Wooter VA تجربه نزدیک به مرگ احتمالی |
شرح تجربه:
پیش از تجربه ام، من در یک سرسام بودم که از استرس جدا بود. من دچار PTSD شدید بودم که برای بیش از بیست سال درمان نشده بود. من همچنین به دلیل آسیب مغزی ناشی از کمبود اکسیژن در آغاز تولد دچار خستگی عصبی بودم.
در حال حاضر بدنم خسته شده بود و هیچ کس برای یاری یا کمک به من آنجا نبود. به زمین افتادم و دچار تشنج شدم. هوشیاری ام را از دست دادم، کمبود اکسیژن رخ داده بود و تجربه ای داشتم. سپس درست پیش از این که سوار آمبولانس شوم به نوعی به هوش آمده بودم.
در مدتی که بیهوش بودم به سمت یک کوه می رفتم. این در نقطه ای به دویدن تبدیل شد. من در مزرعه ای بودم که آسمان آن ارغوانی بود، پرندگان برایم آوازهای زیبایی می خواندند و درختان زیبایی وجود داشت. در طول مسیر افرادی را دیدم که به دیگرسو رفته بودند. آنها با من صحبت کردند، به من اطمینان و به من احساس امنیت می دادند. آنها همچنین به من کمک می کردند تا دریابم که همه چیز خوب بود و همه چیز همان طور بود که قرار بود باشد. آنها به من گفتند که نباید نگران چیزی باشم. من فقط آن را نشنیدم، (بلکه) آن را به عنوان سعادت و پذیرش احساس کردم. آنها به من گفتند که زندگی جدید از مرگ شکل می گیرد. من دقیقاً نمی دانستم این به چه معنی بود، اما حرف آنها را پذیرفتم. سپس در مزرعه به زانو افتادم. همه چیز خاکستری شد و انگار گذشته ام در کنارم چشمک می زد. این شدید بود، اما در نهایت احساس خوبی داشتم. سپس به درون آینده چیزهایی که می آیند نگاه کردم. این گونه نبود که بتوانم آینده را پیش بینی کنم، بلکه بیشتر این بود که اگر می مردم اهمیتی نداشت چون همچنان همه چیز خوب بود. صدای تصادف شنیدم، انگار همه چیز فرو ریخت. سپس نوری را دیدم که به من اشاره می کرد که به سمت آن بروم. فهمیدم که هنوز نمیخواستم بروم، چون احساس می شد اگر به سوی نور می رفتم، باید مرده باشم. این مفهوم مرا بسیار ترساند. آنگاه پس از این که با من صحبت کرده بودند، آنها نیز به سمت پرندگان چرخیده و پرواز کردند، از جمله پرنده ی واقعاً بزرگی که با من صحبت کرد.
بعداً با یک آمبولانس به بیمارستان منتقل شدم. آنها در آن هنگام نتوانستند هیچ مشکل جدی و خطرناکی را در من پیدا کنند. من در باره ی تجربه ای که به تازگی داشتم صحبت کردم. بنابراین، آنها تصمیم گرفتند مرا به یک بیمارستان روانی منتقل کنند، جایی که مورد آزار و اذیت قرار گرفتم و آسیب دیدم. با این حال، خاطره ی تجربه ی من باقی ماند. انگار مرده و سپس دوباره زاده شده بودم؛ باردیگر، با چشم اندازی جدید - مثبت، امیدوارکننده و صلح آمیز.
اطلاعات پس زمینه:
جنسیت مذکر
تاریخ تجربه ی نزدیک به مرگ: 2021/18/03
عناصر NDE:
در زمان تجربه ی شما، آیا یک رویداد تهدید کننده زندگی مرتبطی وجود داشت؟
بله بیماری، آسیب یا شرایط دیگری که تهدید کننده ی زندگی در نظر گرفته نمی شود. معلوم نیست دقیقا چه بود. تمام آن چیزی که در پایان به من گفته شد این بود که کمبود اکسیژن ناشی از نوعی تشنج است.
محتوای تجربه ی خود را چگونه ارزیابی میکنید؟
هم دلپذیر و هم ناراحت کننده.
