتاده یا خواهند افتاد به ذهنم می آیند. در ابتدا وقتی اتفاق می افتاد واقعاً باحال بود، اما اکنون اگرچه هنوز هم باحال است، چیزهایی نیست که بتوانم با مردم به اشتراک بگذارم زیرا وقتی انجام می دهم آنها یا از این که من می دانستم در شوک هستند و آغاز به پرسیدن هزاران سوال می کنند یا فکر می کنند دیوانه ام. بنابراین من یاد گرفته ام که آن چیزها را فقط برای خودم نگه دارم. حدس میزنم این باحال ترین چیزی است که اتفاق افتاده یا هدیهای است که از زمان تجربه دریافت کردهام.
آیا یک یا چند بخش از تجربه شما وجود دارد که به خصوص برای شما معنادار یا قابل توجه است؟
کل تجربه برای من مهم است و چیزی است که هرگز فراموش نخواهم کرد و احساس خوشبختی می کنم که آن را تجربه کرده ام.
آیا تا کنون این تجربه را با دیگران به اشتراک گذاشته اید؟ بله، بلافاصله وقتی این اتفاق افتاد آن را به اشتراک گذاشتم و هنوز هم آن تجربه را با مردم به اشتراک میگذارم، همان طور که درست چند روز پیش واقعاً انجام دادم. واکنشهای مردم به طور کلی شگفتانگیز و «وای» است، برخی میگویند احتمالاً فقط به خاطر داروهایی بود که در آن لحظه مصرف میکردم که من بی درنگ(این حرف را) نادیده می گیرم زیرا میدانم چه چیزی تجربه کردم. به برخی با دانستن این که بعد از این زندگی یک زندگی پس از مرگ وجود دارد خوشبختی را نشان داده اند.
آیا پیش از تجربه ی خود از تجربه نزدیک به مرگ (NDE) دانشی داشتید؟
مطمئن نیستم. راستش نمیدانم پیش از این در مورد NDE چه میدانستم، ممکن است واقعا چیزی نمیدانسته ام و حتی پس از وقوع آن، به یاد نمیآورم چه فکر میکردم،فقط اتفاق افتاد، ممکن است آن را به عنوان یک تجربه ی خارج از بدن طبقهبندی کرده باشم. اگر چیزی جز واقع باشد، فکر نمیکنم هیچ کدام از آنها حتی در رابطه با تلاش برای قرار دادن آن در دستهبندی هر چیزی با من ثبت شد . پس از این که سالها گذشت زمانی فرارسید که فکر می کنم واقعاً سعی کردم با تحقیق بفهمم براستی چه اتفاقی برای من افتاده بود.
در مورد واقعیت تجربه ی خود در مدت کوتاهی (روزها تا هفته ها) پس از وقوع آن چه اعتقادی داشتید؟
تجربه قطعا واقعی بود. از دقیقه ای که دوباره به بدنم بازگشتم تا به امروز برای من همیشه واقعی بوده است.
اکنون در مورد واقعیت تجربه ی خود چه باوری دارید؟ تجربه قطعا واقعی بود. این همیشه برای من یک تجربه ی واقعی خواهد بود زیرا می دانم چه چیزی را تجربه کردم. هیچ کس هرگز دیدگاه مرا در این مورد تغییر نخواهد داد.
در هیچ زمانی از زندگی شما، آیا هیچ چیزی هیچ بخشی از تجربه را بازتولید کرده است؟
نه
آیا چیز دیگری وجود دارد که بخواهید در مورد تجربه ی خود بیفزایید؟
نه، احساس میکنم در توضیحاتم و این سؤالات همه چیز را پوشش داده ام.