آیا احساس کردید از بدن خود جدا شده اید؟
نامطمئن. دیدم در حال تسخیر هستم و جسدم در نقطه ای روی زمین دراز کشیده بود. در هنگام از دست دادن هوشیاری بدنم را ندیدم. من هوشیاری نسبت بدنم را از دست دادم.
بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری شما در طول تجربه چگونه با خودآگاهی و هوشیاری عادی روزمره ی شما مقایسه شد؟
خودآگاهی و هوشیاری بیشتر از حد معمول. من بخش هوشیاری که شما در مورد آن صحبت می کنید را درک نمی کنم.
در چه زمانی در طول تجربه در بالاترین سطح خودآگاهی و هوشیاری خود قرار داشتید؟
هوشیاری من بی نهایت بالا بود.
آیا افکار شما تسریع شده بودند؟
به طرزی باورنکردنی سریع
آیا به نظر می رسید زمان سرعت می گیرد یا کند می شود؟ به نظر می رسید همه چیز یکباره اتفاق می افتد. یا زمان متوقف شد یا همه ی معنای خود را از دست داد. تجربه خیلی سریع پیش رفت، مانند این که تجربه اتفاق افتاد و در یک لحظه به پایان رسید.
آیا حواس شما زنده تر از حد معمول بودند؟
به طرزی باورنکردنی زنده تر
لطفاً بینایی خود را در طول تجربه با دید روزمره تان که بلافاصله پیش از تجربه داشتید مقایسه کنید.
بینایی؟ من نمی دانم. در طول تجربه همه چیز درخشان تر و رنگارنگ تر بود. اما بسیاری از چیزها مبهم بودند، مانند خارج از جایی که تمرکز دید من روی آن بود.
لطفاً شنوایی خود را در طول تجربه با شنوایی روزمره تان که بلافاصله پیش از تجربه داشتید مقایسه کنید.
من نمی توانستم صدای مردمی را بشنوم که با من صحبت می کردند. من فقط پرندگان را می شنیدم.
آیا به نظر می رسید از چیزهایی که در جاهای دیگر می گذرد آگاه بودید؟
نه
آیا به درون یا از میان یک تونل گذشتید؟
نه
آیا در تجربه ی خود موجوداتی را دیدی؟
من در واقع آنها را دیدم
آیا با هیچ موجود مرده(یا زنده) ای برخورد کردی یا از آن آگاه شدی؟
بله دوستان، شریکی که فوت کرده بود، خانواده و سگم. می دانستم که مرده بودند. من قطعا کسی را دیدم که فکر می کردم مرده بود، اما بعدها معلوم شد که زنده است.
آیا نور درخشانی را دیدید یا احساس کردید که توسط آن احاطه شده اید؟
یک نور به صورت غیرعادی درخشان
آیا نوری غیرزمینی دیدی؟
بله، به نظر یک درگاه یا دروازه ای بود که به جای دیگری هدایت می کرد؛ جایی که به نوعی تمام افرادی که از دست داده بودم نیز آنجا بودند.
آیا به نظر می رسید وارد دنیای غیرزمینی دیگری شده اید؟ مکانی ناآشنا و عجیب. به نظر من مانند مکانی به نظر می رسید که در همان دنیای ماست، اما فقط انرژی یا روحیه افرادی را در بر می گرفت که مرده بودند. مانند این است که نوعی انرژی زندگی آنها در آنجا باقی مانده و اگر به آنجا می رفتی نمی توانستی از آن برگردی. انگار میتوانستم آن را در اطرافم ببینم اما در آن نبودم و نباید بتوانم آن را درک کنم یا از آن آگاه باشم.
چه عواطفی را در طول تجربه احساس کردید؟
در ابتدا بیشتر ترس داشتم، بعد از فهمیدن خیلی چیزها واقعا ناراحت بودم و سپس آن را پذیرفتم و خیلی آرام شدم، بعداً این حالت باقی ماند.
آیا یک احساس آرامش یا لذت داشتید؟
آرامش یا لذت باورنکردنی
آیا یک احساس خوشی داشتید؟
نه
آیا یک حس هماهنگی یا اتحاد با کیهان داشتید؟
احساس می کردم با دنیا متحد شده یا با آن یکی هستم.
آیا ناگهان به نظر می رسید همه چیز را فهمیده اید؟
همه چیز در مورد کیهان. از حرفم اشتباه برداشت نکن، نمی گویم واقعا همه چیز را می فهمم، یا تا به حال فهمیده ام، اما احساس می شد که همه چیز با همه چیز مرتبط است و وقتی جسمی می میرد، با زمین یکی و در نقطهای تبدیل به زندگی تازه یا چیز دیگری میشود، در سطح مولکولی توضیح دادن این که درک همه چیز در مورد کیهان با جزییات به غیر از این چه احساسی دارد به راستی بسیار دشوار است.
آیا صحنه هایی از گذشته تان به سراغتان آمد؟
بسیاری از اتفاقات گذشته را به یاد آوردم
آیا صحنه هایی از آینده برای شما پیش آمد؟
صحنه هایی از آینده ی جهان. هیچ چیز خوشحال کننده ای نیست، همچنین نگفتن این، آینده ی واقعی است، فقط احساس می شد که چنین است، مرگ، جنگ، ویرانی، قحطی، طبیعت در حال نابودی، دریا در حال مرگ و از این قبیل، همه چیز از بین می رود و پوسیده می شود.
آیا به مرز یا نقطه ی بی بازگشت رسیدید؟
من به یک تصمیم آگاهانه ی قطعی رسیدم که به زندگی برگردم، این مرا می ترساند و احساس می شد که وقت من نیست، هنوز کارهایی برای انجام دادن داشتم، و اگر بمیرم، به هر حال می توانم همچنان به آنجا بروم. من نمی خواستم به آنجا بروم، خیلی شدید بود و احساس می شد که وقت من نیست، انگار هنوز چیزی مرا به سمت دیگری می کشید، و اکنون زمان مناسبی نبود.
خدا، معنویت و دین:
پیش از تجربه تان چه دینی داشتید؟
دیگر یا چند دین. خداناباور
آیا اعمال مذهبی شما از زمان تجربه تان تغییر کرده است؟ بله، من از یک دین رسمی پیروی نمی کنم، من فقط طبیعت را می پرستم، اما هنوز از یک منظر علمی، این چشم انداز است. معنویت بخشی از ذهن و روانشناسی شماست، اما تا زمانی که برای شما کار می کند، مهم نیست که واقعی باشد یا نه.
هم اکنون دین شما چیست؟
ادیان دیگر یا چند دین، دین چند خدایی(مشرکانه) مبتنی بر طبیعت
آیا تجربه ی شما دارای ویژگی های سازگار با باورهای زمینی شما بود؟
محتوایی که با باورهایی که در زمان تجربه ات داشتی کاملا ناسازگار بود، شدید بود، زندگی را تغییر می داد، احساس می شد مردهام، و مانند ققنوسی از خاکستر برخاسته، تازه متولد شده، متفاوت، به نوعی بهبود یافته از بسیاری از چیزهایی که مرا آزار می داد.
آیا به دلیل تجربهتان تغییری در ارزشها و باورهایتان داشتید؟
بله، من فکر می کنم مراقبت بهتر از زمین، حیوانات و محیط زیست مهم است و زمان بیشتری را در طبیعت می گذرانم و در حال حاضر کمتر با انسان ها و جامعه، این احساس بهتر و طبیعی تری به من می دهد، همچنین اکنون بیشتر اوقات مانند یک بچه می خوابم. و توانستم تمام چیزهای بدی را که در گذشته تجربه کردم و احساسات منفی منتسب به آن را کنار بگذارم.
آیا به نظر می رسید با وجود یا حضوری عرفانی مواجه شدید یا صدایی غیرقابل شناسایی شنیدید؟
با موجودی مشخص یا صدایی که به وضوح منشأ عرفانی یا غیرزمینی داشت مواجه شدم که به نظر به نوعی مانند روحی بود که به من بصیرت داد و سپس به من این انتخاب را داد که با آن بروم یا به عقب برگردم، من نمی خواستم با آن بروم.
آیا ارواح متوفی یا مذهبی را دیدید؟
من در واقع آنها را دیدم
آیا با موجوداتی روبرو شدید که پیشتر روی زمین زندگی می کردند و در ادیان با ذکر نام توصیف شده اند (مثلاً: عیسی، محمد، بودا و غیره)؟
نه
در طول تجربه ی خود، آیا اطلاعاتی در مورد وجود پیش از مرگ به دست آوردید؟
نامشخص. پرسش را متوجه نمی شوم، ببخشید این قدر نامطمئن هستم، اما همچنان نمی توانم درباره ی این پرسش در اینجا توضیح بیشتری بدهم.
آیا در طول تجربه ی خود، اطلاعاتی در مورد ارتباط جهانی یا یگانگی به دست آوردید؟
بله همانطور که قبلاً توضیح داده ام، فکر می کنم، در آن زمان می دانستم که همه چیز در کیهان به هم متصل است، و بخشی از یکدیگر.
آیا در طول تجربه ی خود، اطلاعاتی در مورد وجود خدا به دست آوردید؟
بله، نمی دانم آن چه بود، مانند موجودی از خرد و زمان بی نهایت بود که خارج از جهان معمولی وجود دارد، نه خوب است و نه بد، فقط آنجاست تا شما را به جای دیگری راهنمایی کند، این گونه است که من در آن زمان آن را درک کردم.
در مورد زندگی زمینی ما غیر از دین:
آیا در طول تجربه ی خود، دانش یا اطلاعات ویژه ای در مورد هدف خود کسب کردید؟
بله، احساس می شد که زندگی کردن برای من مهم بود، زیرا افرادی هستند که به من وابسته اند و به من نیاز دارند، و اگر من ناگهان مرده بودم، آنها آرامشی مشابه من پیدا نمیکردند، این همچنان به من انگیزه میدهد تا به حرکت ادامه دهم، حتی اگرچه در حال حاضر بسیار بیمار هستم و بیشتر وقتها از نظر فیزیکی احساس خوبی ندارم تا جایی که پزشکان گفته اند کیفیت زندگی من بسیار پایین است. من با آنها موافقم، اما من هنوز فکر می کنم که نیاز دارم زنده باشم، تا یکی دانش بیشتری به دست بیاورد، و چیزهای بیشتری بیاموزد، آلات موسیقی بیشتر و مواردی از این دست را کشف کند، و همچنین این که زندگی من بر بسیاری از افراد دیگری که به آنها اهمیت میدهم تأثیر مثبت میگذارد و اگر مرده باشم یا می مردم آنها نمیتوانستند به راحتی آرامش پیدا کنند.
آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد معنای زندگی به دست آوردید؟
نه
آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد زندگی پس از مرگ به دست آوردید؟
بله، به نظر میرسد این تجربه به من «اطلاع میدهد» که زندگی و مرگ یک چیز است، وقتی چیزی میمیرد، در همان زمان چیز دیگری زاده میشود، هیچ چیز نمیمیرد، به شکل یا صورت دیگری برمیگردد، بدون این که او از این اتفاق آگاه باشد. و آگاهی مردم به نوعی در قلمرویی متفاوت شناور است، در ارتباط با یکدیگر، اگرچه نامشخص است که در آنجا چه خواهند کرد.
آیا اطلاعاتی در مورد چگونه گذراندن زندگی های مان به دست آوردید؟
نه
آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد دشواری ها، چالش ها و سختی های زندگی کسب کردید؟
بله تنها اطلاعاتی که به دست آوردم این است که من به خاطر هر چیزی که خودم را سرزنش می کردم بخشیده شدم و این که دلیلی برای ناراحتی از مرگ یا مردن وجود نداشت، همه چیز خوب بود، جای نگران نیست.
آیا در طول تجربه ی خود اطلاعاتی در مورد عشق کسب کردید؟
نه
پس از تجربه ی شما چه تغییراتی در زندگی شما رخ داد؟ تغییرات بزرگ در زندگیم. راحتتر است که بگذارم چیزها، افراد یا موقعیتها بروند، نسبیسازی آنها آسانتر است، و وقتی افراد درباره ی احساساتشان با من صحبت میکنند، درک آنها راحت تر، با این حال عمیقتر روی من تأثیر نمیگذارد، احساس میکنم بیشتر به کل ارتباط دارم، مانند همه ی طبیعت، و کمتر برای بشریت به طور ویژه.
آیا روابط شما به طور خاص به دلیل تجربه تان تغییر کرده است؟
بله مردم خوب، تا آخر با آنها حرکت کنید، افرادی که منفی زیادی به همراه دارند و (به) روابط نامتعادل پایان دهید، من وقت یا انرژی برای این کار ندارم، ترجیح میدهم آن را صرف افرادی کنم که آنها را خوب، شریف و قابل اعتماد می دانم.
پس از NDE:
آیا بیان این تجربه با کلمات دشوار بود؟
بله، من نتوانستم آن را برای کسی توضیح دهم، به جز دو نفر که به خوبی می شناسم، که NDE واقعی داشته اند، این آنها هستند که به نوعی...
چقدر این تجربه را در مقایسه با سایر رویدادهای زندگی که در پیرامون این تجربه رخ داده اند، دقیق به خاطر می آورید؟ من این تجربه را با دقت کمتری نسبت به سایر رویدادهای زندگی که در پیرامون این تجربه رخ داده اند به یاد می آورم، به خاطر سپردن دقیق آن بسیار دشوار است، زیرا در مقایسه با تجربه اش یادآوری احساسش آن احساس را نمی دهد ، و همه چیز واقعا سریع بود. اما اکنون وقتی آن را به یاد می آورم دشوار است که بگویم چقدر طول کشید.
آیا پس از تجربه ی خود، موهبت روانی، غیر معمول یا ویژه ی دیگری دارید که پیش از تجربه نداشته اید؟
نه
آیا یک یا چند بخش از تجربه ی شما وجود دارد که به ویژه برای شما معنادار یا قابل توجه است؟
بیشتر بخشی که قبلاً به خاطر هر گونه نقصی بخشیده شده بودم، و بخشی که اگر زندگی بمیرد، زندگی نو در جای دیگری متولد می شود، یا رشد می کند، متصل می شود یا نه، و از مولکول ها و تمام این شکل های زندگی تازه، یا زندگی دیگر دوام می یابد، این به من آرامش می دهد.
آیا تا به حال این تجربه را با دیگران به اشتراک گذاشته اید؟ بله، خوب من نمی دانستم چه چیزی است، با آنها در مورد اتفاقی که افتاده بود صحبت کرده بودم، یکی به من گفت که NDE است، دیگری به من گفت (او مسن تر و عاقل تر است) این یک هدیه ای بسیار نادر است که مردم زیادی دریافت نمی کنند. و بینشی که به من داده بود به عنوان چیزی برای ارج نهادن.
آیا پیش از تجربه ی خود از تجربه ی نزدیک به مرگ (NDE) آگاهی داشتید؟
نه
در مورد واقعیت تجربه ی خود در مدت کوتاهی (روزها تا هفته ها) پس از وقوع آن چه باوری داشتید؟
تجربه احتمالا واقعی نبود. منظور از واقعی چیست؟ من آن را به صورت واقعی تجربه کردم، اما در دنیای فیزیکی به گونه ای که دیگران بتوانند آن را ببینند رخ نداد. بنابراین بله و نه، سوال خوبی برای من نیست، بد نوشته شده، باید توضیح داده شود.
اکنون در مورد واقعیت تجربه ی خود چه باوری دارید؟ تجربه قطعا واقعی بود همانطور که در بالا گفتم، برای من واقعی بود، من آن را چنان تجربه کردم که انگار واقعی بود، اما از نظر فیزیکی واقعا اتفاق نیفتاده است، فکر می کنم به گونه ای که هر کس دیگری هم می توانست آن را درک کند،
در هیچ زمانی از زندگی شما، آیا هیچ چیزی هیچ بخشی از تجربه را بازتولید کرده است؟
نه
آیا چیز دیگری وجود دارد که بخواهید در مورد تجربه ی خود بیفزایید؟
نه
آیا سؤالات دیگری وجود دارند که بتوانیم برای کمک به شما در انتقال تجربه خود بپرسیم؟
میتوانید بپرسید که آیا افراد پیشتر تجربیات مشابهی داشتهاند؟ من نداشته ام، اما در شرایط بحرانی عمل جراحی داشته ام جایی که برخی از عناصر این تجربه کاربرد دارد، مانند دیدن خودم در حال درمان، دیدن پدرم بالای سرم در حالی که در گاری به سمت جراحی می رفتم، و این در واقع زمانی اتفاق افتاد که من بیهوش بودم، اما مانند بسیاری از پارامترهای NDE آنجا فقط تعداد کمی نیستند.